صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با محمد اسفندیاری، دین پژوه، درباره نقش نهضت امام حسین (ع) در اعتلای دین اسلام | قیام عاشورا؛ تبلور وحدت دینی

  • کد خبر: ۱۷۵۳۳۲
  • ۳۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۴
نهضت کربلا به‌عنوان یک نهضت مقدس دینی و یک حرکت الهی و انقلابی، پایدارترین نهضت در فرهنگ سیاسی شیعه است.

شهرآرانیوز؛ نهضت‌های انقلابی و اصلاحی معمولا ثبات نظام اجتماعی را برهم می‌زنند و افکار و آرای مردم را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. نهضت کربلا به‌عنوان یک نهضت مقدس دینی و یک حرکت الهی و انقلابی، پایدارترین نهضت در فرهنگ سیاسی شیعه است. هدف این نهضت عظیم، احیای احکام دین و اصلاح امت رسول‌ا... (ص) بوده است.

در طول تاریخ، اندیشمندان اسلامی تحلیل‌های بسیار درباره علل قیام عاشورا نوشته‌اند و هریک باتوجه‌به متون تاریخی و دینی، ادله خود را بیان کرده‌اند. برای تبیین برخی زوایای تاریخی قیام عاشورا و تحلیل حرکت انقلابی سیدالشهدا (ع)، با استاد محمد اسفندیاری، عاشوراپژوه، گفتگو کرده‌ایم. او قصد دارد با نگاهی جدید، برخی گزاره‌های تاریخی و تفکرات درباره قیام عاشورا را تحلیل کند.

یکی از مسائلی که در گزاره‌های تاریخی همیشه محل بحث و تأمل مورخان بوده است، این است که واقعه عاشورا نزاع بین دو مذهب بوده است یا دو تفکر؟ از دیدگاه شما، حقیقت عاشورا کدام گزاره را تأیید می‌کند؟

درباره نهضت عاشورا گاهی سخن از این است که نزاع که با که بود و گاه سخن از این است که نزاع چه با چه بود. در میان ما همواره سخن از نزاع نخست است؛ یعنی نزاع میان اشخاص، اما از چیستی موضوع نزاع (نزاع چه با چه) و اهداف طرفین نزاع، کمتر سخن می‌رود.

از دیرباز گزارش‌هایی پراکنده در دست است از کشمکش اهل سنت و شیعه در عزاداری بر امام حسین (ع). این کشمکش، منازعه مذهبی است؛ یعنی نزاعی میان پیروان دو مذهب. اما نزاع امام حسین (ع) و یزید منازعه مذهبی نبود، بلکه نزاع دینی بود و  بر سر کیان دین.
از این موضوع، سه نتیجه می‌توان گرفت؛ نخست اینکه شیعه نباید تصور کند که امام حسین (ع) به او اختصاص دارد؛ دیگر اینکه اهل سنت نیز باید به آن حضرت اقتدا کنند و دیگر اینکه عاشورا را‌ می‌توان محور اتحاد مسلمانان دانست.

دلایل متعددی می‌توان اقامه کرد که تقابل امام حسین (ع) ویزید، تقابل دین و شبه دین بود نه تقابل مذهبی (تشیع) با مذهب دیگر (تسنن). ازجمله اینکه آن حضرت درباره علت قیامشان فرمودند که‌ می‌خواهند دین خدا برتری یابد: «لِتَکُونَ کَلِمَه ا... هِیَ الْعلیا». همچنین در نامه‌ای خطاب به مردم نوشتند که من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرامی خوانم: «أَنا أَدْعُوکُم إِلَى کِتابِ ا... وَ سُنَّه نَبِیِّهِ». اهل سنت و شیعه روایت کرده اند که پیامبر (ص) فرمودند: «حُسِینٌ مِنِّى وَ أَنَا مِنْ حسین». در اصطلاح آن عصر، عبارت «فُلانٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ فُلانٍ» به معنای این بود که دشمنی با فلانی، دشمنی با من است و دوستی با او، دوستی با من.

پس با قطعیت می‌توان گفت که نزاع و مقابله امام حسین (ع) با یزید، مقابله‌ای مذهبی و درون دینی نبود؟

بله، نزاع امام حسین (ع) با یزید، نزاع بین شیعه و سنی نبود؛ مانند نزاع فلان حاکم شیعی صفوی با فلان حاکم سنی عثمانی، بلکه نزاع دین بود با بازی با دین. نزاع انقلاب بود با ارتجاع و انتقام ارتجاع بود (ارتجاع قومی) از انقلاب (انقلاب محمدی). نزاع پیشوایی دین یار بود با حاکمی دین باز. نزاع تسنن نبوی بود با تسنن اموی. آن حضرت برای نجات دین و احیای قرآن و سنت، جان دادند و در سخنانشان جز این نمی‌گفتند.

