صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی به تغییرات بوستان‌های مشهد

  • کد خبر: ۱۸۷۲۱۸
  • ۱۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۰
مردم و کارشناسان از تغییرات بوستان‌های شهر پس از تدفین شهدا می‌گویند.

حسنا محمدزاده | شهرآرانیوز؛ حس خوبی دارد اینکه آدم‌های دوست‌داشتنی و کارراه‌انداز زندگی‌ات، نزدیک و دم‌دست باشند. دلت قرص می‌شود به بودنشان در میانه شلوغی‌های زمانه و لحظه‌های تیره و روشنی که با تاروپود دنیا عجین شده است. آرام می‌شوی از اینکه گاه‌گداری دست برداری از دویدن‌ها، نگرانی‌ها و مباداها؛ بنشینی کنارشان و با چند دقیقه خلوت و چند کلمه‌ای درددل، نفسی تازه کنی.

اگر جسم خاکی‌شان در این دنیا نباشد، سنگ مزارشان می‌شود مأمن و مایه امید برای از نو بلندشدن و با قدم‌هایی محکم‌تر از پیش، حرکت در جاده زندگی را از سر گرفتن. این، حال دل کسانی است که بهانه حضورشان در بوستان‌های شهر با تدفین شهدای گمنام رنگ‌وبوی دیگری به خود گرفته است. تغییرات احتمالی در فضای کلی بوستان‌ها پس از خاک‌سپاری پیکر شهدا، سؤالی است که برای یافتن پاسخش راهی تعدادی از این نقاط می‌شویم تا مردم برایمان وضعیت بوستان‌ها را پیش و پس این میزبانی روایت کنند.

کوچ ناهنجاری‌ها

«همین خیابان پارک را مستقیم بگیر و برو تا انتها؛ مزار را‌ می‌بینی.» انتظامات بوستان ارم واقع در پنجتن ۴۵ این طور نشانی می‌دهد. در مسیر، تعداد آدم‌های درحال ترددی که‌ می‌بینیم، به تعداد انگشت‌های دست هم نمی‌رسد. به عمد، صبح یک روز غیرتعطیل را که خبری از مناسبت مذهبی و اجرای برنامه‌ای ویژه در مزار شهید نباشد، انتخاب کرده ایم. خودش است؛ مزاری با سنگ سفید و مرمرین که روی آن، همه آنچه از بقایای پیکر شهید فهمیده شده، این طور درج شده است: مرداد ۱۳۶۱ که در عملیات رمضان آسمانی شد، بیست وهشت ساله بود.

یک دقیقه بعد، کمی کمتر یا بیشتر، نخستین زائر از راه می‌رسد. مردی است جاافتاده و کت وشلواری که گذر عمر را از موی سر و ریش سپیدش می‌شود فهمید. با احتیاط از اینکه مزاحم خلوتمان با شهید نشود، نزدیک می‌آید، روی سنگ دست می‌گذارد و تندتند «حمد» و سه بار «قل هو ا...» را زمزمه می‌کند.

پیرمرد، چهل سالی می‌شود که ساکن این محدوده است. آن زمان نه خبری از این بوستان بود و نه جمعیت متراکم منطقه؛ همه اش باغ‌های میوه بود و سرسبزی. «علی اصیل» راننده است و مسافرکشی می‌کند. مشاهداتش از اوضاع این بوستان، به روز و ساعت خاصی محدود نمی‌شود؛ هر روز و در هر ساعتی که دلش هوایی شود، می‌آید اینجا و قدم می‌زند، چه از زمانی که پیکر شهید در این بوستان آرام گرفته است و چه پیش‌تر از آن.

تفاوتش در این است که با آمدن شهید، به گشت وگذارش در بوستان، یک زیارت روزانه هم اضافه شده است. به سازه نیمه آماده نزدیک مزار شهید اشاره می‌کند و‌ می‌گوید: از دی ماه پارسال که شهید آمده است اینجا، زمان عید‌ها برنامه جشن و شادی به پا می‌شود. شب‌های جمعه هم دعای کمیل می‌خوانند و صبح هایش، دعای ندبه. قبلا در این پارک از این خبر‌ها نبود که.

با همه تغییراتی که به آن اشاره می‌کند، فاصله وضعیت فرهنگی بوستان را تا عاری شدن از آسیب ها، معنی دار می‌داند و‌ می‌گوید: آن‌هایی که رفتار‌های ناهنجار دارند، پرروتر و در تکرار کارهایشان سمج‌تر از این حرف‌ها هستند؛ به این نقطه از پارک و دوروبر شهید نمی‌آیند و کارهایشان را‌ می‌برند به فاصله‌های دورتر از این مزار.

بوستان گردی با آرامش

از تدفین شهید در این بوستان بی خبرند؛ سه بانوی ساکن گلشهر که در قسمت بانوان بوستان ارم، بساط پیک نیکشان را جمع کرده اند و درحال خروج هستند. از اهالی گلشهر هستند و برای دورهمی زنانه به اینجا آمده اند، اما وضع برای بانوی میان سالی که کمی آن سوتر مشغول استفاده از وسایل ورزشی است، تفاوت دارد.

