صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گزارشی از کارگاه تولید لباس دخترانه مشهدی با شهرتی بین‌المللی

  • کد خبر: ۱۶۹۸۶۴
  • ۲۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۶
گزارشی از یک کارگاه تولیدی لباس دخترانه که آوازه‌اش به آن سوی مرز‌ها رسیده است.

به گزارش شهرآرانیوز، «جمیله، بیا مادر این‌ها را نگاه کن، ببین کدامشان به هم می‌خورد!» مادر چند متر پارچه رنگارنگ را پهن کرده است روی زمین و مردد نگاهشان می‌کند. نمی‌داند کدام یک برای دوخت لباسی دورنگ مناسب‌تر است. حساب باز کرده است روی سلیقه دختر نوجوانش. چندباری که از نظر جمیله برای انتخاب رنگ و طرح لباس‌ها استفاده کرده است، نتیجه خوش رنگ و همه پسند از کار درآمده است. آن روز‌ها در خیال جمیله و خانواده اش نمی‌گنجید که همین آزمون و خطا‌های ساده، مقدمه تبدیل شدن او به طراح و مدیر مجموعه‌ای ذیل حوزه علمیه می‌شود که آوازه تولیدات اسلامی اش برای دختران عفیف پوش از مرز‌های کشور عبور می‌کند.

تمام شدن موجودی

با ابرو‌های گره شده، آستین‌های کرم رنگ مانتوی یشمی را برانداز‌ می‌کند. چین ها، ساسون ها، یقه و دکمه‌ها را نیز همین طور. چند ثانیه‌ای می‌شود که نگاهش روی جیب گل دوزی شده مانتو ثابت مانده است. به جمع بندی که‌ می‌رسد، با اخم از جا بلند می‌شود و مانتو را‌ می‌گذارد روی میز سرپرست کارگاه. سپس دوباره روی صندلی اش جاگیر می‌شود، لباس بعدی را برمی دارد و بررسی همان نکات را از سر می‌گیرد. دوخت این یکی رضایتش را جلب کرده است انگار. بعد از تازدن و نصب برچسب قیمت، می‌رود سراغ سومی.

زهرا مسئول کنترل کیفیت لباس‌هایی است که با نام تجاری «مائده» بین مردم شناخته شده است. به اهمیت کارش واقف است و بی تعارف، ایراد‌های کار همکارانش را‌ می‌گیرد. او یکی از ۲۵ بانویی است که در این کارگاه مشغول هستند. دقت و هنری که به خرج می‌دهند، باعث شده است در هفت سالگی تأسیس، این مجموعه به مرحله‌ای برسد که شمارگان تولیداتش به تأمین تقاضای مشتریان نرسد؛ مشتریانی که‌ می‌خواهند لباس‌های دخترانشان در عین زیبایی و کیفیت، فاخر و ساده باشد.

گواه پیشی گرفتن تقاضا بر عرضه، اعلان‌های پیاپی تمام شدن موجودی است که در کانال فروش مجازی شان در یکی از شبکه‌های اجتماعی داخلی با ۳۵ هزار عضو بارگذاری می‌شود. همین طور تماس متصدی واحد فروش حضوری که‌ می‌خواهد هرچه زودتر سایز‌های فروخته شده شارژ شود.

برکت مائده فقط برای مشتریان روبه افزایشش نیست؛ به فهرست بیست وپنج نفره مشغول در کارگاه تولیدی، دوازده نفر دیگری را که بیرون از اینجا برای این نشان تجاری کار می‌کنند هم اضافه کنید؛ از گل دوز‌ها و قلاب باف‌ها تا پیک ها، فروشنده ها، ادمین‌ها و....

عروسی به یادماندنی

تا مهمانی عروسی که به آن دعوت شده بود، ۲۴ ساعت زمان داشت. باید زودتر برای مائده پیراهن مجلسی می‌خرید. پیداکردن لباس برای دختربچه‌ای یکی دو ساله کاری سخت به نظر نمی‌رسید. در شهری با این وسعت و این همه فروشگاه، حتما یکی پیدا می‌شد که لباس موردپسند این مادر را داشته باشد. نتیجه، با تصوراتش متفاوت بود: هرچه گشتم، لباس پوشیده پیدا نکردم، نه برای سن دخترم و نه سن‌های بالاتر. پیراهن‌ها همگی حلقه آستین با دامن‌های کوتاه بودند. با خودم گفتم عروسی به کنار، اصلا شاید یکی نخواهد دختربچه اش را با چنین لباسی بیرون ببرد و پوست لطیفش را در آفتاب بسوزاند. ناراحت شدم، نه برای دختر خودم، برای دختر کوچک من که عفاف و حجاب معنا نداشت. به دختر‌های هفت هشت ساله‌ای فکر کردم که با همین طرز لباس پوشیدن خو می‌گیرند و بعد انتظار داریم بزرگ‌تر که شدند، پوشیدگی را رعایت کنند.