ازآنجاکه نزاع امام حسین (ع) با امویان بر سر کیان دین بود، همه دین داران از اهل سنت و شیعه باید در خیمه آن حضرت جا داشته باشند. عاشورا را به جریانی علیه اهل سنت تبدیل کردن، انحراف از عاشوراست و سوءاستفاده از آن؛ زیرا اهل سنت امروز با گذشته بسیار تفاوت دارند و هرگز طرفدار امویان نیستند، حتی دقیق‌تر این است که بگوییم دشمنان امام حسین (ع) از اهل سنت نبودند، بلکه در شمار امویان بودند.

 پس با توجه به نکاتی که اشاره کردید، می‌توان چنین استنباط کرد که قیام عاشورا به هیچ گروهی وابسته نیست و حتی شیعیان نمی‌توانند این واقعه انسان ساز را برای خود مصادره کنند؟

بله، از آنچه گفته شد، سه نتیجه می‌توان گرفت:

اول اینکه نباید شیعه، امام حسین (ع) را مصادره کند و در انحصار تشیع بداند. آری؛ شیعه از مذاهب دیگر به آن حضرت، نزدیک‌تر و حسینی‌تر است، ولی راه باز است و دیگران نیز می‌توانند بلکه باید به ایشان تمسک جویند. شیعه باید نخست در ذیل نام دین (اسلام)، سپس در ذیل نام مذهب (تشیع) اهل سنت را به تمسک به سیره امام حسین (ع) فراخواند و از همه مسلمانان بخواهد که این احیاگر اسلام را پاس دارند و از آن خود شمارند و حماسه سرا و عزادارش باشند. اینکه برخی اهل سنت می‌گویند ما اصولا سنت عزاداری نداریم و در سوگ پیامبر هم عزاداری نمی‌کنیم، نمی‌تواند دستاویز باشد تا از راه امام حسین (ع) فاصله بگیرند. راه آن حضرت، راه پیامبر است.

دوم اینکه اهل سنت نباید پندار برخی شیعیان را، که امام حسین (ع) اختصاص به آنان دارد، جدی بگیرند. همچنین نباید به دستاویز اختلاف‌های میان شیعه و سنی، امام حسین (ع) را قربانی اختلاف‌ها ساخت. مرام آن حضرت، فراتر از این اختلاف‌های مذهبی است، از آن رو که اساس و کیان اسلام را نجات دادند و با خون خود، اسلام نبوی را از اسلام اموی تفکیک کردند.

سوم اینکه امام حسین (ع) را‌ می‌توان محور اتحاد مسلمانان دانست. اگر درباره امام علی (ع) میان اهل سنت و شیعه اختلاف است، درباره امام حسین (ع) چنین اختلافی نیست و اهل سنت نیز مانند شیعه، هدف قیام ایشان را اعتلای دین می‌دانند و دشمنانش را محکوم می‌کنند. به نظر می‌آید پس از قرآن و پیامبر، امام حسین (ع) بزرگ‌ترین عامل وحدت بخش مسلمانان هستند.

آنچه من می‌گویم، دقیقا برعکس گفتار و رفتار برخی شیعیان است که با امام حسین (ع) و عاشورا، صف خود را از صف دیگر مسلمانان متمایز می‌کنند و آنچه دست مایه اتحاد است، بهانه جدایی می‌سازند. این گروه از شیعیان که اندک هم نیستند، با وصله‌هایی که به عاشورا می‌زنند و با عزاداری‌های نامشروعی که به نام امام حسین (ع) برگزار می‌کنند، هرچه بیشتر موجب تفرقه درمیان مسلمانان می‌شوند.

حماسه عاشورا دارای عناصر انسان ساز درخورتوجهی است. اما دو عنصر حماسه و مصیبت، بیشتر محل توجه قرار گرفته است. به نظر شما آیا این دو عنصر در تحلیل قیام امام حسین (ع) جدایی ناپذیرند؟

عاشورا ترکیبی است از حماسه (ظلم ستیزی) و مصیبت (مظلومیت) و این دو از هم تفکیک ناپذیرند و‌ نمی‌توان میانشان تقابل افکند. اکنون سخن در این است که کدام یک اصل است؛ حماسه یا مصیبت؟ پاسخ بدین پرسش، بسته به این است که زاویه دید ما به عاشورا چگونه باشد. با دو نگاه می‌توان در عاشورا نگریست؛ نگاه سیاسی و نگاه عاطفی. با نگاه سیاسی، حماسه عاشورا برجسته‌ می‌شود و با نگاه عاطفی، مصیبت. با نگاه سیاسی، امام حسین (ع) الگوی ظلم ستیزی می‌شود و با نگاه عاطفی، مظهر مظلومیت. اگر به حماسه عاشورا بنگریم و آن را اصل بدانیم، نتیجه اش آن می‌شود که به ذلت و زور، تن ندهیم و با ستمگران بستیزیم و آزادگی پیشه سازیم.

