شهرآرانیوز؛ یکی از راههای شناخت و تحلیل انقلاب اسلامی، بررسی اندیشهها و عملکرد رهبران و مبارزان آن در فرایند انقلاب است. آیت ا... طالقانی یکی از کسانی بود که در حرکت انقلاب، همراه امام خمینی (ره) در تکوین مبانی فکری و در بسیج تودهها و سازمان دهی مبارزان انقلابی، نقشی چشمگیر داشت.
طالقانی از لحاظ اندیشهای در چارچوب گفتمان اسلام انقلابی میاندیشید و اسلام را دینی جامع و کامل میدانست، لذا با حضور فعالانه او در حوزه سیاست و اجتماع ایران در چهار دهه، باید وی را پیشکسوت روحانیان سیاسی و مبارز در تاریخ سیاسی معاصر کشور دانست؛ زیرا با فروپاشی سلطنت استبدادگر رضاخان، طالقانی فرصت تازهای یافت تا قابلیتها و توانمندی هایش را به نمایش بگذارد، از همین رو از شیوههای سنتی و متداول تبلیغ و آموزش دینی روی گرداند و به صف نوگرایان دینی پیوست.
او با ابداع روشهای جدید، قرآن را مبنای تفکر و عمل خود قرار داد و آن را به عامل پیوند و تعامل خود با نهادها، تشکلهای مذهبی و جریانهای فکری تبدیل کرد. به مناسبت سالگرد درگذشت ابوذر انقلاب، آیت ا... طالقانی، با استاد محمد اسفندیاری که تاکنون مقالات و کتابهای گوناگونی در تحلیل اندیشههای او نوشته است، گفتگو کرده ایم.
آیت الله طالقانی جنبش اصلاحی و احیاگرانه خویش را با قرآن آغاز کرد. او قرآن را از سر طاقچه به وسط صحنه آورد و آن را درس نامه زندگی و مرام نامه اجتماعی معرفی کرد. به دیگر بیان، وی نقش تشریفاتی قرآن را به نقش تعلیماتی تغییر داد و آن را نقش بند زندگی ساخت و حضور تزیینی قرآن را به حضور تعیینی تبدیل کرد. میگفت: «این کتاب هدایت که، چون نیم قرن اول اسلام باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد.
دنیای اسلام که با رهبری این کتاب، روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنباله رو شده؛ کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده است، مانند آثار عتیقه و کتاب ورد، تنها جنبه تقدیس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سرحد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است».
طالقانی از سال۱۳۱۸ یعنی هنگامی که گفتن تفسیر قرآن، نوعی کفر بود و این کتاب الهی وسیله بی هوشی و بی دردی شده بود، هوشیارانه و دردمندانه به تفسیر قرآن پرداخت و در طول چهل سال تا ۱۳۵۸، قرآن را از دست نگذاشت، در مساجد و بر منابر، در مطبوعات، در زندان، در مجالس سیاسی و حتی در تلویزیون پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از قرآن گفت و جالب اینکه نام این برنامه «با قرآن در صحنه» بود.
بله، شکایتهای طالقانی از مهجوریت قرآن، شنیدنی است. عمل مسلمانان، اعلان کننده این مطلب است که قرآن سمتی در جهان امروز ما ندارد و فقط برای تقدیس و تبرک و تشریفات و ویژه سرحد مرگ به آن طرف است. هرجا که صدای قرآن بلند میشود، از مردن و گور و تلقین، سخن شنیده میشود. شما را به خدا بیایید قرآن را از دست عمال اموات، بیرون بیاوریم. ببینید که این کتاب حیات، کتاب حرکت، کتاب قدرت، کتاب هدایت و کتاب ایمان به چه سرنوشتی در میان ما دچار شده است.
