شهرآرانیوز؛ یک: جایی گفته بود تنها شانس زندگی اش این بود که با یک تولد ناخواسته، مثل یک آدمِ زیادی در کنار یک ملت کهن سال زندگی کرده است. چه باید بگذرد بر سر کسی که هرلحظه این ناخواسته بودنش را به یاد داشته باشد و تکرارش کند. یک جای دیگر گِله کرده بود و گفته بود: «در مملکت من و در شهر من جنگ بود و بی انصافی کردند که نگذاشتند فیلم جنگی بسازم.» و نشد و نگذاشتند و مناسبات سینمای ایران هم انگار به تقوایی راه نمیداد و وسواس هایش را پرخرج و اضافی و بی خود تلقی میکرد.
او حالا به انزوایی طولانی کوچ کرده است و انگار بیرون بیا هم نیست. بیرون هم البــته خــــبری نیست؛ و مـــا ناچار مــدام و مستمر هرسال و هر چندسال یک بار باید برای دل خوشی خودمان هم که شده گذشته این آبادانیِ محجوب را بجوریم. «دائی جان ناپلئونش» هنوز بعد از چند دهه روده بُر میکند آدم را از خنده. کیفور میشویم از دیدن نسخه بی کیفیت و پرخط و خشش. برنامه اش این بود که رمانهای شاخص ادبیات ایران را تصویر کند.
برای همین چرا رفت سراغ ایرج پزشک زاد؟ چون گفته بود زندگی طبیعی همین است که در کوچه وخیابان میگذرد و باقی واقعیتها صنار نمیارزد. گفته بود زندگی واقعی در کار نویسندگان بزرگ دیده مــی شــود؛ اینها این زندگی را نوشــــته اند. تــولســــتوی و داستایوفسکی و همینگوی و این جایی اش هم پزشک زاد و ساعدی و دانشور و احمد محمود... زندگی را اینها نوشته اند.
شخصیتهای فیلم هایش را نگاه کنید. خودشان سازنده زندگی نکبت بار و فلاکت زده خودشان هستند. آدمهایی که شکست هم بخورند از خودشان شرمنده نیستند. سرشان را بالا میگیرند. چون این جماعت نهایت تلاششان را برای موفقیت کرده اند. پس باید شرمنده چه باشند؟ ناصرخان گفته بود اصلا تراژدی همین طوری ساخته میشود. تراژدی را که آدمهای تسلیم شده و توسری خورده نمیسازند. آنهایی میسازند که برای زندگی مبارزه میکنند، اما زورشان دیگر نمیرسد.
دو: تقوایی این وسط مستندهایی دارد که حالا به میراث آیینی و تصویری ما هم تبدیل شده است. «اربعین» یکی از آن مستندهای فکرشده و استخوان دارِ اوست. گزارشی از آیین عزاداری بوشهری هاست که سال ۴۹ آن را با دوربین مهرداد فخیمی وسط مسجد دهدشتی و بهبهانی بوشهر میسازد. تصویرهای بکر و تازهای که برگ برنده بزرگی هم دارد، صدای جریح و حماسی «بخشو» با نام اصلی جهانبخش کردی زاده؛ کسی که بعدها لحن و نوا و آهنگ صدایش را در «ممد نبودیِ» کویتی پور شنیدیم.
البته پسرش میگوید فامیلی پدرش «بخشی» است و تقوایی در تیتراژ آن را به «بخشو» تغییر داده است، اما تمام تصاویر به عزاداری ختم نمیشود. لنجها را میبینیم، دمام زنها و سنج زن ها، ماکت کربلا و شمعها و هیئتیهایی که دارند مسجد را سیاه پوش میکنند.
حتی دوربین بعد از مدتی تبدیل به یکی از عزاداران همان مسجد میشود. به قول اکبر نبوی، کار تقوایی اینجا هم لحن دارد و هم دکوپاژش با اقلیم همان منطقه کاملا سازگار است. «اربعین» در کنار اینکه یک اثر جامعه شناسانه و مردم شناسانه است احساس تقوایی است در ۲۱ دقیقه از گرمترین و با حسترین مردمانی که تمام زندگی شان آیین است و مناسک.
بعد از سالها بالاخره روایت مرد شماره یک نوحه خوانهای جنوبی و بوشهری در قالب تاریخ شفاهی منتشر شد. از او به عنوان احیاگر نوحه خوانی جنوبی هم یاد میکنند. کسی که به قول پسرش علاقه زیادی به مرحوم «ذبیحی» داشت. اما آقای بخشی که شخصیت اصلی مستند تقوایی بود، از این مستند دل خوشی ندارد. میگوید پدرش گفته اگر تقوایی آدم با اصل و اصالتی بود اسم نوحه خوان را دقیق میپرسید. بخشی علاوه بر اینکه نوحه خوان و مرثیه خوان بزرگی بود، هوش و حنجره خاص موسیقایی هم داشت.
بخشو طبق نقل قول پسرش زمانی از دنیا میرود که از سفر مشهد برمی گشته است: «در سال ۱۳۵۶ عازم یک سفر زیارتی به مشهد شدیم، در مسیر برگشت، توقفی برای صرف نهار در اکبرآباد شیراز داشتیم. پدرم به سمت نهری رفت تا وضو بگیرد، همان جا حالش بد شد، خود را به شیراز و منزل دوست پدرم، آقای شکریان رساندیم. هرچه مادر و دیگران اصرار کردند پدرم حاضر نشد به بیمارستان برود و همان روز در سن چهل ویک سالگی فوت کرد.»