اما اگر تراژدی عاشورا را اصل بشماریم و فقط به آن بنگریم، حاصلش این می‌شود که یکسره مصیبت زده باشیم و عزاداری کنیم و روضه خوانی برپا سازیم و بگرییم. شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است، حماسه است نه مصیبت؛ البته فرجام این قیام حماسی، چون بسی دیگر از حماسه ها، تراژیک است، اما اصل و اساس آن بر حماسه است. این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با جنایت یزیدیان به فرجام آمد، پس عنصر مصیبت در آن، عارضی است و معلول جنایت دشمن.

یکی از گونه‌های تحریف در تاریخ، ناموزون کردن اجزای آن است؛ یعنی جزئی از آن را بزرگ‌تر از اندازه اش و جزء دیگر را کوچک‌تر نمایاندن. با بزرگ و کوچک کردن اجزای یک رویداد تاریخی، تصویری به وجود می‌آید که به کاریکاتور شبیه است و با اصل آن تفاوت دارد، حتی اگر هیچ دروغی در تاریخ گفته نشود و هیچ تحریفی در آن صورت نگیرد، همین که بخش‌های یک رویداد تاریخی کوچک‌تر و بزرگ‌تر شود، تحریفی بزرگ رخ داده است.

چنین تحریفی در تاریخ عاشورا به وقوع پیوسته است؛ بدین صورت که از دو جنبه شخصیت امام حسین (ع) یعنی ظلم ستیزی و مظلومیت، جنبه ظلم ستیزی آن کوچک‌تر شده و حتی نادیده مانده و امام حسین (ع) در مظلومیت، خلاصه شده است. این مصداق از آن رو پررنگ شده است که گروهی، عاشورا را برای عزاداری و تحریک عواطف می‌خواهند، نه درس آموزی از آن و پیروی از ظلم ستیزی آن.

به نظر شما علت این مسئله کجا بوده است؟

از دیرباز شیعیان به علل متعدد ازجمله بدین علت که کمتر درگیر سیاست بودند و چندان دغدغه سیاسی نداشتند، بیشتر با نگاه عاطفی به عاشورا می‌نگریستند. اما از قرن چهاردهم که شیعیان درگیر سیاست و مبارزه شدند، بیشتر با نگاه سیاسی به عاشورا می‌نگرند. این تحول گفتمان، مبارک است؛ مشروط به اینکه در دشمن شناسی اشتباه نشود و هر دشمنی نیز یزید و یزیدی دانسته نشود.

در گذشته که با نگاه عاطفی به عاشورا می‌نگریستند، عنصر غم انگیز آن، برجسته و امام حسین (ع) در مظلومیت و مصیبت خلاصه می‌شد. شاهد اینکه واژه‌هایی که بسامد داشت و همواره بر سر زبان‌ها بود، تراژیک بود؛ ازجمله بکا (گریستن)، دمع (اشک)، مصیبت حزن، غم، بلا، ابتلا، عزا، ماتم، تشنگی، اسارت. (شواهد این سخن را در پاورقی آورده ایم).

اما امروز که با نگاه سیاسی به عاشورا می‌نگرند، عنصر حماسه آن برجسته شده و امام حسین (ع) نه نماد مصیبت که نماد ظلم ستیزی شده است. شاهد اینکه واژه‌هایی که اکنون تکرار می‌شود، به ادبیات حماسی تعلق دارد؛ ازجمله آزادی، آزادگی، انقلاب، نهضت و قیام، مبارزه و جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی ازمنکر، اصلاح، حکومت، سیاست، عدالت. (شواهد این سخن را در پاورقی آورده ایم).

اگر با نگاه سیاسی به عاشورا بنگریم و وجه حماسه اش را اصل قرار دهیم، نتیجه اش می‌شود اسلامِ حماسه و حسینِ شهادت نه حسینِ مصیبت. این اسلام با الگوگیری از حماسه حسینی، حماسه‌ها می‌آفریند و پنجه در پنجه ظلم و استبداد می‌اندازد؛ البته در این اسلام، اشک برای حسین (ع) هست، اما حسین به هدف اشک نیست.

شفاعت حسین (ع) هست، ولی حسین (ع) تنها برای شفاعت نیست و شفیع هرکس نه، اما اگر با نگاه عاطفی به عاشورا بنگریم و تراژدی آن را اساس قرار دهیم، حاصلش می‌شود اسلام مرثیه. در این اسلام، اصل بر مرثیه است و هدفی برای  مرثیه و مصیبت و عزاداری، مطرح نیست. اقامه عزای حسینی برای احیای اهداف حسینی نیست، بلکه همان عزاداری موضوعیت دارد. وسیله و ابزار به هدف و غایت تبدیل شده است و آنچه طریقیت دارد، موضوعیت یافته است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.