صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مرزبانان، حافظان امنیت وطن | گزارشی از  ایستگاه مرزی هفده شهریور تایباد

  • کد خبر: ۱۹۰۴۹۶
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۸
قرار است در قامت یک نیروی مرزبان در  ایستگاه بازرسی هفده شهریور تایباد، نیم روز فعالیت مرزداران استان خراسان رضوی را روایت کنیم.

به گزارش شهرآرانیوز، مرزبانی، سازمانی امنیتی است که همه بار‌ها نام آن را از کانال رسانه‌ها دیده و شنیده ایم، اما شاید هیچ شناختی از این حوزه امنیتی کشور نداشته باشیم. سازمانی که سالانه جوانان زیادی را پای امنیت کشور از دست می‌دهد و نیروهایش شبانه روزی در سخت‌ترین نقاط کشور به‌طور متواتر از مرز‌های کشور حراست می‌کنند. مردان خاکی پوش که کار هر روزشان با خطر آغاز‌ می‌شود و با اتفاقات قریب الوقوع و پرطمطراق به پایان می‌رسد.

مبارزه با سوداگران مرگ، پایش میدانی خودرو‌های ترانزیتی، مبارزه با قاچاقچیان غذا، دارو و اقلام مورد نیاز، مقابله و مبارزه با قاچاقچیان سوخت و سوخت بر‌ها و ده‌ها مورد عملیات دیگر که نیرو‌های مرزبانی هر روز با آن روبه رو هستند. حالا قرار است در قامت یک نیروی مرزبان در  ایستگاه بازرسی هفده شهریور، نیم روز فعالیت مرزداران استان خراسان رضوی را روایت کنیم. مأموریتی که در آن یک قاچاقچی زبل دستگیر و  یک خودرو سنگین که  قصد داشت محموله افیونی را وارد کشور کند، توقیف شد. کشف اسلحه و دیگر موارد عملیاتی که  در  این نیم روز با  آن روبه رو شدیم، در ادامه آمده است که‌ می‌خوانید.

بیابان همیشه پرخطر

ساعت ۳ بامداد است که به هنگ مرزی تایباد می‌رسیم و قرار است بعد از یک استراحت کوتاه، رأس ساعت ۶ بامداد در ایستگاه مرزی هفده شهریور حاضر شویم. درجه هوا با شهر مشهد چند درجه‌ای اختلاف دارد و منهای باد‌های پرسرعت و سرد پاییزی، کاهش دمای هوا نیز کاری کرده است که به لباس‌های گرم پناه ببریم. دور تا دور این ایستگاه بازرسی مرزی بیابان است که خشکی منطقه، رنگی زرد روی آن پاشیده است. بیابانی پرخطر که هر لحظه ممکن است در آن اتفاقی غیرقابل پیشی بینی رخ بدهد که یا جان مرزبانان را تهدید کند یا جان افراد دیگری که در آن محل حضور دارند.

منطقه شلوغ و پرتردد است و در همان ابتدای مسیر سرهنگ مهدی پورِش، فرمانده گروهان هفده شهریور، به سراغمان می‌آید و شرحی از منطقه به ما می‌دهد. اقدام عملیاتی ایستگاه هفده شهریور هنگ مرزی تایباد به سه دسته تقسیم می‌شود؛ گروه بازرسی خودرو‌های سبک و سنگین، گروه بازرسی «ایکس ری» بازرسی بدنی آقایان و گروه بازرسی بانوان که چند نیروی مرزبان خانم در این بخش فعالیت می‌کنند.

جاسازی محموله مرگ در دمپایی چرم

در همان ساعت اولیه که هنوز پاگیر نشده ایم، اولین طعمه نیرو‌های امنیتی با هوشیاری یکی از مرزبانان به دام می‌افتد. جوانی کم سن و سال که قصد داشت یک محموله افیونی را وارد کشور کند خیلی زود دستش برای مأموران مرزبانی رو می‌شود و تابخواهد خودش را جمع‌وجور کند دستبند قانون دور مچ دستش قفل می‌شود.

هنوز نمی‌دانیم که مواد چه هست و جوان خارجی چگونه تصمیم داشته آن را وارد کشور کند که یکی از مأموران، این معما را حل می‌کند. دمپایی‌هایی که هر کدام حدود یک کیلو وزن داشتند و مشخص بود کف آن برداشته شده است. همان هم شد، جوانک خارجی مواد را داخل دمپایی هایش جاسازی کرده بود و با بازکردن کفی آن حقیقت ماجرا برای ما فاش شد.
خودش می‌گفت که خبری از وجود مواد در دمپایی هایش نداشته، اما در ضدونقیض گویی هایش نه تنها مشخص می‌شود که‌ می‌دانسته دقیقا چه کاری انجام می‌دهد بلکه قول فروش آن را به مشتری ایرانی هم داده است.

