صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

پای صحبت‌های بازیکن سابق تیم پیام

  • کد خبر: ۱۵۸۹۱
  • ۰۶ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۳۰
  • ۶
فوتبالیست شیرین‌زبان و خوش‌صحبت طلاب پنجاه‌ودوسالگی را پشت سر گذاشته است و به دوران پختگی پا می‌گذارد.
فاطمه سیرجانی، خبرنگار شهرآرامحله _ متولد سال ۱۳۴۶ است. از آن دسته افرادی است که راه را یک‌شبه طی نکرده و آهسته و پیوسته در حوزه فوتبال مطرح شده است. شاید خیلی از مشهدی‌ها او را به‌عنوان پیش‌کسوت فوتبال بشناسند، ولی فعالیتش در حوزه فرهنگ هم کم از فوتبال ندارد و به همان پررنگی و قوت است.

سیدحسین علوی علاوه‌بر فوتبال معلمی معتمد و خوش‌اخلاق است. ۳ مؤلفه‌ای که دوستان و شاگردانش درباره او نام می‌برند، خوش‌اخلاقی، مردم‌داری و پشتکار است که باعث شده هر حوزه‌ای که در آن فعالیت کرده است، رونق بگیرد.
 بدون تردید نام سیدحسین علوی با مرور خاطرات نوستالژیک قهرمانی در تیم پیام و ابومسلم همراه است، اما صحبت‌های ما فراتر از این حرف‌هاست و به هر سمت‌وسویی کشیده می‌شود، از محله و خوبی‌هایش گرفته تا آموزگاری و...

فوتبالیست‌شدن آرزوی همه پسربچه‌هاست که به عشق نامداران این حوزه، گل‌کوچیکش را در مدرسه تکرار می‌کنند. سید می‌گوید: «مطمئن هستم در حوزه ورزش و فوتبال هم کم نیستند ستاره‌هایی که از این حوالی بدرخشند و آوازه‌شان تا کشور‌های دور هم برود.»

سید تعریف می‌کند: «برای به‌یاد آوردن شکوه فوتبال در طلاب باید از بچه‌های دیروز باشی. باید تنه‌ات به تنه فرد میان‌سالی خورده باشد.»

سپس می‌خندد. جدی‌بودن و پشتکار با شوخ‌طبعی و شیرین‌زبانی‌هایی که دارد، او را شخصیتی خاص و مثال‌زدنی می‌کند. آنچه در ادامه می‌آید. بخشی از گفت‌وگوی چندساعته ما با این فوتبالیست سابق است که تا بازنشستگی از معلمی هم فاصله‌ای ندارد.

متولد شهر نجف  
خاندانش اصالتا فریمانی هستند، اما خودش زاده شهر نجف و بزرگ‌شده مشهد است. مرحوم پدرش «سید محمد» روحانی بود و به‌عشق درس طلبگی راهی نجف اشرف شد و البته کمی هم ذوق تجارت داشت.
 
حدود سال ۴۸ در درگیری‌های ایران و عراق به‌دستور «حسن‌البکر»، رئیس‌جمهور وقت عراق، بعد از ۲۲ سال از این کشور رانده شد و به ایران بازگشت. طلاب از همان سال محل اسکان سید‌حسین و خانواد‌ه‌اش بوده است: «زمانی که به ایران آمدیم، ۲ سال بیشتر نداشتم و آخرین فرزند خانواده پرجمعیتمان بودم، ۸ برادر و ۵ خواهر.
 
پدرم به‌عشق تحصیل و علم‌آموزی در حوزه‌های علمیه مشهد این شهر را انتخاب کرد و زائر و مجاور آقا شدیم.»


خانواده فوتبالی
 از شاخصه‌های خانواده حسینی‌پور که به علوی مشهور هستند، فوتبالی‌بودن پسرهاست: «برادرهایم همه فوتبالی بودند، سید‌صادق و سید‌علی فوتبال بازی می‌کردند و سید‌مهدی هم داوری می‌کرد. ۲ برادر دیگرم سید حسن و سید‌جواد تیم داشتند، تیم‌های وحید و‌  الفتح.
 
