۲۸ سالش است. پدرش افسر نیروی دریایی بود و بیشتر خدمتش را در بوشهر سپری کرد. برای همین در شناسنامه احمد خورده است: «متولد بوشهر». ولی اصالتا مشهدی است.
الهام ظریفیان - بچه که بود پدرش بازنشست شد و آمدند مشهد. کارشناسی تربیت بدنیاش را گرفت، یک تولیدی پلاستیک دارد و چند ماهی هم هست که ازدواج کرده است. عضو تیم بیسبال خراسان و تیم ملی بیسبال ایران است. میگوید افتخار مربیگری تیم نوجوانان و جوانان استان در آخرین دوره مسابقات زیر ۲۱ سال در سال ۹۶ را هم بر عهده داشته است که در آن مسابقات دوم شدهاند. همه چیزی که از احمد رمضانزاده میدانم همین است. خودش اما، شروع میکند به روایت کردن زندگیاش: «همه خانوادهام، پدر، مادر و برادرهایم ورزشکار بوده و هستند.
مادرم تا قبل از اینکه درگیر بچهداری شود، ژیمناستیک کار میکرد و پدرم فوتبالیست حرفهای و بازیکن تیم ابومسلم خراسان قبل از انقلاب و تیم ملوان نیروی دریایی بوده است. هیچ وقت کسی در خانواده برای ورزش کردن به من ایرادی نمیگرفت. برادر بزرگترم تا قبل از مصدومیت در تیم فوتسال امید علم و ادب مشهد بازی میکرد. من هم از بچگی ورزش میکردم.
یادم است شش هفت ساله که بودم با برادرهایم و بچههای محل یک تیم درست کرده بودیم و گل کوچیک بازی میکردیم. بازی مرسوم بیشتر کوچهها گل کوچیک بود. خانهمان بولوار چمن بود. کوچهها همیشه پر از بچه بود. بعد که آمدیم این سمت شهر (محله رستگاری)، کمتر آن شلوغیها توی کوچهها بود. در دبیرستان دو و میدانی را ادامه دادم و حتی برای تیم ملی دانشآموزان هم انتخاب شدم، تا اینکه با بیسبال آشنا شدم و همه چیز را ول کردم و رفتم سمت بیسبال.»
در ظاهر در جریان یک استعدادیابی با بیسبال آشنا شدید؟
بله. یک روز در پاییز ۸۸ داشتم از تمرین دو در سالن باغبانباشی به سمت خانه میآمدم. آن موقع بیسبال فدراسیون داشت. دفتر هیئت فدراسیون بیسبال، راگبی و کریکت استان هم در مجموعه ورزشی بهشتی قرار داشت. من دیدم پشت شیشه یک کاغذ چسباندهاند و نوشتهاند: «علاقهمندان به رشته بیسبال به این شماره پیامک بدهند.» وقتی آن را خواندم، همان حرفی به زبانم آمد که همه میزنند: «مگر ایران بیسبال دارد؟!» اصلا نمیدانستم بیسبال چیست، فقط در فیلمهای هالیوودی دیده بودم. آمدم خانه با گوشی پدرم پیامک دادم. تقریبا ۱۰ روز بعد تماس گرفتند و رفتم سر تمرین. بعدش دیگر ادامه پیدا کرد و ماندم.
چه مدت طول کشید که بیسبال را یاد گرفتید؟
یادگیری بیسبال بستگی به گیرایی و علاقه طرف دارد. بیسبال مثل فوتبال نیست که یک دروازه داشته باشد و وقتی گل داخل آن رفت مشخص باشد. آنقدر قانون دارد که اگر بار اول بیایید سر زمین بازی، قطعا هیچی نمیفهمید. همانطور که پدر و مادرم ۱۰ بار آمدند بازیهای من را دیدند و هیچی نفهمیدند. چون خیلی پیچیده است. اگر علاقهمند باشید و درباره آن تحقیق کنید، لیگهای حرفهای را دنبال کنید، شاید سه ماهه بفهمید چند چند است. سال ۸۸ که من وارد بیسبال شدم، بچهها برای مسابقات رفتند، ولی من برای تیم انتخاب نشدم. چون واقعا در حد تیم نبودم. بعدش سال ۸۹ بود که برای تیم انتخاب شدم و رفتم مسابقات و نیمکتنشین شدم. در یک بازی دوستانه با اراک فرصت بازی به من رسید و رفتم توی زمین. هم خودم خوشم آمد و هم مربیام راضی بود. از آنجا بود که در تیم ثابت و در پست خودم دیده شدم. بعدها به علت کمبود بازیکن پستم عوض شد و یک پست جدید گرفتم که خیلی سخت بود.
