صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یک روز خوب در کنار بچه‌های میراب

  • کد خبر: ۱۵۴۲۴
  • ۰۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۴
امیر شهلا عضو شورای اسلامی شهر
بچه‌های دبستان میراب طرق از همان روز‌هایی که رفتم تا برای یکی از کلاس‌های‌شان ویدئو پروژکتور هدیه ببریم و به بچه‌ها پیراهن‌ورزشی بدهیم قول گرفتند تا یک‌بار دیگر بروم و یک‌دل سیر میانشان بنشینم و حرف‌های‌شان را گوش دهم. حالا موعد دیدار دوباره‌مان فرا رسیده بود.

اخوی‌امین از نیکوکاری مأموریت گرفته بود تا برویم و برای بچه‌های مدرسه، شیر و کیک ببریم. بچه‌ها مأمن آرامش و شادی و تحرک هستند. در سینه‌شان جز محبت و عاشقی چیزی نیست و در نگاه‌شان، تنها خوبی و عاطفه موج می‌زند. آن‌ها، چون پر از لبخند و دوستی هستند، استاد متحول‌کردن حال‌ها به احسن‌الاحوال هستند. جنب‌وجوششان شیرین و لهجه کودکانه‌شان دلنشین است. غم‌هایت را می‌شویند و جایش، لباس خوش‌خلقی و شادی تنت می‌کنند. درست مثل آن چکامه دلنشین و زیبای مشیری که:
دل که تنگ است، کجا باید رفت؟
به دَر و دشت و دَمن؟ / یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهاییِ‌اَمن/ دل که تنگ است کجا باید رفت؟
دل که تنگ است برو خانه‌ی‌دوست
شانه‌اش جایگه گریه‌ی‌تو/ سخنش راه‌گشا
بوسه‌اش مرهمِ زخم دل توست/ عشقِ او چاره‌ی دلتنگی توست
دل که تنگ است برو خانه‌ی‌دوست
خانه‌اش، خانه توست

عصر بیست‌وپنجم دی‌ماه، رفتیم و ساعتی به حرف‌های بچه‌ها گوش دادیم. یکی از درس و مشقش گفت و دیگری از آرزوهایش. یکی از کوچه‌ای که هنوز خاکی است و باید برای آسفالت‌کردنش فکری کرد و دیگری از زمینی که اول خیابانشان افتاده است و اگر مالکینش همت کنند و آن را به شهرداری هدیه بدهند، آن‌وقت شهرداری می‌تواند توی همان زمین، برای بچه‌ها زمین چمن مصنوعی بسازد.
به اصرار آقا وحید، معلم فروتن و پرجنب و جوش کلاس، چند دقیقه‌ای برای بچه‌ها حرف زدم. از «هدف» گفتم و اینکه قانون زندگی می‌گوید آن‌ها که در زندگی هدف ندارند، محکوم هستند برای آن‌هایی که در زندگی هدف دارند، کار کنند.

از بچه‌ها خواستم برای خودشان قلّه‌ای تعیین کنند و از همین حالا که کلاس پنجم هستند، بدانند چگونه و چطور باید به قلّه‌آرزو‌ها و هدف‌های‌شان برسند. مهم نیست که آن قلّه، دکتری باشد یا مهندسی، رانندگی باشد یا برق‌کاری، کشاورزی باشد یا خیاطی. امّا مهم است در هر هدفی که برای خودشان انتخاب می‌کنند، نفر اوّل و موفق‌ترین عضو آن باشند. شش‌دانگ وجود بچه‌ها، گوش شده بود و غیر از شنیدن و نفس‌کشیدن، هیچ‌کار دیگری نمی‌کردند. این البته، از هنر من نبود، ضعف سیستم آموزشی ما را می‌رساند که به‌جای تحریک‌پذیرکردن و خودانگیختگیِ بچه‌ها، همه وقتشان را با حفظی‌های به‌دردنخور و درس‌های دست‌وپاگیر می‌گیرد و مجالی برای فکرکردن به خودشان و آینده‌شان، در اختیار آن‌ها نمی‌گذارد. بچه‌ها اگر در این سِنّ ندانند فردا می‌خواهند چکاره شوند، هیچ آینده‌ای نمی‌شود برای‌شان تصویر کرد!

بچه‌های‌کلاس خوب شنیدند و بعد از صحبت‌های‌کوتاهم، نظرشان را گفتند. بیشترین واکنش مثبت را به واژه «خدمت» نشان دادند. از این واژه خوششان آمد و آن‌را در حافظه بلندمدتشان ثبت کردند. خدمت، اگر از نوع بی‌منتش باشد، با هیچ کاری در دنیا نمی‌شود عوضش کرد. بچه‌ها عاشق کمک‌رساندن و مهر ورزیدن به دیگران هستند. کافی است ذهن آن‌ها را جهت بدهیم و کارهای‌خوب و عام‌المنفعه را به عنوان ارزش‌های همیشه جاویدان، در ذهن و ضمیر آن‌ها بکاریم.
آن‌ها آینده‌سازان این سرزمین هستند که باید از همین امروز، برای ساختن مملکتشان، نیّت و با همه علم و توان، به سمت موفقیت حرکت کنند. روز خوبی بود. جای شما خالی.
برچسب ها: یادداشت
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.