آن‌ها تیم‌های رسمی و زیر نظر هیئت فوتبال استان بودند، معروف به تیم محلات.»
بودن در فضایی ورزشی سید‌حسین نوجوان را نیز به همان سمت سوق می‌دهد، اما خانواده به‌علت درس و مدرسه به او اجازه نمی‌دهند که فوتبال را جدی و حرفه‌ای دنبال کند: «با همه سخت‌گیری‌ها و اینکه خانواده اجازه با‌زی فوتبال رسمی را به من نمی‌دادند، از آموزشگاه‌ها، فوتبال رسمی‌ام را شروع کردم.
 
البته ابتدا چندسالی در تیم‌های برادرانم «وحید» و «الفتح» بازی کردم. زمانی که در تیم وحید بودم به‌عنوان بازیکن منتخب استان به تیم نوجوانان استان دعوت شدم. همان سال در‌حالی که کاپیتان تیم نوجوانان استان بودم، همراه با ۷نفر از اعضای تیم استان به تیم‌ملی دعوت شدیم، اما متأسفانه آن سال اعزام برای حضور در مسابقات خارج از کشور انجام نشد.
 
بعد برگشت از مسابقات کشوری و به اصرار برادرم، سید‌مهدی، و برای استفاده از معلومات بالای استاد غیاثی، جذب تیم ابومسلم شدم، اما بنابه دلایلی ایشان از تیم ابومسلم بیرون آمدند و همین موضوع باعث شد من هم از ادامه تمرینات در این تیم صرف‌نظر کنم. سال ۶۰ پس از بازگشت از مسابقات قهرمانی آموزشگاه‌ها در کاشمر، به عضویت تیم پیام درآمدم و از سال ۶۰ تا ۶۸ به‌مدت ۸ سال در پست هافبک وسط تیم پیام بازی کردم.» 

پیام، تیم دسته یک
تیم پیام تیم منسجمی از بچه‌های انقلابی و مذهبی بود. دعای کمیل و دعای توسل بین بچه‌های قدیمی تیم پیام هنوز که هنوز است هر هفته برپا می‌شود. بیشتر بچه‌های تیم بچه‌های جبهه و جنگ بودند. هر زمان حمله مهمی در پیش بود، تیم و بازی را رها می‌کردند و راهی جبهه می‌شدند. این‌ها چیز‌هایی بود که من را در این تیم نگهداشته بود و مایه افتخار و مباهاتم بود.
 
اینکه تیمی که در آن توپ می‌زدم، بالا برود و پیروزی‌هایی داشته باشد، از صمیم قلب خوش‌حالم می‌کرد. تیم پیام تیم دسته‌یکی بود و  سال۶۸ به‌عنوان باشگاه منتخب استان به جام آزادگان برای مسابقات کشوری راه پیدا کرد. در واقع  این سال اوج قدرت و برتری تیم پیام بود.»

حضور پربرکت، اما کوتاه در ابومسلم
در اوج قدرت تیم پیام، سید‌حسین به‌علت قبولی در دانشگاه و فشار درس‌ها مجبور می‌شود کمی از دنیای فوتبال فاصله بگیرد: «سال۶۸ در رشته زیست‌شناسی دانشگاه فردوسی قبول شدم. از دنیای حرفه‌ای فوتبال کمی دور شده بودم، اما در دانشگاه در تیم فوتبال دانشجویان به‌عنوان کاپیتان تیم استان بازی می‌کردم.
 
برای اعزام به بازی‌های جام جهانی دانشجویان در انگلستان به تیم‌ملی هم دعوت شدم، اما، چون هم‌زمان با امتحانات پایان ترم تحصیلی بود، آن دعوت را رد کردم.»