باید در مرحله اول مسلمانان، خود به هدایت قرآن، هدایت شوند و آن را از گوشه قفسهها و سر قبرها و از مجالس ختم و از زوایای انزوا و مهجوریت خارج کنند. طالقانی نه تنها قرآن را درس نامه اجتماع و سیاست میشمرد، بلکه درک آن را در گرو حضور اجتماعی و سیاسی میدانست که با انزوای سیاسی و مطالعات انتزاعی، ممکن نمیشود.
از خصایص درک قرآن کریم که شاید ما کمتر به آن توجه کرده ایم، این است که بعضی مسائل و حقایق قرآن در ضمن حرکت برای انسان تبیین میشود، نه نشستن در گوشهای و این تفسیر و آن تفسیر و این بیان و آن بیان را مطالعه و اینها را جمع کردن.
طالقانی هنگامی عهده دار تفسیر قرآن بود که اندیشه تعارض علم و دین به صورت گستردهای مطرح بود، لذا وی مجاز و معذور بود که برای رفع این سوءتفاهم و نشان دادن توافق علم و دین به تفسیر علمی قرآن بپردازد و لازمه زمان آگاهی و دفع شبهههای عصری، جز این نبود، ضمن اینکه چنان که گفتیم، تفسیر علمی قرآن که با استناد به اصول مسلم علمی (شرط) (اول) و بدون تکلف است (شرط) (دوم)، فی نفسه، ممنوع نیست و لازم و مفید است. به آنچه گفته شد، این نکته باید افزوده شود که در تفسیر علمی قرآن نباید چندان افراط شود که جنبه هدایتی آن تحت الشعاع قرار گیرد و پنداشته شود که قرآن کتابی علمی است و برای آموزش علوم نازل شده است.
مسائل علمی در قرآن با اینکه اندک نیست، به صورت استطرادی مطرح شده است و هدف از آن، فراتر از مسائل علمی است و برای دعوت بشر به جهان ماورای علم، یعنی مبدأ و معاد است و نقش هدایتی و تربیتی دارد. این نکتهای است که آیت ا... طالقانی به آن اشاره کرده است: «قرآن کتابی علمی به مفهوم این زمان نیست، بلکه کتاب هدایت است. کتابی نیست که بخواهد مسائل علمی را بیان کند، بلکه میخواهد هدایت کند و حتی علم را در طریق تعالی انسان و برای هدفهای عالی هدایت میکند. لازم نیست قرآن همه مسائل فیزیک و کیهان شناسی و گیاه شناسی را بگوید، ولی اگر از باب هدایت مسائلی را مطرح کرد، نباید خلاف واقع باشد».
انگیزه طالقانی از تفسیر اجتماعی قرآن و اساسا تکیه بر بعد اجتماعی اسلامی، جبران مافات بود و پر کردن خلأیی که در این زمینه وجود داشت. روشنتر بگویم که دانشوران اسلامی، در سدههای گذشته کمتر از بعد اجتماعی اسلام سخن گفته اند و بیشتر به مسائل فردی و رابطه میان هر فرد با خداوند، تکیه و تأکید کرده اند. مغفول ماندن از جنبه اجتماعی اسلام، طالقانی را بر آن داشت که به مسائل اجتماعی قرآن بیشتر عنایت کند و از ناگفتهها بگوید و نادیده ماندهها را در تیررس دیدهها قرار دهد.
بله، طالقانی در زمانهای میزیست که مارکسیسم و حزب توده از یک طرف و دولتهای وقت از طرف دیگر با چندین مانیفست و بیانیه اجتماعی به میدان آمده بودند و جوانان و درس خواندگان را وعده مدینه فاضله میدادند و مجذوب میکردند. شبهه جدایی دین و سیاست نیز چنان قوی بود که کسی انتظار سیاسی و اجتماعی از دین نداشت و دین فقط گذرنامه آخرت پنداشته میشد.