پست قبلیتان چه بود؟
اول که شروع کردم در بخش «اوت فیلد» بودم. بعد با صلاحدید مربی و به علت ریزشهایی که تیم داشت مجبور شدم بیایم «اینفیلد» و پستم شد مدافع بیس سوم. در اولین دورهای که این پست را بازی کردم در سال ۹۴ برای تیم ملی در مسابقات جام ریاست جمهوری انتخاب شدم. قرار بود این مسابقات هر دو سال یکبار به میزبانی ایران برگزار شود که دیگر ادامه پیدا نکرد. در آن سال من دو بازی در برابر عراق و هندوستان داشتم که تجربه خیلی خوبی بود. ما آن سال مقام دوم را در مسابقات کسب کردیم. هزینه خوبی شده بود و همه خوشحال بودند. فکر میکردند قرار است انقلابی در بیسبال رخ بدهد. آقایی به نام «ادیب»، رئیس انجمن بیسبال، شده بود که خیلی هزینه میکرد، ولی متأسفانه بعدش اتفاقاتی پیش آمد که او رفت و بیسبال دوباره در سایه خزید. قرار بود هر سال به تعداد تیمهای شرکتکننده در جام اضافه شود، تیمهای قویتری بیایند، اردوها بیشتر شود، ولی اینطور نشد. در آن سال تیم ملی دوباره ریزش کرد، این بار در پستهای حساس. خیلیها از تیم ملی رفتند.
چرا رفتند؟
به علت همان اتفاقاتی که افتاد، یکسری از بچهها را دلزده کرد. بودن در این رشته بها دارد. نه فقط از نظر مادی، از نظر عمر و زندگی. هر کسی حاضر نیست بهای آن را بدهد. خیلی وقتها به ویژه این اواخر خانوادهام میگفتند برای چی میروی؟ ولی خب تیم استان از آن موقع به بعد هر سال قهرمان لیگ شد. آن هم مقتدرانه و با اختلافهای زیاد.
لیگها مگر باشگاهی نیستند که شما با تیم استان در مسابقات شرکت میکنید؟
چرا، ولی چون ما اسپانسر نداریم، با تیم هیئت انجمنهای خراسان در مسابقات شرکت میکنیم. استانهای دیگر همه تیمهای باشگاهی دارند، ولی متأسفانه ما زیر نظر هیئت میرویم و هیئت هم تا جایی که ما در جریان هستیم، جیبش خالی است و نمیتواند هزینه کند. همیشه بخشی از هزینهها را خود بازیکنها میدهند. با این حال ما ۲ سال قهرمان لیگ شدیم. بعدش آن جریان ریزش سال ۹۴ پیش آمد و من مجبور شدم پستم را عوض کنم و در پست کچر بازی کنم که یک پست خیلی سنگینتر است. کچر همان کسی است که مینشیند پشت چوبزن. ممکن است سه، چهار ساعت روی پا بنشینی. تنها بازیکنی که رویش به بازی است. یک جورهایی مثل کاپیتان تیم است. باید بازیکنها را کنترل کنی، گفتههای مربی را انتقال دهی، سازوکار دفاع و پرتابکننده یا همان پیچر را بچینی.
حملهکننده و چوبزن حریف را بشناسی. باید همه اینها را در آنِ واحد آنالیز کنی. باید پاها و کتف فوقالعاده قوی داشته باشی. ذهن باز و صدای بلندی داشته باشی که بتوانی داد بزنی و بچهها را کنترل کنی. اوایل خیلی ناراضی بودم. چون حس میکردم از پسش برنمیآیم. ولی مربی مجبورم کرد که در فینال مسابقات ۹۴ فقط با یک هفته تمرین در این پست بازی کنم. خیلی اذیت شدم، ولی بعدش خیلی تمرین کردم. از آن سال تمرین وزنه روزانهام را قطع نکردم، چون باید پاهایم فوقالعاده قوی میبود. آنقدر زیر وزنه رفتهام که مشکلات جانبی هم پیدا کردهام.
