رادمنش | شهرآرانیوز؛ آن روز ۱۲ مهر ۱۳۹۴ بود و او ۶۷ ساله. کارهای جدی، پرشمار و مدون او در حوزه نقد ادبی باعث شده بود وجه منتقد او بیشتر به چشم بیاید تا روی داستان نویسش. وگرنه او نویسندهای پرکار هم بود و ۳۰ رمان و مجموعه داستان منتشر شده از خودش باقی گذاشت.
او درباره گرایشش به نقدنویسی و آغاز کارش در این حوزه، در گفت وگویی با شرق الاوسط فارسی گفته است: «با نقد و نظریه ادبی و به طور کلی با حوزه نقد از سال اول دانشگاه آشنا شدم. کتابهایی که حمید عنایت، باقر مؤمنی، محمدحسن لطفی یا بعدها مثلا عزت ا... فولادوند، داریوش آشوری، حسین بشیریه، ناصر فکوهی و دیگران ترجمه کردند خوانده بودم. نقد ادبی را زمانی شروع کردم که ایده اصلی یا کلان و بعضا پلات داستان هایی، چون «علیاحضرت فرنگیس»، «خیبر غریب»، «مکانی به وسعت هیچ»، مجموعه داستان (چهار داستان بلند) «می روم که بمیرم» تمام شده بود.» کمبود منتقد جدی و حرفهای در فضای ادبی ایران همیشه حس شده است و شاید همین باعث شد تا قدر فعالیتهای افرادی مانند فتح ا... بی نیاز بیشتر دانسته شود.
او در همان گفتگو در پاسخ به این سؤال که چرا در ایران به اندازه نویسنده منتقد نداریم، به دو نکته اشاره میکند؛ یکی اینکه نقدنویسی مانند جامعه شناسی، علم است و معیارها و ویژگیهایی دارد و دیگری اینکه اساسا در ایران نویسنده «انکار» میشود و در این اوضاع نباید توقع داشت حرفهای به نام منتقد ادبی پا و جان بگیرد: «نویسنده در ایران شناسنامه ندارد. در رسانهها عموما، و در رادیو و تلویزیون خصوصا، نامی از نویسندهها و شاعران برده نمیشود. حتی به آنها دشنام نمیدهند. به این ترتیب نویسنده در یک کلام «انکار» میشود.
شاید ساعت دو و سه شب، دو سه نفر را بیاورند تا درباره کتابی حرف بزنند، و حرف هایشان هم با ممیزی و خلاصه شده پخش شود، اما این نوع کارها فقط به منظور خاصی است. شما نگاه کنید به شبکههای مختلف تلویزیونی. پشت سر هم چهار بازی فوتبال از تیمهای درجه یک و دو و سه اروپا پخش میشود، اما لابه لای آنها محال است بیایند و کتابی را معرفی کنند. چرا؟ به چه دلیل این همه از کتاب واهمه دارند که نزدیک به ۹۸درصد نویسندگان و شاعران معاصر ایران ناشناخته اند؟
نویسندهای که پانزده کتاب نوشته است و حدود سی سال است با دنیای ادبیات داستانی در ارتباط است، طبق گفته خودش نه همکارانش از نوشتن او خبر دارند و نه ساکنان خیابان محل اقامتش و نه نانوا و قصاب و بقال و تعمیرکار ماشین محل. در مطب و داروخانه و آزمایشگاه و رادیولوژی و بیمه هیچ کس به او نمیگوید: «شما همان نویسندهای هستید که فلان کتاب را نوشته؟» اینها و چند ده جمله دردناک دیگر را من از چنین نویسندهای شنیده ام و صدها جمله مشابه را از نویسندگان دیگر. حال وضع آنها را با هم وطنانی که هنرپیشه یا فوتبالیست هستند، مقایسه کنید.