در چنین زمانهای زیستن و برنامههای اجتماعی دیگران را دیدن، هر عالم زمان آگاهی را بر آن میدارد که به قصد تحدی با برنامههای اجتماعی مکتبها و دولت ها، از مسائل اجتماعی اسلام بگوید و این اتهام را از دامن اسلام بزداید که دین برای روزگاران گذشته است و درخور اجتماع آن روزگاران. آیت الله طالقانی چنین عالم زمان آگاهی بود و بر بعد اجتماعی اسلام، انگشت نهاد و به تفسیری اجتماعی از قرآن رو آورد.
آیت الله طالقانی زندگی را در طوفانهای سیاسی گذرانید و هیچ گاه از سیاست و مبارزه دست نکشید. او سیاست را جزو دین و دین را راهنمای سیاست و دخالت در سیاست را فریضه دینی و وظیفه انسانی خویش میشمرد. کارنامه سیاسی او چهل سال را دربر میگیرد؛ از سال۱۳۱۸ تا ۱۳۵۸. او در این چهل سال، فعالیت جدی و نقش آفرینی کرد.
اهمیت این ویژگی آیت الله طالقانی هنگامی دانسته میشود که بدانیم وی زمانی گام در عرصه سیاست نهاد که عدهای دین را از سیاست جدا میپنداشتند و عدهای دیگر، دخالت در سیاست را نه خلاف شرع که خلاف شأن روحانیان میشمردند و تعبیر «آخوند سیاسی» را بدترین اتهام و موجب بدنامی میدانستند. قطار سیاست، خالی میرفت و قطار فقه، آن هم بدون بحثهای خطیر و خطرناک آن، سنگین میرفت و در یک کلام، سیاست «مسئله» دین داران نبود و شعار رایج این بود که «الیوم زمان السکوت و لزوم البیوت».
اضافه کنیم که حاصل مبارزه و فعالیت سیاسی، نه به دست آوردن نام و نان که از دست دادن این و آن و به خطر افکندن جان بود. سیاست، سکویی نبود که بتوان از رهگذر آن، نامور و محبوب شد و سفرهای نبود که بشود از آن لقمهای برگرفت، بلکه عرصهای بود که برای ورود در آن به فداکاری و دست از خویش شستن نیاز بود. باری، در چنان دورانی، آیت الله طالقانی گام در میدان بلاخیز سیاست و مبارزه نهاد.
آیت الله از آن پس بیشتر نیروی فکر و عمل را بر ایجاد محیط مساعد و جلوگیری از ارادههای خودخواهانه، متمرکز کرد. به وضع موجود تمکین نکرد و با زمانه نساخت و برای رسیدن به وضع مطلوب، کوشید و با زمانه ستیزید و تنها به کشیدن گلیم خویش از موج، اهتمام نورزید. او پیش از دیگر روحانیان وارد فعالیت سیاسی و مبارزه شد و بیش از آنان، بدان اشتغال داشت و نیز نخستین زندانی سیاسی ازمیان روحانیان در سال۱۳۱۸ بود که به تهران آمد، درگیر مبارزه و در همان سال دستگیر شد و طی چهل سال مبارزه مستمر، هفده بار زندانی و یک بار تبعید شد و زندان، خانه دومش بود و پیوسته میگفت: «همیشه یک دست رختخواب آماده برای زندان دارم».
طالقانی نخستین یا فعالترین روحانیای بود که مرز میان روحانیان و روشن فکران را برداشت و همراه روشن فکران مبارز به مبارزه و فعالیت سیاسی پرداخت. درواقع هرجا طالقانی بود، مبارزه بود و هرجا مبارزه بود، طالقانی نیز حضور داشت و این دو قرین یکدیگر بودند. وی بر آن بود که در زندگی فردی و گوشه گیری، نه راه سلوک به سوی خدا باز میشود، نه اخلاق مفهوم درستی دارد؛ زیرا این گونه خودگرایی، سلوک به سوی خود است، نه به سوی خدا.