سال ۹۵ دوباره برای تیم ملی انتخاب شدم. رفتم اردوی تیم ملی که آمادهسازی برای مسابقات آسیایی پاکستان بود. با این حال متأسفانه گذرنامه من آماده نشد و نتوانستم اعزام شوم. سال بعد دیگر من در آن پست جا افتاده بودم و دیده میشدم. در سال ۹۶ و ۹۷ به عنوان بهترین بازیکن استان انتخاب شدم و اولین کچر ایران بودم. خدا خیلی کمک کرد و واقعا هم تمرین میکردم. صبح میرفتم تمرین، ظهر میرفتم باشگاه، عصر میرفتم تمرین و باز شب میرفتم دور پارک ملت میدویدم. خداراشکر جوابش را هم گرفتم. آن موقع یک مربی ژاپنی برای تیم ملی آمده بود به نام آقای میروکاوا که از بازی من خیلی خوشش میآمد. همیشه میگفت تو میتوانی بیایی در لیگ ژاپن در دستههای پایینتر بازی کنی. بیسبال ژاپن خیلی قوی است. از سال ۹۸ هم تلاشم را زیادتر کردهام و تمرینهایم را برای مربیهای بینالمللی میفرستم و از آنها هم مشاوره میگیرم. چون در پست خودم مربی حرفهای در ایران نداریم.
گفتید بازیهای محلی در محله چمن زیاد بود و وقتی آمدید قاسمآباد احساس کردید آن شور اجتماعی در محلات نیست. در همه محلات این منطقه اینطوری بود؟
موقعی که ما در منطقه چمن بودیم جلوی خانهمان یک منطقه باز بود. جمعه ۵ صبح باید میرفتیم دروازهمان را میگذاشتیم وگرنه میآمدند زمین را میگرفتند. با برادرهایم هماهنگ کرده بودیم، هر هفته یک نفر میرفت. وقتی آمدیم اینجا از آن شور و هیجان خبری نبود. جوری بود که برادرهایم از قاسمآباد میرفتند راهآهن بازی میکردند.
از بازیهای بومی ایرانی، بازیای داریم که شبیه بازی بیسبال باشد؟
بله. بازیهای زیادی را شنیدهام که شبیه بیسبال هستند. مثلا در استان سمنان و خراسان بازیای هست به نام زنجیر پله. مشهدیهای قدیم هم این بازی را بلدند. اجسامی را گرد میکنند و با تختههای جعبه میوه میزنند و افراد طرف مقابل باید آن اجسام را بگیرند. چوگو هم یک بازی ایرانی قدیمی است که خیلی شبیه بیسبال است و مهد آن سمنان است. یک مدت حتی سمنانیها به دلیل چوگو قدرت اول بیسبال ایران شده بودند. چند روستا در این استان هستند که همهشان چوگو باز هستند. چند بازیکن تیم ملی خوب داشتیم که همه مال یکی از همان روستاها بودند. تفریحشان این بود که میرفتند در بیابان چوگو بازی میکردند. بدون تمرین میآمدند بیسبال و از خیلی تیمها هم بهتر بازی میکردند.
این بیسبالی که الان میشناسیم از کجا آمده است؟ از کریکت هندیها؟
کریکت در اصل مال انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی است. هندوستان و پاکستان، چون تحت سیطره انگلستان بودند، از آنها این بازی را یاد گرفتند. تقریبا میشود بیسبال و کریکت گفت شبیه هم هستند، ولی تفاوتهایی هم دارند. مثلا در کریکت بازیکنان دفاع دستکش ندارند. برای همین همه کریکتبازها انگشتهایشان شکسته است، چون باید توپ خیلی سنگین را با دست خالی بگیرند، ولی در بیسبال دستکش دارند. چوب کریکت مانند پارو است و چوب ما مثل چماق است. آنها قوانین بازیشان خیلی کمتر است، ولی قوانین ما پیچیدهتر است. بیسبال اولین بار در سال ۱۸۴۰ در آمریکا اعلام موجودیت کرد. الان هم آمریکا ابرقدرت این رشته است. آمریکاییها کریکت انگلستان را دیدند، در آن تغییراتی دادند و قوانینی به آن اضافه کردند و بیسبال را ساختند.
با وجود این همه سابقه در آمریکا و اروپا، بیسبال در ایران و برای مردم ما خیلی آشنا نیست. درست است؟
خیلی که نه، اصلا برای مردم آشنا نیست. این به دلیل این است که ما معمولا با فکر کردن مشکل داریم. دوست نداریم روی یک چیزی زیاد فکر کنیم و بیسبال دقیق رشتهای است که باید روی آن فکر کنی. مثل فوتبال نیست که سانتر میکنی و گل میشود. بیسبال تماشاگر علاقهمند و صبور میخواهد. بازی بیسبال حداقل ۴ ساعت است. هر کسی حاضر نیست ۴ ساعت بنشیند توی ورزشگاه و یک بازی را تماشا کند. ولی من مطمئنم اگر به این رشته پرداخته شود، با طبع ایرانیها جور است. چون رشتهای فوقالعاده جذاب است. در آن برخورد هست، ضربه هست و هیجان دارد.