معصومه ساقیان، از قدیمی‌های محله پنجتن است و بیست سالی می‌شود که در این محدوده سکونت دارد. رک وراست می‌گوید که وضعیت اینجا تا همین یک سال پیش خراب بود. خراب از نظر او یعنی دیدن آدم‌هایی که دورهم جمع می‌شدند و قلیان می‌کشیدند. دیدن صحنه‌هایی از روابط ناسالم، از دیگر مصداق‌هایی است که او را آزار می‌داد. آن طور که برایمان تعریف می‌کند، فضای پارک چنگی به دل نمی‌زد، البته برای خانواده‌هایی که دنبال ساعتی تفریح سالم بودند و‌ نمی‌خواستند بچه هایشان آسیب‌هایی از این دست را به صورت زنده و مستقیم نظاره گر باشند.

وقتی درباره تدفین شهید گمنام در این بوستان صحبت می‌کند، چیزی از جنس غرور و شادی به لحنش اضافه می‌شود؛ طوری که انگار یک مزیت بزرگ به محله سکونتش اضافه شده است: درست نمی‌دانم به خاطر آمدن شهید است یا چیزی دیگر. هرچه هست، اوضاع بوستان خیلی بهتر از قبل شده است.

جدا از این ها، خوبی آمدن شهید به محله ما این است که وقتی غمی به دلم می‌آید یا ماجرایی ذهنم را مشغول می‌کند و دوست دارم با کسی حرف بزنم که‌ می‌دانم کاری از دستش ساخته است، می‌آیم اینجا سر مزار شهید فاتحه می‌خوانم و قلبم آرام می‌گیرد. به جز این زیارت‌های بین هفته‌ای وقت و بی وقت، روز‌های جمعه هم واجب می‌دانم بیایم اینجا.

آسیب‌های پابرجا

نگهبان است و به دلیل مسئولیتی که دارد، حواسش به خیلی چیز‌ها هست؛ مثلا آمدوشد آدم‌هایی که برای زیارت به مزار دو شهید گمنام بوستان ملت می‌آیند. مرتضی حاجی حسنی در نزدیکی نیمکتی ایستاده است که برای درکردن خستگی یک پیاده روی، ناگزیر روی آن نشسته ایم.

برایمان از ورزشکار‌هایی می‌گوید که صبح به صبح برای زیارت به مزار شهدا می‌آیند، سنگ مزار را‌ می‌شویند و‌ می‌روند؛ همین طور از برگزاری مراسمی مثل قرائت زیارت عاشورا که مزار شهدا، بانی برپایی آن شده است. بدون اینکه دلیل کنجکاوی مان را بداند، ساده و بی آلایش می‌گوید: همه این‌ها درست، اما اینکه تصور کنید همه مسائل فرهنگی پارک حل شده است، نه. به نظر نمی‌رسد برای برخی مردم این صحبت‌ها موضوعیت داشته باشد.

شاید برای بعضی‌ها این طور باشد، اما برای مریم شهیدی این گونه نیست. دی ماه امسال که بیاید، رضایت او از خاک سپاری شهدا در این نقطه از بوستان ملت دوساله می‌شود. منزلش در بولوار امامت است و تا اینجا، چند دقیقه‌ای بیشتر پیاده روی ندارد. روسری بنفش ساتن را با یک گره، زیر گلویش سفت کرده و با آرامش نشسته است روی صندلی نزدیک مزار شهدا. زیارت امین ا... می‌خواند از روی کتابچه دعایی که برگه‌های جداشده اش نشان می‌دهد مدت هاست همدم این بانو شده است: به این دو شهید حس نزدیک بودن دارم، به ویژه سمت چپی که موقع شهادت در سال ۱۳۶۱، بیست وسه ساله بود؛ درست هم سن من.

دیده‌های او که همسایه این بوستان و زائر همیشگی مزار این دو شهید است، شنیدن دارد؛ مثلا وقتی از فراوانی ارادتمندان به شهدای گمنام می‌گوید، در ساعت‌های مختلف شبانه روز، یا همین الان که تا اذان ظهر چیزی نمانده است. همین طور از آسیب‌هایی برایمان تعریف می‌کند که همچنان در بوستان وجود دارد و شب‌ها نمودش را بیشتر دیده است.

چشم هایش از پشت فریم کوچک عینک مطالعه، سرخ و مملو از اشک می‌شود وقتی می‌گوید: سرووضع لباس هایشان را‌ می‌بینم و حالت‌های بعضی هایشان که طبیعی نیست. انگار چیزی کشیده اند. دلم برای جوانی شان خیلی می‌سوزد. نمی‌دانم پی چه چیزی می‌گردند و دنبال چه هستند. می‌آیم اینجا برایشان دعا می‌کنم. ان شاءا... تأثیر داشته باشد.

تغییر فضای فرهنگی

علی گلمکانی، مدیر وقت بوستان ملت بود؛ زمانی که این بوستان برای میزبانی از پیکر شهدا انتخاب شد. او زمستان ۱۴۰۰ را به خوبی به یاد می‌آورد که در تدارک انتخاب نقطه‌ای مناسب برای خاک سپاری شهدای گمنام بود. از مدیریتش در بوستان ملت حدود یک سال می‌گذشت و شرایط پارک کاملا دستش آمده بود.

