الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ فیلم سازی در مشهد در سال ۱۳۲۶ توسط ابوالقاسم رضایی شروع شد. او سناریویی از روی یک نمایشنامه پرویز خطیبی به نام «عمه خانم» تنظیم کرد و نام آن را «آسمان آبی» گذاشت. از حبیب اژدری که هنرپیشه معروفی در تئاتر مشهد بود و مهدی رئیس فیروز که دوران سربازی اش را در مشهد میگذراند هم برای بازی در فیلمش دعوت و فیلم برداری را شروع کرد. فیلم شانزده میلی متری و از نوع تک نسخه یا ریورسال بود؛ یعنی نگاتیو نداشت که بعدا بتوان از روی آن مجددا چاپ کرد. بخش اول فیلم را که گرفت، برای ظهور به آلمان فرستاد، اما مدتها گذشت و وقتی حلقههای فیلم به دست او رسید که گروه از هم پاشیده بود.
از آن زمان تاکنون سینمای مشهد جسته و گریخته به حیات خود ادامه داده است؛ اما به باور تحلیلگران در همه دوره ها، چه سالهایی که در اوج خود ایستاده و آثاری پذیرفتنی تولید کرده و چه در دهههایی که با رکود مواجه بوده است، همواره تحت تأثیر سینمای پایتخت بوده و این وابستگی گاه سینمای مشهد را در حاشیه نگه داشته است. اینکه ویژگیهای سینمای مشهد چیست، در کجای سینمای کشور ایستاده، با چه مشکلات و موانعی در جریان رشد خود روبه روست و در نهایت اینکه چه راه حلهای ممکنی میتوان برای رشد و اعتلای آن پیشنهاد داد، موضوعی است که ما آن را در میزگردی با حضور سه سینماگر شناخته شده مشهدی بررسی کردیم.
در این میزگرد مهدی آب بر، نویسنده، کارگردان و تهیه کننده سینما در بخش داستانی و مستند، مهدی مسگران، تهیه کننده، کارگردان و فیلم نامه نویس تئاتر و سینما و مجتبی انوریان، فیلم نامه نویس و پژوهشگر سینما، ما را همراهی کرده اند. گزارش این میزگرد به دلیل طولانی بودن در دو بخش تهیه شده است که قسمت اول آن را در ادامه میخوانید. بخش دوم آن نیز در روزهای آینده در همین صفحه به چاپ خواهد رسید.
مشهد یا به طورکلی خراسان همیشه بخش عمدهای از بدنه سینمای حرفهای کشور را تغذیه کرده است. در همه بخش ها، از جمله بازیگری، تهیه کنندگی، کارگردانی و...، بخش تأثیرگذار و انکارناپذیری از آنِ هنرمندان مشهدی بوده است. به جرئت میتوان گفت که ظرفیتهای بی نظیر این خطه در هیچ نقطه ایران وجود ندارد.
بعد از وجود بارگاه امام رضا (ع)، آرامگاه فردوسی، عطار و خیام و دیگر مشاهیر تاریخی آن، ظرفیتهایی مانند اقلیم و جغرافیایی متنوع که میتواند برای لوکیشنهای مختلف سینمایی مورداستفاده قرار بگیرد و خرده فرهنگها و اقوام مختلفی که قصههای بی نظیری را در این سرزمین روایت میکنند، ظرفیت بسیار بالایی را برای سینمای مشهد ایجاد کرده است؛ اما سؤال این است که چقدر از این ظرفیت تاکنون در سینمای مشهد مورداستفاده قرار گرفته است و جایگاه سینمای ایران در کشور کجاست؟
مهدی مسگران در پاسخ به این سؤال میگوید: متأسفانه بخش عمدهای از این ظرفیت به خاطر نبود یک چارچوب قانون ساز هدر رفته است.
او ادامه میدهد: ما سه مسئله را از حوزه مدیران برای هنرمندان انتظار داریم: حمایت، هدایت، نظارت. الان فقط بخش نظارتی را، آن هم در بدترین شکل خودش، شاهد هستیم. صحبت از حمایت که دیگر خنده دار شده است. هدایت هم وجود ندارد و متأسفانه خود دوستان حتی نیاز به هدایت دارند.
مهدی آب بر جایگاه سینمای مشهد را نسبت به سینمای ترازی که در کشور وجود دارد از نظر حرفهای خیلی پایینتر توصیف میکند و میگوید: ما اصلا در مشهد سینما نداریم؛ تله فیلم خوب هم نداریم. تا الان یک فیلم خوب نداشته ایم. فیلم خوب آن است که تا اسم آن را بشنوید، بسیاری از صحنههای آن به ذهنتان بیاید، نه اینکه آن فیلم جایی جایزهای گرفته باشد.