تیم‌های بدر، تاکسی‌رانی و ابومسلم تیم‌هایی بودند که سیدحسین علوی سال ها‌ی بعد در آن‌ها پابه‌توپ شد و بازی کرد. آخرین تیمی که او در آن بازی کرد، ابومسلم یکی از تیم‌های قدر و پرآوازه دهه‌۷۰ بود: «۳ سال از من برای حضور در تیم ابومسلم دعوت کردند، اما بنابه دلایلی قبول نمی‌کردم.
 
سال چهارم تصمیم گرفتم برای ابومسلم بازی کنم. روزی با حضور آقایان غیاثی، سرمربی تیم، میثاقیان، اعضای هیئت‌مدیره و چندنفر دیگر که اسپانسر‌های تیم بودند، برای بستن قرارداد پای میز مذاکره نشستیم و قرارداد نوشته شد.»

سید تمایل چندانی به گفتن مفاد قراردادی که به‌گفته خودش آن زمان فوق‌العاده بود، نداشت، اما قراردادی امضا می‌شود که خیر مادی و معنوی بسیاری هم برای خودش و هم برای خانواده‌های بی‌بضاعت و برای جلسات قرآنی‌اش داشت: «برای آن قرارداد خیلی خوش‌حال بودم، هم قرارداد حرفه‌ای خوبی بسته شده بود و هم با همراهی و همکاری آن عزیزان قدمی برای چند خانواده نیازمند برداشته شده بود و انگیزه‌ای برای حضور پررنگ‌تر نوجوانان در محافل قرآنی برداشته شده بود، اما متأسفانه به‌دنبال پیشامدی بعد از مدت کوتاهی از حضور در تیم ابومسلم برای همیشه مجبور به ترک زمین بازی شدم.»‌

خداحافظی با زمین فوتبال
او داستان جدایی‌اش از تیم ابومسلم و خداحافظی همیشگی از زمین بازی را این‌طور تعریف می‌کند: «خبردار شدم برادر یکی از هم‌رزمان و دوستانم که سال ۶۲ در جبهه باهم بودیم، شهید شده است. ۶ ماه بعد از شهادت شهید نعمتی این جریان را متوجه شدم، اما برای عرض تسلیت با یکی از دوستانم راهی شاندیز شدیم. آن روز محسن منزل نبود. مادرش نشانی زمین فوتبالی را داد که او آنجا تمرین می‌کرد.
 
بعد از دیدار و حرف‌زدن و روایت از گذشته، اصرار کرد در بازی حاضر شوم و گفت باهم دوستانه فوتبالی بازی کنیم. متأسفانه حضور در میدان سبب پاره‌شدن رباط صلیبی پای چپم و خداحافظی همیشگی‌ام از فوتبال شد.»


تجربه مربیگری در تیم فرش‌آرا
بعد از حادثه‌ای که منجر به پارگی رباط صلیبی پای سیدحسین شد، دیگر نتوانست در زمین بازی کند، اما او به‌طور کامل از دنیای فوتبال خداحافظی نکرد‌: «بعد از آن اتفاق حدود ۴ سال مربیگری کردم که ۲ سال در تیم امید فرش‌آرا بودم.
 
سابقه دوستی با  آقای مرتضایی، مدیرعامل این تیم، و حمایت‌هایی که در زمان حضورم در تیم تاکسی‌رانی در مقام مدیرعاملی تاکسی‌رانی مشهد داشتند، دلیلی شد تا دوره خاطره‌انگیزی داشته باشم.»

تأثیرگذاری یک فوتبالیست در محله
از دنیای ورزش و فوتبال که بگذریم، حوزه فرهنگی و فعالیت در این  بخش از جمله کار‌های تأثیرگذار سیدحسین است. جذب جمعیت ۳۰۰ نفری از نوجوانان و نونهالان محله طلاب و اطراف در محافل و مجالس قرآنی کار بزرگی است که سید آن را بخش کوچکی از زکات علم و صدقه جاریه برای شادی روح پدر و مادرش می‌داند: «تمام اعضای خانواده ما مذهبی بودند و هستند.
 