جوانک حدود بیست وپنج ساله پس از تشکیل پرونده به طور تحت الحفظ به شهرستان تایباد منتقل می‌شود تا مقام قضایی برایش تصمیم گیری کند. برایم جالب است که چگونه مأمور مرزبانی پی به وجود مواد برده است، برای همین به سراغش می‌روم. او که‌ نمی‌خواهد نام و نشانش فاش شود، می‌گوید: «در این هفده سال فعالیت در مرزبانی، افراد را به لحاظ ظاهری و رفتاری به نوعی روان شناسی می‌کنیم. اضطراب فردی را که‌ می‌خواهد مواد مخدر وارد کند، می‌فهمیم و این موضوع را از چهره، رفتار و حتی نوع ایستادنش تشخیص می‌دهیم. شاید باورش برای افرادی مثل شما و مخاطبانتان سخت باشد، اما این اتفاق هر روز در مرز می‌افتد و ما در وهله اول و قبل از اینکه قاچاقچیان در ایکس ری قرار بگیرند، آن‌ها را شناسایی می‌کنیم و دستشان رو می‌شود.»

این مأمور مرزبانی اگرچه گله‌مند است که کار مرزبانی و فعالیت مرزبانان در جامعه اطلاع رسانی نشده و مردم از سختی کار آن‌ها بی اطلاع هستند، اما می‌گوید که کارش را با همه سختی هایش دوست دارد و به آن افتخار می‌کند.

قاچاق گوشی‌های سرقتی

سرهنگ پورش در ادامه برایمان از پدیده نوظهوری می‌گوید که این روز‌ها در مرز اتفاق می‌افتد؛ قاچاق گوشی تلفن همراه آ ن هم گوشی‌هایی که سرقتی هستند و از اقصی نقاط کشور توسط مال خران خارجی خریداری شده اند.۴۶، ۱۲۸، ۲۰۳، ۸۱ اعداد گوشی‌های تلفن همراهی هستند که فرمانده گروهان هفده شهریور هنگ مرزی تایباد از کشف و توقیف آن‌ها در همین چند روز اخیر برایمان می‌گوید. محموله‌هایی که برخی به صورت چمدانی و بعضی به شکل جاسازی در خودرو‌های ترانزیتی قرار بود از کشور خارج شوند، اما با هوشیاری مرزبانان نه تنها کشف و توقیف شدند، بلکه با دستور و هماهنگی قضایی به دست مال باختگان در سراسر کشور رسیدند.


سرهنگ پورش ماجرای یکی از همین گوشی‌های سرقتی کشف شده را برایمان تعریف می‌کند.

«چند روز پیش مأموران ما ده‌ها دستگاه گوشی تلفن همراه را در لوازم یک تبعه افغانستانی کشف و توقیف کردند. در بررسی گوشی‌ها که بیشتر تلفن‌های همراه لوکس و گران قیمت هستند، یک دستگاه گوشی آیفون ۱۳ پرو مکس وجود داشت. داخل قاب گوشی یک کاغذ بود که در آن شماره تلفن همراه وجود داشت. ابتدا فکر می‌کردم شماره متعلق به اعضای خانواده مال باخته باشد، اما زمانی که با او تماس گرفتم متوجه شدم، شماره متعلق به مالک گوشی آیفون است. دختری جوان که اهل و ساکن تهران بود. می‌گفت کارمند است و گوشی را اقساطی خریده که یک موتورسوار از دستش چنگ زده است. می‌خواست آن همه راه را بکوبد و به تایباد بیاید تا گوشی را تحویل بگیرد، اما زمانی که شنید پلیس آگاهی پس از صورت جلسه، گوشی تلفن را به دستش می‌رساند خیلی خوشحال شد. من از خوشحالی او که جای دخترم است خیلی خوشحال شدم. همین اتفاقات هست که سختی کار را برای ما شیرین می‌کند.»