به نظر مجتبی انوریان هم مشهد و به طورکلی خراسان جایگاه تاریخی خود را در هنر از دست داده است. او میگوید: هنر در خراسان رها شده است. سینمای بومی وجه مشخصه سینمای خراسان یا هر سرزمین دیگری میتواند باشد، ولی وقتی چیزی را تولید کنیم که فرقی نداشته باشد در خراسان تولید شده است یا در خوزستان یا در تهران، اصلا چرا باید در خراسان دفتر تولید فیلم بزنیم؟!
اهالی سینما میگویند دلیل این را که سینمای مشهد در جایی که باید باشد نیست، نه در میان هنرمندان خراسان که باید در میان مدیریت کلان کشور و نیز مدیریت داخل استان جست وجو کرد.
آب بر مهمترین مشکل سینمای استان را نداشتن نقشه راه میداند و در توضیح میگوید: ما سینمای مستقل -به آن معنی- نداریم. تله فیلم و فیلمهای نوددقیقهای تلویزیونی سینما محسوب نمیشوند. این حرف من نیست. سازمان سینمایی این معیارها را گذاشته است و استاندارد دنیا هم همین است.
نقشه راه ما بیشتر منوط به کارهای مناسبتی است که سازمانهایی مانند شهرداری، استانداری، نیروی انتظامی سفارش میدهند و فیلمکی ساخته میشود. اینهایی که تا حالا ساخته ایم، حتی کارهای خود من، فیلمک بوده، فیلم نبوده است؛ چون ما نه امکانات و نه بودجه آن را داشته ایم که بتوانیم از بهترین عوامل استفاده کنیم، نه اجازه اش را که بتوانیم آزاد فکر کنیم. منظورم سانسور نیست؛ چون در مشهد اصلا فیلمی ساخته نمیشود که نیاز به سانسور داشته باشد. اینها گلایه نیست، واقعیت است.
به نظر آب بر در سینمای خراسان به دلیل نبود نقشه راه امکان نوشتن فیلم نامه خوب نیز وجود ندارد. او میگوید: چند فیلم سینمایی در مشهد در زمینه جبهه و جنگ تهیه شد و خیلی هم زحمت کشیدند، اما فیلمهای خوبی از کار درنیامدند؛ چون هنر وقتی که فروش برود و موردتوجه قرار بگیرد، میتواند ادامه داشته باشد. صرف جایزه گرفتن از فلان نهاد و ارگان و جشنواره، به ویژه برای سینما، اصلا اهمیت ندارد. این جایزهها فقط مدت کوتاهی فیلمها را مطرح میکنند، نه زیاد. وقتهایی هم که فیلم نامه خوب ارائه میدهیم، آن قدر «ان قلت» در آن میآید که ادامه کار را ناممکن میکند. یکی از بزرگترین «ان قلت ها» این است که با اهداف فلان سازمان جور در نمیآید.
مجتبی انوریان هم دغدغه نداشتن مدیران را دلیل فاصله بسیار سینمای خراسان از سینمای تراز کشور میداند و میگوید: اگر به تاریخ خراسان از گذشته تاکنون نگاه کنیم، میبینیم هرزمان مدیریتی سر کار آمده که مسئله فرهنگ و هنر برایش دغدغه بوده، آثار هنری فاخری تولید شده است؛ دغدغه به این معنا که احساس نیاز به هنر را در جامعه به وجود بیاورند، چه در ابعاد فردی و چه در ابعاد اجتماعی. میبینیم حاکمیت هرجا به خوبی مدیریت کرده، آثار هنریای به وجود آمده که در طول تاریخ ماندگار شده اند و ما هنوز داریم از آبشخور آنها استفاده میکنیم.
مسگران، اما بر این نظر است که نیاز وجود دارد، ولی احساس نیاز نیست. او میگوید: اول ازهمه داشتن اراده برای انجام یک کار باید باشد. این طور نیست که یک مدیر هنری از تولید هنری بی نیاز باشد، بلکه وجودش در گرو آن است؛ اما مدیران ما این نیاز را احساس نمیکنند.
او اضافه میکند: گویا مأموریت برخی مدیران تخریب زیرساخت هاست. گاهی میگویند طرف اهمال کار است، ولی گاهی این طور به نظر میرسد که مأموریتش کار زیرساختی نیست. نهادهایی داریم که به صورت مستقیم مأموریتشان در حوزه فرهنگ و هنر است و ترجیح میدهند به سمت فعالیتهای سینمایی نروند. شعر، ادبیات داستانی، نقاشی و عکاسی ارزشهای خودشان را دارند، اما گویا برخی مدیران ترجیحشان این است که مثلا یک نمایشگاه پوستر بگذارند و چند طراح در خانه هایشان پوسترهایی را طراحی کنند و آنها آثار را انتخاب کنند و نمایشگاهی بگذارند که مردم بیایند یا نه. اما سینما یعنی چالش.