الان در دنیا پربینندهترین رشته ورزشی در ورزشگاهها بیسبال است. در آمریکا ورزشگاه ۲۰۰ هزار نفری به راحتی پر میشود. جالب است بدانید که بزرگترین نقل و انتقالات پولی ورزشکاران دنیا در بیسبال است. امسال گرانترین قرارداد ورزشی دنیا را یک بازیکن بیسبال با تیم لسآنجلس بست، ولی خب در کشور ما این ورزش دیده نمیشود.
چرا؟
شاید، چون بیسبال یک رشته آمریکایی است. گذشته از آن، بیسبال وسایل و تجهیزات زیادی لازم دارد که همه دلاری و گران هستند. ۲ سال است که من میخواهم یک لباس کچری جدید بخرم، اما نمیتوانم. قیمتش ۵۰۰ دلار است که برای من حداقل ۶ میلیون در میآید. ۵ سال است که دارم لباسی را میپوشم که قبل از من هم دو نفر دیگر آن را پوشیدهاند. کهنه و قدیمی شده است، ولی مجبورم هر سال آن را رنگ کنم، پولیش بکشم و بپوشم. مثل لباسهای شخصیام به آن میرسم.
گفتید در کشورهای دیگر این رشته خیلی تماشاگر دارد. مسابقات خارج از کشور که رفته بودید حجم زیاد تماشاگر روی بازی شما تأثیر نگذاشته بود؟
دقیقا همینطور بود. به سریلانکا که رفته بودیم از آن همه تماشاگری که برای دیدن بازیها میآمدند شوکه شده بودیم. ورزشگاهها پر میشد. در بازی با سریلانکا ما کاملا تحت جو تماشاگران بودیم. تا قبل از آن هیچ وقت آنقدر تحت جو تماشاگر نبودم. البته در برخی شهرهای ایران هم تاحدودی همینطوری است مثل بوشهر. این شهر منطقهای دارد که اهالی آن با بیسبال زندگی میکنند. تماشاگر هم زیاد دارد و آنقدر در ورزشگاه شعار میدهند و هیجان دارند که ما تحت جو قرار میگیریم، ولی در مشهد اینطور نیست.
همانطور که گفتید بیسبال رشتهای است که آمادگی جسمانی بالا و تمرین شبانهروزی میخواهد. در حالی که گفتید شغلتان چیز دیگری است. این به این معنی است که نمیشود از راه بیسبال درآمد داشت؟
صد در صد. اصلا نمیشود. در هیچکدام از استانها نمیشود به دید درآمد به این رشته نگاه کرد. هیچ باشگاهی در ایران در عمل پول نمیدهد. خیلی از باشگاهها که پول هم میگیرند. همه بچههای ما یا کارمند هستند یا مغازه دارند. آنهایی هم که سنهای پایینتری دارند، دانشجو یا دانشآموز هستند.
چطور میشود همزمان در شغل دیگری کار کرد و در تیم ملی هم خوب بود؟
میشود، ولی خیلی سخت است. من واقعا وقت برای تفریح ندارم. گاهی برای همسرم و خانوادهام وقت ندارم. واقعا سخت است که بخواهی هم در تیم ملی خوب باشی و هم کار کنی. اگر بخواهی تفریحی بیسبال بازی کنی میشود، ولی اگر بخواهی ملیپوش باشی، همیشه آماده باشی و همه به دید یک بازیکن آماده تیم ملی بهت نگاه کنند، سخت است. واقعا سخت است. من بعضی روزها زمان کم میآورم و یکسری کارهایم میماند.
چقدر برای بیسبال هزینه میکنید؟
سالیانه ۵ میلیون تومان. اگر اردوی تیم ملی باشد که بیشتر. مثلا وقتی به سریلانکا اعزام شدیم هزینه سفرم تا تهران را خودم دادم، بعد از آن با خودشان بود.
چرا بازیکن لژیونر در بیسبال نداریم؟ برای شما هیچ وقت شرایطش پیش نیامده است؟ گفتید آن مربی ژاپنی از بازیتان خوشش آمده بود و گفته بود میتوانید در لیگهای پایینتر ژاپن بازی کنید.