پایین آوردن موتور خودرو

در این بین به سراغ یکی از نیرو‌هایی که مسئول بررسی خودروهاست می‌روم. یک پیچ گوشتی بلند، چهارسو و دوسو دستش گرفته است و‌ نمی‌دانم قرار است چگونه با آن‌ها مواد یا کالای قاچاق را پیدا کند.
خودش می‌گوید که در این کار استاد شده است، اتفاق افتاده که موتور یک خودرو را پایین آورده و مشکلش را هم برطرف کرده است. البته ابتدا خودرو را به دلیل بار قاچاق متوقف کرده و در بررسی ها، زمانی که متوجه شده راننده پرونده اش پاک است، نقص موتور خودرویش را برطرف کرده است. دیگری که‌ نمی‌خواهد نام و نشانش در گزارش بیاید می‌گوید: «من خودم یک بسته مواد مخدر شیشه را از زیر پای یک راننده کشف کردم. ما فکر می‌کردیم که مواد به راننده تعلق دارد، اما بعد متوجه شدیم که یکی از مسافران بدون اطلاع راننده، آن را زیر صندلی پراید انداخته است.»

برایمان از همان روز می‌گوید: «راننده خودرویش را پارک کرد تا بچه‌ها آن را بررسی کنند. مسافران هم داخل اتاق بازرسی شدند. راننده کناری نشسته بود و سیگارش را دود می‌کرد. یکی از بچه‌ها پلاستیک مشکی رنگی را  از  زیر صندلی راننده پیدا کرد و من را صدا زد. راننده استرس و اضطراب نداشت و زمانی که درباره کیسه پلاستیکی از او سؤال کردم، گفت که‌ نمی‌داند شاید آشغال است. کیسه را که باز کردم متوجه مواد شدم.

حالت روحی راننده نشان می‌داد که اطلاعی از مواد نداشته و برای همین به مسافران مشکوک شدیم. آن‌ها که همگی تبعه خارجی بودند ابتدا زیر بار نرفتند، اما در تحقیقات فنی و با بررسی دوربین‌های مداربسته و شناسایی اثر انگشت، حقیقت برایمان آشکار شد. همان که فکر می‌کردیم شد. مسافر پشت سری راننده که جوانی حدودا سی ساله بود، زمانی که متوجه می‌شود خودرو باید در ایستگاه هفده شهریور برای بازرسی توقف کند، مواد را زیر صندلی راننده رها می‌کند تا گناهش به گردن راننده بیفتد که خب نشد.»

امتحانم کنید، قبول می‌شوم

یک سال و نیم است که زادگاهش مشهد را ترک کرده و وارد بدنه مرزبانی شده است. کاربر دستگاه ایکس ری است و خودش می‌گوید که در کارش حسابی حرفه‌ای شده است. «چند مرتبه از سوی فرماندهان امتحان شده ام و هر بار سربلند بیرون آمده ام.»‌
می‌گوید: «چند مرتبه اسلحه را داخل چمدان‌های مسافران و چند مرتبه مواد مخدر را در لوازم همراه مسافران جاسازی کرده اند که هر بار آن‌ها را کشف کرده ام. حتی یک زمان قطعات جدا شده کلت کمری را  از داخل چند چمدان مسافران تشخیص دادم و کشف کردم.»
این گروهبان یکم مرزبانی معتقد است که این اتفاقات باید در زمان فعالیت نیرو‌ها انجام شود تا نیرو‌های مرزبانی همیشه در آمادگی کامل باشند.

برای اینکه او را امتحان کنیم، طی هماهنگی با سرهنگ پورش بعد از ساعتی اسلحه افسر نگهبان وقت را داخل یک کیسه برنجی که به یکی از مسافران افغانستانی تعلق داشت، جاسازی می‌کنیم. زمانی نمی‌گذرد که صدای بی سیم شنیده می‌شود. او همان طور که‌ می‌گفت، ظاهر می‌شود. اسلحه خیلی زود کشف و فرد حمل کننده نیز دستگیر می‌شود. پسرک جوانی که قرار بود نقش حامل اسلحه را بازی کند، حسابی ترسیده بود و به گویش افغانستانی می‌گفت که بی گناه است. با حضور سرهنگ پورش همه چیز ختم به خیر شد و پس از تکریم جوان خارجی، اتاق ایکس ری به کارش ادامه داد.

به ایران می‌روم برای تجارت بستنی

دروازه ورودی کشور به روی اتباعی که قرار است به طور مجاز وارد خاک ایران شوند باز است. ورودی‌ها خیلی زیاد است، اما خروجی‌ها کم. به سراغ یکی از مسافران می‌روم که کت و شلواری شیک و مجلسی و چمدانی گران قیمت به همراه دارد.