سینماگر یعنی آدم طغیانگر و دارای حرف؛ آدمی که صدایش بلند است و کار تیمی میکند. سینماگر یعنی یک آدم جست وجوگر و اهل کشف و شهود؛ به روایت صریحتر یک آدم ماجراجو. ولی درک این آدم در مدیران وجود ندارد، چون در راستای منافع و دیدگاهها و رویکرد جناحی، سیاسی شان نیست. گویا سینما را نمیخواهند و آمده اند که نابودش کنند. ما داریم کار خودمان را میکنیم، اما این تلاش باید به یک جریان شود.
مسگران در پاسخ به این سؤال بر لزوم مخاطب شناسی در سینما تأکید میکند و میگوید: اگر به طور هدفمند بستر خاصی را مدنظر نداشته باشیم، به اثری میرسیم که فیلم نامه اش در مدیوم سینمای خانگی و دکوپاژش در مدیوم تلویزیون است؛ اما ادعا داریم در مدیوم سینماست. هرکدام از مراحل تولید از ایده گرفته تا طرح، فیلم نامه، پیش تولید، تولید، دکوپاژ، نورپردازی مستلزم این است که ما بدانیم این اثر را برای کجا میخواهیم.
مگر میشود اثری را که برای سینما در نظر گرفته ایم در تلویزیون به نمایش بگذاریم؟! محال است و این چندگانگی گاهی فاجعه آفرین میشود؛ به این معنا که، چون آگاهی نداریم، اثری میسازیم که برگرفته از مدیومهای هرکدام از این رسانه هاست و در نهایت در هیچ کدام قابل پخش نیست. اما این چیزی است که ساختارها باید برای تولید آن ایجاد و هدایت شوند.
انوریان میگوید: مدیران کشور باید در همه زمینهها آموزش ببینند، درحالی که خیلی از مدیران حتی در حوزه تخصصی خودشان هم آموزش ندیده اند. غیر از این مسئله، حتی اگر طرف سر جای خود نشسته باشد، دیگران با او همراهی کرده باشند، سیاست گذاری کلان هم راه را روشن کرده باشد، میبینیم آن جزیرههای دیگر هم به او کمک نمیکنند.
همچنان که بخش فرهنگی باید به ابعاد اقتصادی، علمی و اجتماعی کمک کند، دیگر بخشهای جامعه نیز باید به فرهنگ کمک کنند، زیرا فرهنگ و هنر اگر به طور سالم تولید شود، تأثیرات خود را در سالم نگه داشتن فضاهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، خانوادگی، سبک زندگی و همه مسائلی که امروز در زندگی ما وجود دارد خواهد گذاشت.
آب بر به حمایتی که در دهه ۶۰ از سینمای جوان، تئاتر و عکاسی شد و بازخورد آن در شکوفایی سینمای دهه ۷۰ خراسان پدیدار شد اشاره میکند و میگوید: یکی از دلایلش این بود که در آن زمان در اتاق مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی، یعنی سید حسن خامنهای به روی همه باز بود؛ مدیرکلی که برادر رئیس جمهور آن زمان بود. یک روز به او گفتم: آقای خامنهای شما خیلی وقت میگذارید. گفت: من برای همین کار حقوق میگیرم. این نمونه مدیریت را بعدا نه در حوزه هنری، نه در تلویزیون و نه در ادارات مشاهده نکردیم. همین مدیریت الان اگر باشد، باعث میشود سینمای استان شکوفا شود. الان دستگاههای فرهنگی به طورکلی در امر سینما و هنر ناتوان هستند، درحالی که نمیدانند همین هنر است که میتواند آنها را پایدار کند.
فرض کنیم نقشه راه داریم، عزم جدی هم برای تولیدات فرهنگ و هنر وجود دارد، مدیریت هم سر جای خودش نشسته است و همه نهادها و حلقههای مرتبط حمایتی هم کمک میکنند؛ آیا همین کافی است؟ پاسخ سینماگران به این سؤال منفی است. آنها سهم مهمی از آسیب کنونی سینمای خراسان را به مشکلات در آموزش نسبت میدهند.