جمیله سیبویه، مدیر این مجموعه تولید پوشاک اسلامی، چرا‌هایی را که آن روز از خودش پرسید و جواب نگرفت، به خوبی به یاد دارد؛ اینکه چرا دست کم بخشی از لباس‌های دخترانه موجود در بازار نمی‌تواند سلیقه امثال او را تأمین کند. مگر نه اینکه کشوری مسلمان هستیم و لباس‌هایی با استاندارد‌های اسلامی، باید دسترسی بهتری داشته باشد؟ پس چرا....

آن روز مجبور شد برای دوخت لباسی که مدنظرش بود، خودش دست به کار شود: یک تکه تور سفید در خانه داشتم. آن را گذاشتم داخل چای و آب زعفران. رنگ قشنگی به دست آمد. تور را روی آستر گل بهی دوختم؛ پرچین و طبقه طبقه. آستین پفی کوتاهش هم خوب شد. در عروسی، کسانی که‌ می‌دانستند در دوبی آشنا داریم، می‌پرسیدند لباس دخترتان را از خارج خریدید دیگر، نه؟!

یک آزمون واقعی

ماجرای عروسی و تمجید مهمانان از لباس مائده، همچنان ادامه داشت؛ آن قدر که تکرار آن در چند سال، خانم سیبویه را به فکر انجام یک آزمون انداخت: هرکس می‌گفت چرا نمی‌روی در کار طراحی لباس، می‌گفتم طراحی تنها که فایده ندارد. اینترنت پر از عکس است، مهم این است که تولید شود. چه کسی باید تولید می‌کرد؟ من؟! من که این کاره نبودم. سرمایه‌ای نداشتم. اصلا شاید این‌ها فقط سلیقه من نوعی بود؛ کسی که اطلاعاتش در زمینه طراحی دوخت و خیاطی صرفا تجربی بود و بر اساس قریحه درونی، بدون مدرک دانشگاهی یا آموزشگاهی. باید امتحان می‌کردم که به جز اطرافیان، سلیقه من در بازار طرف دار دارد یا نه.

به مشغله‌های خانم سیبویه که تا آن روز مثل بقیه اعضای خانواده اش در دروس حوزوی و فرزندداری خلاصه می‌شد، گزینه جدیدی هم اضافه شده بود. آزمون ابتدایی که او برای سنجش سلیقه بازار ترتیب داده بود، از این قرار بود: ۱۰ پارچه نیم متری رنگارنگ خریدم. چند دست لباس دخترانه دوختم و آگهی فروششان را در دیوار گذاشتم. به یک هفته نرسید، همگی فروخته شدند.

مشتری‌ها دائم پیام می‌دادند که از این نمونه‌ها دارید بازهم؟ فهمیدم عده‌ای این طور لباس‌ها را‌ می‌خواهند و در بازار نمی‌بینند. شروع کردم به کار در خانه با همان چرخ معمولی که داشتم. دوسه ماه بعد، با کمک برادرم که مثل من طلبه است و یک میلیون تومان سرمایه‌ای که داشتیم، یک جای کوچک اجاره کردیم. برش و دوخت با من بود، اتوکاری، سردوز و تبلیغ در فضای مجازی با او. با چند جوان خوش فکر که مشورت کردیم، از رونق فروش مجازی در سال‌های آینده گفتند. برگ برنده ما، همین شروع زودهنگام فروش در فضای مجازی بود.

کارگاه متفاوت خانم سیبویه

یک جور موسیقی است برای خودش؛ بی قاعده، اما  زیبا. بستگی دارد درز لباس‌ها کوتاه باشد یا بلند. بلند که باشد، قیژ چرخ‌های خیاطی، ممتد می‌شود. این قیژقیژ‌های کوتاه و کشیده با چاشنی خنده‌های خانمانه، فضای مطبوعی به کارگاه بخشیده است. از صفر تا صد تبدیل شدن پارچه‌ها و نخ‌های رنگارنگ به لباس‌های شکیل برای دختران یک تا پانزده سال. عمده سفارش‌ها روز قبل گزارش ما فرستاده شده است، مانده است بسته‌هایی که روی هم تلنبار شده اند و باید به پست امروز برسند.

در میان نیرو‌ها همه جور آدم می‌شود دید؛ از دختر جوانی که هندزفری در گوش دارد تا بانوان جاافتاده‌ای که عینک‌های ته استکانی نزدیک بینشان حاکی از تجربه آن‌ها در خیاطی است. برخی خانم‌ها از خانواده طلاب هستند و برخی نه. پوشش همه هم شبیه یکدیگر نیست. این را‌ می‌شود موقع عکاسی فهمید که خانم‌ها حجاب می‌کنند.