میگفت اگر بیایی ژاپن و بازیات را ببینند، میتوانی در لیگهای دبیرستانی بازی کنی، ولی هیچ وقت پیشنهاد مشخصی نبوده است. شاید اگر بچه پولدار بودم میتوانستم بروم به یک کشور اروپایی و تست بدهم، ولی خب از نظر هزینه، همیشه در مضیقه بودهام. هیچ وقت در آن حد نبودهام که بتوانم ۲۰ میلیون پول هواپیما بدهم و بروم آنجا تست بدهم که آیا فلانی من را بپسندد یا نه.
چون مسابقات زیادی در کشور نداریم این امکان هم فراهم نشده است که تیمها و مربیهای خارجی بیایند و بازی شما را ببینند. درست است؟
دیده شدن در بیسبال مستلزم رفتن به مسابقات خوب است. مستلزم لیگی حرفهای است. منِ نوعی حرفهای نیستم، چون از این راه پول درنمیآورم. حرفهای یعنی بازیکنی که شغلش ورزش باشد. من شغلم ورزش نیست. با این حال من حرفهای تمرین میکنم. اگر میگفتند تو فقط ورزش کن، ماهی ۵ میلیون بهت میدهیم مطمئن باشید سر یک سال میرسیدم به بازیکنان پاکستان یا سریلانکا که قهرمان منطقه هستند. من نمیرسم، چون نمیتوانم تمرینی که آنها میکنند را انجام دهم. من با بچههای پاکستان که در مسابقات صحبت میکردم میگفتند: «ما ماهیانه ۵۰۰ دلار میگیریم.» خب این رقم برای یک پاکستانی خیلی پول است، ولی به ما پولی نمیدهند. حتی اردوهای ما کم است. ۲ سال به ۲ سال، شاید اردوی تیم ملی باشد. خب چه توقعی میشود داشت؟ که ما پیشرفت کنیم و دیده شویم و در یک تیم اروپایی بازی کنیم؟
الان یعنی پاکستان از نظر اقتصادی خیلی قویتر از ایران است که بیسبالش قویتر شده است؟!
نه دلیلش این است که پاکستان رشتههای فعال کمتری دارد. پاکستان والیبال یا فوتبال ندارد. رشته اولش کریکت است، رشته دومش بیسبال، بعد هم کبدی. تمام. رشته دیگری ندارد. پاکستان برای بیسبال سهمیه المپیک گرفته است. کشور ما بزرگ است و پر از استعداد. فوتبالمان قوی است، بسکتبالمان قوی است، والیبالمان، کبدیمان همه رشتههایمان قوی است. حداقل اینکه ما همیشه خودمان را با این چیزها آرام میکنیم که، چون رشته زیاد داریم به ما نمیرسند! به هرحال شرایط اقتصادی جوری است که استقلال و پرسپولیس هم الان وا ماندهاند، چه برسد به ما که بیسبال هستیم. توقعی نداریم، ولی مطمئنم که اگر به رشته ما پرداخته شود، راحت میتوانیم در منطقه خودمان اول باشیم و سهمیه المپیک بگیریم.
وقتی ظرفیت المپیک دارد چرا به آن پرداخته نمیشود؟
خب در مملکت ما معمولا اول باید چشمها بیایند سمت یک چیزی، تا پول بیاید سمتش. یعنی اول ما بیسبالیها باید یک کاری بکنیم که مردم بیسبال را ببینند، تا بعد پولها بیاید سمتش. ولی در کشورهای دیگر اینطوری نیست. اول پولها میروند سمت یک رشته، بعد آن رشته دیده میشود. بعضی وقتها به من واقعا برمیخورد. تلویزیون را روشن میکنم، میزنم شبکه ورزش، میبینم رشته کراپلینگ که شاید اصلا خیلیها ندانند چیست، شما میدانید چی است؟ همان که یک چیزی را روی یخ قل میدهند، همان را میبینم که تلویزیون دارد جام جهانیاش را نشان میدهد، بعد بیسبال را نشان نمیدهد. آخر این چه رشتهای است؟ اصلا در ایران یخ داریم که بتوانند این رشته را انجام دهند؟! بیسبال لیگ دارد، تیم ملی دارد، در مسابقات بینالمللی شرکت میکند.