انوریان در این باره اذعان میکند که حوزه آموزش در سینمای استان رها شده است. او میگوید: آموزش منتهی به تولید نداریم. یک سیاست کلان مشخص نداریم که در آن تکلیف هنرجو مشخص باشد، یعنی بداند وقتی وارد سینمای جوان میشود، چه راهی را باید از ابتدا تا انتها طی کند تا به تولید برسد. حلقههای مفقوده زیادی وجود دارند که در نهایت باعث میشوند استعدادهای استان به خارج از استان یا کشور مهاجرت کنند.
به نظر او مشکلات مربوط به آموزش و مدیریت نیروهای مستعد هم به درون جامعه هنرمندان برمی گردد و هم به مدیریت بیرونی. او میگوید: مدیریت بیرونی باید نظارت درست داشته باشد؛ از جمله اینکه معیارهای انتخاب استاد برای هر رشتهای را بداند و با نظارت مانع فساد و رانت شود. یک بخش هم مربوط به هنرجوست. در سیستم آموزشی فعلی هنرجو به آموزش احساس نیاز نمیکند. غوره نشده خودش را مویز احساس میکند. برای همین از این شاخه به آن شاخه میپرد؛ به ویژه به خاطر فضای مجازی احساس میکند همه چیز را میداند. هنرجویی که درست آموزش نمیبیند، یک تولید خوب و منجر به نتیجه نخواهد داشت.
آب بر دراین باره با تأکید دوباره برنداشتن نقشه راه، دلیل مشکلات آموزش در سینمای استان را نبود نظارت درست متولیان میداند و میگوید: در آموزشگاههای سینمایی این گونه است که همه مباحث سینمایی -اعم از فیلم نامه نویسی، تدوین، کارگردانی، تهیه کنندگی، بازیگری و... - را یک نفر آموزش میدهد. یک روز از یک مدیر آموزشگاه سینمایی دلیلش را پرسیدم. گفت:، چون در غیر این صورت برایمان صرفه مالی ندارد. این یعنی نظارت نیست، یعنی اهمیتی داده نمیشود، درحالی که باید نقشه راه داشته باشیم و در این نقشه راه باید نیروها آموزش دیده باشند. خود ما باید دائم آموزش ببینیم و تجربه کسب کنیم.
مسگران هم میگوید: نهادهای مرتبط هنوز به یک شرایط قانونمند نرسیده اند. در هر نظام صنفی افراد جدید برای ورود باید دارای استانداردهایی باشند. تنها عرصهای که هیچ استانداردی در آن دیده نمیشود عرصه سینماست. هرکس از راه میرسد وارد سینما میشود. من نه تنها مخالف باز کردن درها برای ورود جوانان و استعدادهای جدید نیستم، بلکه اتفاقا بر آن تأکید دارم، ولی آیا نباید فیلتری برای جلوگیری از هدررفت عمر، انرژی و احساس همین بچهها وجود داشته باشد؟!
من خیلی قائل به اینکه محفوظات کسی بالا برود نیستم. همیشه به شاگردانم میگویم سینما را باید با سینما آموخت، اما این عرصه عملیِ درست کجاست؟ یک نظام و یک ساختار قانونمند نیاز داریم که سره را از ناسره جدا کند.
او بر لزوم تعاریف مشترک از واژگان در سینما تأکید میکند و میگوید: یکی از بزرگترین معضلاتی که در دهههای پیش باعث میشد به نتیجه نرسیم، نداشتن همین تعاریف بود. هر جریانی اگر بخواهد شکل بگیرد و تأثیرگذار باشد، باید مشی و هدفش مشخص باشد و حتما یک نفر به عنوان لیدر و هماهنگ کننده باید وجود داشته باشد که مانند یک رهبر ارکستر تیم را به سمت یک هم نوایی هدایت کند. اگر قرار باشد هر سازی مجزا نت خودش را بزند، به جای شنیدن یک موسیقی گوش نواز به یک صدای ناهنجار خواهیم رسید.
به نظر مسگران با اینکه نقش رهبر یک ارکستر در سینما را تهیه کننده بازی میکند، تهیه کنندگی حتی در نزد بسیاری از همکارانش به اشتباه تعریف میشود. او میگوید: ما باید بدانیم که تهیه کننده با سرمایه گذار متفاوت است. ممکن است تهیه سرمایه یک اثر به عهده تهیه کننده باشد، اما به این معنی نیست که هرکس با سرمایهای آمد و در حوزه سینما آن را خرج کرد، تهیه کننده است. تهیه کننده یعنی کسی که بر جریان سینما، چه در بخش هنری و تکنیکی و چه در بخش اقتصادی سینما، اشراف داشته باشد. اساسا هنر زیرساخت اقتصادی دارد؛ مخصوصا سینما که هنر صنعت است. نمیتوانیم به بقای سینما فکر کنیم، ولی اقتصاد سینما را درست نشناسیم.