مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ در سلسلهمقالاتی که تاکنون درباره تاریخ محلات و مناطق شمالی مشهد برای شما خوانندگان عزیز و ارجمند نوشتهایم، کموبیش با روایتهای مربوطبه برخی از این نواحی که روزگاری قالب روستا یا مزرعه داشتهاند، آشنا شدهاید. نوشتار امروزمان نیز به معرفی یکی دیگر از این مناطق فراموششده تعلق دارد؛ مزرعهای که نامونشان آن تا دهه ۱۳۴۰ خورشیدی شهرت داشت و حتی اکنون نیز برخی قدیمیهای شهر مشهد، گوششان با نام آن آشناست؛ «مزرعه شادکَن».
این مزرعه قدیمی در محدودهای میان سه مزرعه «دنگان» در غرب، «محرابخان» در شمال و «جمعآباد» در جنوب قرار داشت و اراضی زراعی آن تا نزدیکیهای «تیرگرد» یا «تلگرد» نیز کشیده میشد و امروز بهطور تقریبی، میتوان محدوده آن را بین بولوار مجلسیغربی، بولوار ابوریحان تا خیابان ایثار فرض کرد. مزرعه شادکَن در شمار مزارع متصل به دروازه نوغان قرار داشت.
«احتشام کاویانیان» در کتاب «شمسالشموس» مینویسد: «مزرعه شادکن، وصل به دروازه نوغان مشهد که فعلا اراضی آن جزو شهر مشهد شده، آستانقدس برای ساختمانسازی به اجاره داده، درآمد مهمی دارد». معمولا مزرعه شادکن را در اسناد قدیمی، بخشی از بلوک «تبادکان» میدانستند، اما در کتابچه «بلوک تبادکان حوالی ارضاقدس» که در دوره ناصرالدینشاه به رشته تحریر درآمده و «رضا نقدی» در کتاب «جغرافیا و نفوس خراسان در دوره ناصری» گردآوری اش کرده است، خبری از مزرعه شادکن نیست و این جای تعجب دارد.
برخلاف بیشتر مناطق این بخش از شهر مشهد که یافتن پیشینه آنها دشوار به نظر میرسد، اطلاعات ما درباره مزرعه شادکن نسبتا امیدوارکننده است. احتمالا قدیمیترین منبعی که در آن به نام این مزرعه اشاره شده است، کتاب «جغرافیای حافظابرو» است؛ کتابی که به دوره تیموری و حدود ۵۹۰ سال قبل تعلق دارد.
در نسخه مربوطبه کتابخانه ملی بریتانیا، نام «شادکن» بهصورت «سادکن» و درکنار مزارع اطراف مشهد آورده شده است و هرچند در نسخه «تاشکند»، این نام را بهصورت «سرکی» و در نسخه «درن» هند، این اسم را به شکل «ساوکن» میبینیم، تقریبا تردیدی نیست که این مکان با «شادکن» ادوار بعد تطبیق دارد و برای آن نمیتوان بدیلی یافت. دومین نشانی که میتوان از «شادکن» در متون تاریخی پیدا کرد، مربوطبه فرمان سال ۱۰۳۶ قمری (۱۰۰۶ خورشیدی) شاهعباس اول میشود که زندهیاد استاد، محمدتقی مدرسرضوی، در کتاب «سالشمار وقایع مشهد»، آن را مفصل ذکر کرده است. متن فرمان در ذیالحجه ۱۰۳۶ قمری (مرداد ۱۰۰۶ خورشیدی) تنظیم و مهر شده است.
در این فرمان میخوانیم: «فرمان همایون شد آنکه در این وقت بنا بر ازدیاد شفقت و التفات شاهانه و عاطفت و مرحمت بینهایت... درباره سیادت و نقابتپناه نجابت و هدایت دستگاه متبوع اعاظمالسادات و النقباءالعظام میرزامحسنا رضوی از ابتدای توشقانئیل (: سال چهارم از دوازده سال ترکی؛ سال خرگوش) مالوجهات و مَنال قریه شادکن مِن (: از) اعمال مشهد مقدس... را به وظیفه و مدد معاش سیادت و نقابتپناه مشارالیه، شفقت فرموده ارزانی داشتیم. رعایای قریه شادکن از ابتدا سنه مذکور سیادت و نقابتپناه مشارالیه را صاحب وظیفه خود دانسته، آنچه از مال و حقوق دیوانی متوجه ایشان باشد، واصل وکلای مومیالیه (فرد مورد اشاره) ساخته، چیزی موقوف ندارند».
طبق مندرجات این فرمان، مالکیت شادکن، قبل از میرزامحسنای رضوی، دراختیار سلیمانمیرزا و شیخحسن خادم بوده است که ظاهرا هر دو از کارکنان آستانقدسرضوی بودهاند. آنچه از فرمان مذکور معلوم میشود، این است که اولا: شادکن در آن زمان شکل مزرعه نداشته و قریهای با سکنه معلوم بوده است و ثانیا: این مزرعه در ابتدا بهصورت املاک خالصه حکومتی اداره میشده است که مالکیت منافع آن را در قبال انجام خدمات یا برای تشویق، به افراد مختلف واگذار میکردند و این افراد، تنها در دوران حیات خود، از مزایا و منافع شادکن بهرهمند بودند و بعد از مرگ آنها، منافع دوباره دراختیار حکومت قرار میگرفت.