خودش می‌گوید که مدیرعامل کارخانه تولید بستنی است و بار‌ها به ایران سفر کرده است. می‌گوید که برای رفع نقص خط تولید و خرید دستگاه‌های مورد استفاده به ایران آمده است و حالا توانسته حاشیه امنی را برای سوددهی خود به وجود بیاورد.‌
می‌گوید که با تغییر سیاست در افغانستان به نوعی کسب و کارش دچار بحران شده و دیگر مثل سابق نمی‌تواند سود به دست آورد. اگرچه حرف‌های دیگری هم می‌زند که شاید نشود آن‌ها را در این گزارش نوشت.

فرزندانم مدافع حرم هستند

پیرمردی به همراه خانواده از اتاق بازرسی بیرون می‌آیند. به سراغش می‌رویم تا علت حضورش در ایران را بدانیم. کشاورز است و حالا برای دیدن فرزندانش به ایران آمده است. لحنی مؤدب دارد و تا اسم فرزندانش را‌ می‌آورد، گریه امانش نمی‌دهد. «هر دو مدافع حرم حضرت زینب (س) هستند و قرار است از سوریه به مشهد بیایند. دلم برایشان پر می‌زند. چند روز پیش تلفنی با آن‌ها صحبت کردم و قرار شده به مشهد بیایند و ما آن‌ها را در حرم امام رضا (ع) ملاقات کنیم. با مساعدت مسئولان ایرانی قرار است یک سفر به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب (س) و حرم حضرت رقیه (س) برویم.»

گریه اش ادامه دارد و با یک دستمال تمیز پارچه‌ای اشک هایش را که روی صورت سال خورده اش می‌دود پاک می‌کند. گفت وگویمان تمام شده و او رفته است، اما هنوز غربت این مردم مظلوم در ذهنم است.
مردمی که سرزمین مادری را ترک کرده و حالا هرکدامشان در گوشه و کناری از جهان سر می‌کنند. با بعضی مسافران که حرف می‌زنم از قصدشان برای سفر به ترکیه، آلمان، آمریکا و کشور‌های دیگر برایم می‌گویند. بعضی‌ها هم برای دید و بازدید خانواده به ایران می‌آیند.

توقیف تانکر قاچاقچی

ساعت حوالی ۱۴ عصر است که کارمان تمام شده است. باید به تایباد بازگردیم که خبری مهم در بی سیم مأموران می‌پیچد. گویا مأموران بررسی خودرو‌های سنگین به چیزی مشکوک شده اند و در این میان یک دستگاه خودرو تانکر حمل سوخت را متوقف کرده اند.
بلافاصله راه را به سمت ایستگاه هفده شهریور تغییر می‌دهیم و خودمان را به آنجا می‌رسانیم. سرهنگ پورش هم در محل حضور دارد.

سگ موادیاب را اطراف خودرو چرخانده اند و او در یک قسمت شروع به پارس کرده است. محل مورد نظر، قسمت جلویی تانکر خودرو به رانندگی یک تبعه افغانستانی است. مأموران طی هماهنگی با مقام قضایی قسمت جلویی را که ظاهرا فضایی از قبل تعبیه و ساخته شده است، باز‌ می‌کنند. بله درست است، تعدادی بسته مشکوک از آن کشف می‌شود که با بررسی مشخص می‌شود همگی ماده مخدر شیشه هستند.

راننده، جوانی بیست وهفت ساله است که بلافاصله دستگیر و به مقر فرماندهی گروهان هفده شهریور هنگ مرزی تایباد منتقل می‌شود. مأموران پس از شمارش بسته‌ها به عدد۲۵۲‌ می‌رسند و با توزین آن عدد ۲۶۳کیلوگرم ماده مخدر صنعتی شیشه را در گزارش ثبت می‌کنند.
این گزارش بلافاصله به مقام قضایی اعلام و مواد کشف شده به هنگ مرزی تایباد انتقال داده می‌شود.

پایان

زمان گذشته است و باید به سمت مشهد بازگردیم. همه آن صحنه‌هایی که در این نیم روز با آن روبه رو شدیم در پرده سینمایی ذهنم به نمایش درآمده است. خنده‌ها و روحیه بالای نیرو‌های مرزبانی، اشک‌های از سر ندامت قاچاقچی تریاک، نگرانی آن مرد تاجر، خوشحالی گروهبان اتاق ایکس ری، اشک‌های پدر نگران و...

ما اگرچه امروز در شهر‌ها مشغول کسب وکار و زندگی هستیم، اما مرزبانان همچنان در مرز حضور دارند و خستگی ناپذیر از مرز‌های کشور حفاظت و حراست می‌کنند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.