تا کوره دهات آنها را میشناسند. چرا؟ چون آنها از دیدگاه رسانههای دولتی خطرآفرین نیستند.» مجموعه پنج جلدی «نقد، تحلیل و تفسیر چند داستان معتبر جهان» از مهمترین آثاری است که در حوزه نقد ادبی در ایران منتشر شده است. بی نیاز مقالاتی را که طی چندین سال درباره رمانهای مختلف نوشته بود به کتاب تبدیل کرد و به گفته خودش در انتخاب آثار برای نقد، نویسندگان مختلف با رویکردها و معانی مختلف نوشتاری و تکنیکهای مختلف را مدنظر داشته، نه اینکه همه را مدرنیسم یا پست مدرنیسم یا همه را از نویسندگان کلاسیک انتخاب کرده باشد.
«من سعی کردم از تمام این نحلههای ادبی، هم ژانرها، هم سبکها و هم خود کلاسها و مکتبها و زیرمجموعهها – یعنی شیوههای زیر مکتبها هم- کتاب نقد کنم. [..]من اصلا عنصر زمان را در نظر نگرفته ام. بلکه تنوع متن و معنا را در نظر گرفته ام، برای ارائه جهانهای ذهنی نویسندگان مختلف به خوانندگان ایرانی.»
انتشار این مجموعه از سال ۱۳۹۱ آغاز و ۱۳۹۳ به پایان رسید. او در مقدمه جلد اول مجموعه نوشته است: «به راستی چه اتفاقی میافتد که شخصیترین و درونیترین رمانهای شماری از نویسندگان مطرح جهان خصلت عام پیدا میکنند و اجتماع را بازتاب میدهند، و برعکس، اجتماعیترین آثار عده ای، به اثری تبدیل میشود که بر اساس درون نگری و درون کاوی فردی شکل میگیرد؟ چرا این دو سویه به راحتی در شماری از آثار نمود پیدا میکند، در حالی که بسیار از اهل قلم از ترس اجتماعی جلوه کردن آثارشان و برای سیاسی نشدن متن خود، از امر واقع اجتماعی میگریزند؟ در این کتاب، بیشتر به آثاری پرداخته شده است که این دوسویه نگری برجستگی خاصی پیدا کرده است.»
بی نیاز در این مجموعه به آثاری از شکسپیر تا ساراماگو پرداخته است. «شکار انسان» نوشته خوئائو ریبالدو ریبیرو، نویسنده مهم برزیلی که در ایران با ترجمه احمد گلشیری منتشر شده -و البته تجدید چاپ نشده و نایاب- است، نخستین اثری است که به نقد، تفسیر و تحلیل آن پرداخته است. آنچه در ادامه میآید، قسمتی از این نقد است که میتواند شمایی از شیوه کار او به ما بدهد.
«قدرتِ جدا از اراده و خواست مردم (شهروندان)، خواه ناخواه مراکز قدرت را بر آن می دارد که برای اِعمال اقتدار و حذف مخالفت عناصر آگاه و حق طلب، از افرادی استفاده کند که فقط مجری باشند و جز برای مسائل روزمره، به چیزی ورای زندگی روزمره فکر نکنند.
گرچه عوامل فرمان بردار و سرکوبگر حکومتهای دیکتاتوری و توتالیتاریستی، طیف گسترده ای را تشکیل می دهند و فردیت تمام آنها از هر حیث شبیه هم نیست. چه بسا شماری از آنها به دلیل تفکری خارج از دایره دلخواه حاکمیت یا جوشش عواطف یا ترکیبی از این دو، به حقانیتِ حکومت شک کنند و در مقطعی خاص، از تهاجم و سرکوب و کشتار هم وطنانشان خودداری ورزند، اما «عامل مطلوب» در این گونه حکومتها کسی است که فقط به فرامین مافوقها گردن نهد و از خود هیچ اراده و تفکری نداشته باشد. [..]داستان «شکار انسان» که در برزیل اتفاق میافتد، بازنمایی یکی از همین افراد است.»