برخلاف آنچه تصور می‌شود، گزینش نیرو‌ها شرایط ظاهری خاصی ندارد و داشتن پوشش متعارف بدون آرایش زننده کفایت می‌کند. حین کار، بحث‌های سیاسی و اختلاف برانگیز، همین طور غیبت کردن ممنوع است. بی نظمی در ورود و خروج هم که خط قرمز است؛ دفتر قطور حضوروغیاب روی میز ورودی کارگاه، به اهمیت قضیه گواهی می‌دهد.

گاهی صدای صلوات، جایگزین هیاهوی کارگاه می‌شود؛ به عنوان مثال بعد از پایان مراسم قرائت حدیث کسا که خودجوش از سوی کارکنان برگزار می‌شود. با همکاری مدرسه علمیه ولایت که اشراف آن با نصب تابلویی بر سردر کارگاه اعلام شده است، هر از چندی برای کارکنان مرکز، جلسات بصیرتی، اخلاق و مشاوره‌های خانوادگی برگزار می‌شود. قفسه کتاب کارگاه خیاطی هم میزبان کتاب‌هایی متنوع است. این‌ها چیز‌هایی است که فضای فرهنگی کارگاه را برای کارکنان متفاوت می‌کند.

چالش‌های تولید

این چند سال بر مجموعه‌ای که با دغدغه فرهنگی به عرصه تولید پوشاک وارد شده، ساده گذشته است؟ معلوم است که نه، به ویژه اگر اصرار داشته باشی زیر بار وام‌های بانکی با سود‌های آن چنانی اش نروی و همه هزینه‌ها را از سود حداقلی کار و سرمایه نداشته ات جور کنی.

خانم سیبویه که علاوه بر نقش همسری و مادری برای چهار فرزندش، به تحصیل در سطح دو حوزه علمیه و تدریس مباحث اعتقادی سیاسی نیز مشغول است، از دشواری‌های تولید به ویژه در چند سال نخست آن می‌گوید؛ مثلا از طلا‌هایی که فروخت و نتوانست جایگزین کند، از اصرار به رعایت باید‌های دینی به ویژه در میزان سود، از حقوق خودش که با خشنودی می‌گوید از حقوق برخی نیروهایش کمتر است و....

افزایش بی ترمز هزینه‌های تولید، قطع بودن ارتباط کارخانه‌های تولید پارچه با کارگاه‌های دوخت لباس و مشکلات دائمی برای تأمین پارچه در رنگ‌های موردنیاز را نیز به چالش‌های تولید اضافه کنید. آن طور که‌ می‌گوید، خبری از حمایت کارگروه‌ها و دستگاه‌ها هم نیست؛ موضوعی که بار‌ها از تولیدکننده‌ها شنیده ایم و برایمان تازگی ندارد.

به امید خدا

خانم سیبویه از اسفند‌هایی تعریف می‌کند که مصمم به واگذاری کارگاه بود و فقط یک چیز او را از این تصمیم منصرف کرد: هربار که رهبر معظم انقلاب در صحبت‌های نوروزی شان به اهمیت مباحث اقتصادی اشاره کردند، خجالت کشیدم از عملی کردن تصمیمم. به خودم گفتم جنگ است دیگر، باید تحمل کنی. می‌دیدم که خدا یک دفعه در اوج سختی، گشایش حاصل می‌کند.

مثلا یک فروش کلی می‌کنیم و هزینه‌های کارگاه جور می‌شود یا مشتری‌ای که قبلا خرید کرده بود، بدهی اش را تسویه می‌کند. مطمئن شده ام که هیچ کاره ام و همه کاره خداست. خیلی اتفاق افتاده است که نزدیک حقوق دادن به نیرو‌ها حسابم خالی باشد. به خدا می‌گویم خودت می‌دانی دیگر، کارکنان اینجا بنده‌های تو هستند و من فقط واسطه ام. پس خودت درست کن. درست می‌کند.

من بعد از راه اندازی این مجموعه، خدا و رزاق بودنش را عینی‌تر از همیشه حس کرده ام. شمارگان تولید با این نشان تجاری نسبت به پارسال دوبرابر شده است، اما نیاز بازار داخلی، بیش از این حرف هاست. دلیل نه گفتن این مجموعه به سفارش‌های کشور‌های مسلمان منطقه، دراولویت بودن تأمین نیاز داخل است. آن طور که از طرح‌های توسعه این مجموعه می‌شنویم، باید منتظر افزایش گام به گام تولید و گسترش محصولات به حوزه پوشاک پسران باشیم؛ لباس‌هایی که مانند نمونه‌های موجود در بازار جلو جست وخیز طبیعی پسربچه‌ها را نگیرد و ساده و خوش جنس و عاری از طرح‌ها و حروف بیگانه باشد و....

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.