پدرم روحانی روشن‌فکر و انسانی خیرخواه بود و مرحوم مادرم هم به‌شدت مؤمن و بااعتقاد بود، پس حضور من در محافل قرآنی محله امری طبیعی بود. زمان دانشجویی در خیابان شهید مفتح جلسات قرآنی داشتیم که فرزند شهید خالقی و حاج‌آقایی که مسئول عقیدتی نیروی انتظامی سرخس هستند، آن جلسه را برگزار می‌کردند.
 
ارتباط‌گیری و دوستی‌ای که بین من و نوجوانان محله بود، دلیلی شد که این ۲ بزرگوار پیشنهاد دهند در این جلسات مسئولیتی را عهده‌دار شوم تا بچه‌ها به‌واسطه این حضور بیشتر در جلسات شرکت کنند. همین‌طور هم شد، اما از آن به بعد این ۲ عزیز کل مسئولیت را به بنده واگذار کردند.
 
یادم هست برای برگزاری اردو با آقای قانع، یکی از دوستان برادرم، که از بچه‌های حراست آموزش‌وپرورش ناحیه ۳ بود، برای گرفتن اتوبوس از این سازما‌ن رایزنی کردیم. موافقت شد و ۲ اتوبوس برای ۶۰ نوجوان قرآنی محله آماده شد.
 
بعد از این اردو و برگشت از روستای خوش آب وهوای فریزی کم‌کم داوطلبان حضور در نشست‌های قرآنی ما بیشتر شدند. از طرفی جمع‌کردن این تعداد در یک جا ممکن نبود، از همین‌رو پیشنهاد دادم طبق برنامه زمان‌بندی شده هرشب هفته جلسه در یکی از مساجد محله یا منازل برگزار شود. هرطور بود بعد از تمرینات و بازی فوتبال به جلسه می‌رفتم.
 
خیلی از بچه‌هایی که آن روز‌ها در جلسات قرآنی مسجد یا محافل قرآنی شرکت می‌کردند، الان در همین محله جلسات قرآنی خانگی دارند و جزو فعالان محله هستند. هر هفته پنجشنبه شب‌ها در مسجد امام‌سجاد (ع) واقع در مفتح ۳۰ جلسه قرآن و حلقه صالحان داریم.
 
در واقع گردانندگان محافل و مجالس ما بیشتر نوجوانان و جوانان محله هستند، افتخاری که به برکت قرآن شامل حال ما و نوجوانان و جوانان محله طلاب و محلات پیرامونی آن شده است. روحانیان و استادانی که به مناسبت‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌کنیم، بار‌ها تأیید کرده‌اند که در کمتر مسجدی مثل این حضور پرشور نوجوانان و جوانان را شاهد بوده‌اند.»

همراهی در «یاران»
اگر نیت و هدف رضای خدا و خلق او باشد، شرایط برای گام‌برداشتن در آن مسیر هرچند هم سخت باشد، هموار می‌شود. مهم نیت و اراده است تا خدا هم کمک کند در راهی بیفتید که به آن باور و اعتقاد دارید. دوستی و مراود‌ت با آدم‌های نیکوکار و اهل دل زمینه‌ای شد که سید‌حسین از همان دوره جوانی قدم در کار‌های خیر و نیکوکارانه بگذارد. تمایل چندانی نداشت که این بخش از داستان زندگی‌اش بازگو شود، اما با اصرار متقاعد می‌شود تا برایمان از خیریه «یاران» بگوید و راهی که امروز با همراهی دوستان و خانواده در آن قدم برمی‌دارد: «یک‌سال قبل از استخدام در آموزش‌وپرورش در خدمت آیت‌ا... عبادی، امام‌جمعه وقت مشهد، بودم.
 