او گزینه مناسبی است برای اینکه تغییرات بوستان، پیش و پس از تدفین شهدا را برایمان بازگو کند. از مخالفت‌های احتمالی برای تدفین شهدا در بوستان که‌ می‌پرسیم، می‌گوید: راستش دیدگاه و صدای مخالفی درباره اصل تدفین شهدا در بوستان به گوش من که مدیر آنجا بودم، نرسید.

او اضافه می‌کند: این کار برای بوستان ملت، باعث خیر و برکاتی شد و فضای فرهنگی آن را تغییر داد. این طور بگویم که عملا یک پایگاه فرهنگی ایجاد کرد. دست، باز شد برای انجام برنامه‌های مختلف. مشارکت مردم و تشکل‌ها هم به واسطه حضور شهدا پررنگ شد برای انجام این برنامه ها.

از او توضیح بیشتری می‌خواهیم درباره منظورش از تغییر جو فرهنگی و پاسخ می‌شنویم: مثال می‌زنم. آدم‌هایی که در آن محدوده بودند و رفتارشان، پوشش و کاسبی شان آسیب داشت و جرم بود، جمع کردند و رفتند؛ شاید روی حساب شرمندگی بود. برخی کار‌ها وجدانی است دیگر. گروهی بودند که در همان محدوده مختلط ورزش می‌کردند با موسیقی. شهدا که خاک سپاری شدند، هیچ کس به آن‌ها نگفت از اینجا بروید، خودشان رفتند. دیگر در آن اطراف از برنامه‌های سابق خبری نبود، وگرنه ما انتظامات و گشت هایمان را در آن محدوده تقویت نکردیم. باز هم می‌گویم با تدفین شهدا، آدم‌هایی که آنجا تردد می‌کردند، تغییر کردند و پیرو آن، جو فرهنگی هم تغییر کرد.

جای خالی پژوهش

بعد از سال‌ها کار فرهنگی به ویژه در بوستان‌هایی از شهر که پیکر شهدای گمنام در آن‌ها دفن شده است، با اطمینان می‌گوید که این تدفین، دست کم به دلیل افزایش رفت وآمد خانواده‌های معتقد، باعث افزایش امنیت این نقاط و کاهش آسیب‌های اجتماعی شده است. جواد موحدیان بر اساس تجربه و ارتباطی که با تشکل‌های منطقه ۴ دارد، نمونه‌هایی را شاهد مثال می‌آورد که از تأثیر عمیق تدفین شهدا بر افراد حکایت دارد. مثلا بانوانی که تحت تأثیر این فضا و برنامه‌های اجراشده، رفته رفته جذب تشکل‌های فرهنگی مذهبی شدند و اکنون با پوششی متفاوت و نزدیک به بایسته‌های اسلامی به فعالیت مشغول هستند.

او البته نقد‌هایی هم دارد به عملکرد متولیان این مکان‌ها و برنامه‌هایی که به باور او باید تنوعشان، فراتر از برگزاری دعای کمیل و ندبه و مناسبت‌های مذهبی باشد. برگزاری جشن‌های ازدواج ساده جوانان در دل بوستان‌های شهر و در کنار مزار شهدای گمنام و برپایی نمایشگاه‌های فرهنگی مختلف را به عنوان نمونه بیان و تأکید می‌کند که شرط لازم برای اجرای این ایده ها، بازگذاشتن دست تشکل‌های مردمی است که دست کم در برخی بوستان‌ها به دلیل رفتار‌های سلیقه‌ای هیئت امنا، ممکن نیست.

وقتی اذعان اهالی و فعالان فرهنگی به تغییر فضا و کاهش بروز آسیب‌های اجتماعی در بوستان‌ها پس از تدفین شهدای گمنام را با جعفر سروی، دبیر شهر ترمیمی شهرداری مشهد، در میان می‌گذاریم، ماجرا را از منظر تخصصش که جرم شناسی است، برایمان موشکافی می‌کند و با تأکید بر اینکه ما مسلمان و شیعه هستیم و اعتقادات و باور‌هایی داریم، می‌گوید: اینکه بگوییم از منظر علمی و به صورت اثبات شده، گزاره‌ای داریم دال بر اینکه دفن این بزرگواران باعث کاهش آسیب‌های اجتماعی در بوستان‌ها می‌شود، فعلا چنین داده‌ای در دسترس ما نیست، هرچند امکان پژوهش و بررسی علمی موضوع وجود دارد.

او تصریح می‌کند که اگر هم بنای انجام چنین پژوهشی وجود داشته باشد، باید روند علمی و آکادمیک آن کاملا سپری و به نتایج نهایی آن احترام گذاشته شود. حتی اگر نتیجه، برخلاف تصورات اولیه باشد و به فرض بگوید که این تدفین، در کنار کاهش آسیب‌هایی مثل بدحجابی، باعث افزایش آسیبی مثل تکدیگری در آن محدوده شده است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.