تلویزیون به هیچ عنوان لیگ بیسبال آمریکا را پخش نمیکند. من یادم است بچه که بودم بسکتبال ایران هنوز خیلی قوی نبود. همیشه جمعهها ساعت ۷ صبح شبکه ۳ برنامهای پخش میکرد به نام بسکتبال نوین. همه علاقهمندان بسکتبال آن را میدیدند، چون لیگ آمریکا را پخش میکرد. برای رشته ما هم میتوانند این کار را بکنند، ولی نمیکنند، چون ما چنین نفوذی در تلویزیون نداریم که در روز نیم ساعت بیسبال پخش کنند. رشته ما همیشه مهجور است، چون آدمهای بانفوذی ندارد. روزی نیم ساعت، همان ساعت ۶ صبح باشد، نمیخواهیم ۷ شب باشد. یک کارشناس بیاید توضیح بدهد و این رشته را به مردم معرفی کند. بالاخره هفتهای دو نفر هم که به بیسبال اضافه شوند و هفتهای دو نفر هم در اینترنت «بیسبال خراسان» را سرچ کنند، باعث میشود خانواده بیسبال بزرگتر و بیشتر دیده شود.
من با چند نفر از بازیکنان بیسبال قبلا آشنا بودم و میدیدم که بیسبال عشق زندگیشان بود. این خیلی برایم عجیب بود که چه چیز بیسبال تا این اندازه جذاب است. برای شما هم همین طوری است؟
بله. من زمانی که با خانمم در دانشگاه آشنا شدم به او گفتم عشق اول من بیسبال است. هیچوقت خودت را با بیسبال مقایسه نکن، چون قطعا حرفی را میشنوی که به تو برمیخورد. بیسبال اینجوری است برای من. خب این هم به دلیل این است که بیسبال واقعا جذاب است. واقعا بیسبال رفته توی پوست و خونمان. من بارها توی این چند سال خواستم بگذارمش کنار. بارها پیش آمده است که گفتم: «خسته شدم... بگذار به کار و زندگیام و به خانوادهام بچسبم»، ولی خب نشده است. واقعا عمیقا نشستم به آن فکر کردهام، ولی دیدم نمیشود.
فکر میکنید چطور میشود بیسبال را به مردم شناساند؟
فقط رسانه. به کمک رسانه میتوان تعداد خاطرخواه این رشته و تعداد تیمهای لیگ این رشته را زیاد کرد. مشهد به این بزرگی چرا باید یک تیم داشته باشد؟ میتوانیم سه تیم در مشهد داشته باشیم. خانمها چرا باید یک تیم داشته باشند؟ در همین منطقه قاسمآباد اگر دست من را باز بگذارند میتوانم یک تیم بدهم. یک تیم خوب و قوی، نه یک تیمی که برود و ببازد.
چنین استعدادی در منطقه هست؟
بله. اصلا شاکله اصلی تیم بیسبال استان همین منطقه قاسمآباد است. سرمربی تیم، کاپیتان تیم، سه، چهار نفر از بازیکنان تیم از این منطقه هستند. ما خیلی برنامه داریم که در این منطقه روی استعدادیابی کار کنیم. برنامهمان این است که حتما تا سال آینده دو تیم شویم. تیم ما همیشه جزو تیمهای خوب بود. ما سال ۹۳ در رده نوجوانان قهرمان و در رده زیر ۲۱ سال نایب قهرمان کشور شدیم. ما تنها شهری در ایران هستیم که تیم زیر ۱۵ سال داریم.
شبکه ورزش و شبکه خراسان میتوانند روی اینها کار کنند، ولی نمیآیند. همه چیز مادی شده است. وظیفه رسانه ملی همین است. شبکه خراسان باید به ورزش شهرش کمک کند. ولی این کار را نمیکند. به رشته المپیکی باید نگاه ویژه کرد. کاراته تا ۴ سال پیش المپیکی نبود. بیسبال المپیکی است، ولی دیده نمیشود. به رشته دیگری توهین نمیکنم، ولی رشته ما با رشتههایی مثل فوتبالدستی و دارت همتراز شده است. اینها رشتههای تفریحی هستند. بیلیارد فدراسیون دارد، بیسبال ندارد. راگبی و کریکت ندارد. اینها رشتههای بزرگی هستند که ۲۰۰ هزار نفر در کشورهای دیگر تماشاگر دارند. ولی دارت چی است؟ نه المپیکی است و نه مسابقاتش مدالی برای مردم میآورد؟ ما را با پارکور و بازیهای رایانهای یکی کردهاند. این خندهدار است. ناراحتکننده است.