آن زمان آقای بصیری‌پور فرماندار شهر بود. این ۲ با جمعی از خیران، چون آقایان رجایی، واسعی و... تصمیم گرفته بودند از بچه‌های یتیم مستعد یا بدسرپرست حمایت تحصیلی کنند.  خیران آموزش و‌پرورش در محله شهید رجایی مدرسه‌ای به‌نام جوادالائمه (ع) تأسیس کردند. شرط حمایت محروم‌بودن از نعمت پدر و مادر بود، اینکه یا فوت کرده باشند یا هر ۲ زندانی باشند، اما شرط مهم‌تر بالابودن معدل تحصیلی دانش‌آموز بود.
 
حمایتی که قرار بود حتی تا بعد پایان دوره تحصیلی در مقطع کارشناسی و کارشناسی‌ارشد ادامه داشته باشد. یک‌سال کار‌های رایانه‌ای آنجا را انجام می‌دادم و بعد به استخدام آموزش‌وپرورش درآمدم. حضور در کنار خیران این انگیزه و حس را در من ایجاد کرد که نسبت به هم‌نوع بی‌تفاوت نباشم.
 
دانش‌آموزی در کلاسم که به‌طور اتفاقی متوجه شرایط سخت خانوادگی او شده بودم، زمینه‌ای شد تا با همراهی خانمم که ایشان هم فرهنگی هستند، ماهانه بسته حمایتی برای آن خانواده آماده کنیم. به‌مرور تعداد این خانواده‌ها بیشتر و بیشتر شد. الان تعداد خانواده‌های زیر پوشش ما بالای ۴۰ خانوار است. البته این را هم بگویم در این راه خیلی‌ها پای کار آمدند. بیشتر حامیان هم معلم‌ها، دوستان، فوتبالیست ها، دانش‌آموزان و قرآن‌آموزان محافل قرآنی هستند. عزیزانی که هر کدام  امروز در مقام استاد دانشگاه، کارمند، معلم، پزشک، مدیر عالی‌رتبه، بازاری سرشناس و... دارای شأن و منزلت اجتماعی خاص هستند.»

معنویت مثال‌زدنی در جنگ
به گفته سیدحسین خاطرات جبهه و جنگ بخشی از خاطرات دل‌چسب، به‌یادماندنی و درس‌آموز عمر اوست که همیشه با افتخار از آن روز‌ها یاد می‌کند: «محله طلاب و محلات پیرامونی‌اش پر است از آدم‌هایی که در روز‌های سخت انقلاب از جان و مال خود گذشتند، همان‌هایی که در زمان جنگ هم خوش درخشیدند. محله‌ای نبود که چند جوان و نوجوانش در یک زمان به جبهه نرفته باشند.
 
اولین‌بار در سال۶۲ وقتی تازه ۱۶ سالم تمام شده بود، در منطقه جنوب همراه با تیپ ویژه شهدا در عملیات شرکت کردم. سال۶۴ هم با گروه تخریب تیپ۲۱ امام‌رضا (ع) برای حضور در عملیات والفجر۸ به منطقه عملیاتی جنوب رفتم. در همین عملیات و در کنار اروند اصابت ترکش خمپاره دلیل مجروح‌شدن و انتقالم به پشت جبهه شد.»
اخلاص در عمل و ایمان، آن چیزی  است که سید از آن به‌عنوان درس‌های فراموش‌نشدنی دانشگاه جبهه یاد می‌کند: «بچه‌های گروه تخریب شخصیت‌های معنوی بسیار بالایی داشتند.
 
شب‌ها با نماز شب خواندن و مناجات و روز‌ها با حضور مخلصانه در میدان‌های نبرد ایفای نقش می‌کردند. دعا‌ها و خلوت‌های عاشقانه‌شان در دل شب دیدنی بود. در دل بیابان چاله حفر می‌کردند، چفیه بر سر می‌انداختند تا کسی متوجه نشود کیست. هرکسی به‌گونه‌ای به راز و نیاز با خدایش مشغول بود. یکی از خاطرات تلخ من در این عملیات مربوط به شهادت یکی از بچه محله‌ها به‌نام هادی اخباری است.
 
قبل عملیات رو به بچه‌ها کرد و گفت: «هر‌کسی با من در عملیاتی بوده، پیکر مطهرش به عقب برگشته است.» من هم با ایشان مزاح کردم و گفتم: «هادی‌جان! شما چندسالی در خدمت جبهه و جنگ بوده‌اید، ان‌شاءا... قرار است این‌بار من شما را به عقب برگردانم.» موقع مجروح‌شدنم در حالی‌که بچه‌ها داشتند من را روی برانکارد به بیمارستان صحرایی منتقل می‌کردند، بالای سرم آمد و گفت: «چه شد؟ تو که زودتر از من رفتی!» گفتم: «قرار نیست بستری شوم، زیاد منتظرتان نمی‌گذارم.» در بیمارستان شهدای تجریش تهران بودم که خبر شهادتش را آوردند.»
 

محله‌ای تأثیرگذار
تأثیرگذاران زندگی سیدحسین کم نبودند و نیستند. نمی‌تواند یک‌به‌یک از آن‌ها یاد کند، فقط می‌داند این محله را هنوز دوست دارد و عاشق کوچه‌ها و خیابان‌های آن است: «این محله پر است از ظرفیت‌هایی که هرکدامشان وزنه‌ای برای محله و منطقه ما به شمار می‌روند.
 
افرادی، چون مهندس رمضانعلی فیضی، عضو شورای شهر، مهندس غلامرضا غلامی، شهردار منطقه، فوتبالیست‌های مطرحی، چون خداداد عزیزی، طیبی، مرتضایی، مدیرعامل دهه ۷۰ تاکسی‌رانی و مدیر تیم فرش‌آرا، قاریان جهانی قرآن، مقام‌آوران تیم‌های رزمی و... همه و همه که در کوچه‌پس‌کوچه‌های محلات همین منطقه رشد کرده‌اند.
 
اگر به بچه‌های مناطق تاحدودی نیمه‌برخوردار بها داده شود، استعداد‌ها و ظرفیت هایشان شناخته شود و در مسیر درست پرورش داده شوند، شاهد فردایی روشن‌تر برای مناطقی هستیم که امروز با عنوان نیمه برخوردار و حاشیه‌شهر شناخته می‌شوند.»

از مردم بی‌مهری و نامهربانی ندیده است و همچنان به او لطف دارند و محبت می‌کنند. می‌گوید: «با اینکه فرصت‌های زیادی برای نقل‌وانتقال از این محله داشته‌ام، اما اینجا را دوست دارم، چون می‌دانم مردمانش زیاد گرم و سرد چشیده‌اند و در عالم واقعی برادری کردن را یاد دارند.»
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مهدی
۱۸:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۹/۲۱
با عرض سلام
سید یکی از با خدا ترین افرادی هستش که تا کنون در زندگیم دیدم حالا چ در زمینه دبیر و ....
در کل امیدوارم ۱۲۰سال در مدراس مختلف تدریس و همه رو مثل کلاس ما از ندانسته های زندگی و دینی اگاه کنند.
سجاد جاقوری
۰۹:۲۵ - ۱۴۰۱/۰۹/۱۰
سلام استاد گرامی من بهتر از شما تاحالا دبیری ندیدم عزیز دلم
خواهش میکنم هفته اینده امتحان نگیری
عاشقتونم
دوستدار شما جاقوری
هم محله ای
۱۰:۰۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
خدا حفظش کنه سید، برای ما کم نزاشتی
شاگرد اقاسید
۱۶:۳۹ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۶
به به اقاسید عزیز

مخامت
ناشناس
۱۶:۳۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۶
فدایی داری سید جووووووووووووووووووووووووووووون
سید مهدی 59
۱۶:۱۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۶
سلام

آقاسیدم الگو اسوه بی نظیر برای ما هستند

خوشحالم که این همه سال را شاگرد ایشون بودم

ی کلام بگم اقاسیدجان دوستت دارم