وضعیت شادکن تا سال ۱۲۸۸ قمری (۱۲۵۰ خورشیدی)، به همان صورت قدیم ادامه یافت، اما در این سال، تغییری اساسی در الگوی مالکیت آن بهوجود آمد. حاجمحمدناصرخان دولّوی قاجار، ملقب به «ظهیرالدوله اول» (درگذشته به سال ۱۲۵۵ خورشیدی) در این سال، ملک شادکن را خریده و وقف دارالشفای آستانقدسرضوی کرده است.
محمدناصرخان، پسر جانمحمدخان (ایلخان ایل قاجار) بود که در دوره محمدشاه، عنوان «کشیکچیباشی» دربار را داشت. به ظهیرالدوله همواره مسئولیتهای مهم حکومتی واگذار میشد. او در سال ۱۲۸۸ قمری (۱۲۵۰ خورشیدی)، تقریبا مقارن با وقف مزرعه شادکن، وزارت عدلیه را در کابینه فرمایشی ناصرالدینشاه عهدهدار بود و چندی بعد، بهسمت والی و حاکم خراسان منصوب شد. ظاهرا ظهیرالدوله پیشه سپاهیگری هم داشته و در دفع فتنه سالار از مشهد، در ابتدای حکومت ناصرالدینشاه، نقش مهمی ایفا کرده است.
مورخان، وی را فردی متدین توصیف کردهاند. «فاضل بسطامی» در «فردوسالتواریخ» به وقف مزرعه شادکن توسط وی اشاره میکند و درباره آن مینویسد: «از آنجمله مزرعه شادکن تبادکان، از موقوفات مرحوم مغفور حاجیمحمدناصرخان ظهیرالدوله، ایشیکآقاسیباشی (کشیکچیباشی) دولت علیه است بر دارالشفای مبارکه و غیره».
به این ترتیب، میان مزرعه شادکن و دارالشفای حضرتی، ارتباطی سازمانی و مالی پدید آمد که در سندهای موجود در مرکز اسناد آستانقدسرضوی ردپای آن را میتوان بهوفور پیدا کرد. بیش از ۶۱۰ سند درباره موقوفه شادکن وجود دارد که بررسی آنها، سیمای دقیق این مزرعه قدیمی و پردرآمد را نشان میدهد؛ مثلا در یکی از این اسناد -متعلق به سال ۱۳۱۰ خورشیدی- که به امضای محمدولی اسدی، نایبالتولیه وقت، رسیده است و با شماره ۹۶۰۹۱ در مرکز اسناد آستانقدسرضوی نگهداری میشود، متولی مزرعه موقوفه شادکن، «ظهیرالسلطان» معرفی شده است که باید بابت این سمت، حقالتولیه دریافت کند. ظهیرالسلطان، فرزند میرزاعلیخان ظهیرالدوله (ظهیرالدوله دوم) و نوه واقف مزرعه شادکن برای دارالشفای حضرتی است.
برخی از این اسناد، گزارشی هرچند مختصر درباره وضعیت مزرعه، در حدود یک قرن قبل، ارائه میکنند؛ مثلا سند شماره ۶۳۷۲۱، مربوطبه سال ۱۳۰۶ خورشیدی که درباره آسیبهای احتمالی کشیده شدن جاده توسط اداره فواید عامه خراسان بر روی زمینهای مزرعه موقوفه شادکن، گزارشی ارائه کرده است، نشان میدهد که اولا: در این دوره، نهری پرآب در مزرعه جاری بود که احتمالا از یک قنات مستقل مشروب میشد (نام احتمالی این قنات، براساس مندرجات سند شماره ۱۰۴۳۹۳، مربوطبه سال ۱۳۳۴ قمری (۱۲۹۵ خورشیدی)، «قنات گلشان» بوده است) و ثانیا: مستأجر مزرعه شادکن، «حاجیابوالقاسم طهرانچی» دانسته میشود. طبق سند ۹۵۴۸۸، بعد از مرگ مرحوم طهرانچی، تا حدود سال ۱۳۱۰ خورشیدی، این مزرعه در اجاره ورثه وی بود، اما در این سال، مورد اجاره را به «میرزاعیسی مشار» واگذار کردند. میرزاعیسی مشار، فرزند میرزامحمدعلی قائممقامالتولیه بود که مزار حکیمابوالقاسم فردوسی در تابران، در زمینهای ملکی او قرار داشت و بعدها هم، آرامگاه در اراضی اهدایی وی ساخته شد.
درمیان گزارشها و اسناد موجود از تاریخچه مزرعه شادکن، شاید یک سند بیش از بقیه عجیب و قابل مطالعه باشد و آن اشارهای است که در «وقفنامه سنگی مدرسه نواب» به «بازارچه شادکن» شده است. در متن این وقفنامه قدیمی، ضمن بررسی موقوفات مدرسه نواب -که مربوطبه دوره صفویه است و با همت میرزاصالح رضوی (بانی مصلای مشهد) ساخته شده است- میخوانیم: «دکان خبازی و کفشدوزی و دلالی واقع در بازارچه شادکن سه باب».
نام بازارچه شادکن، برخی پژوهشگران را به این نتیجه رسانده است که در زمانهای قدیم، مزرعه یا قریه شادکن، دارای بازارچهای پررونق بوده است که در آن صاحبان مشاغل مختلفی، ازجمله نانوایی و کفاشی، فعالیت میکردند. این موضوع در وهله اول، کمی دور از ذهن بهنظر میرسد. معمولا مزارعی مانند شادکن، بدون بازار یا بازارچه بودند. این مزارع را عموما تولیدکننده محصول میدانستند که تولیدات آن باید به بازار مشهد، حمل و در آنجا فروخته میشد.
بررسی نقشهها و عکسهای هوایی دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ نشان میدهد که بر روی اراضی مزرعه شادکن که طبق گزارش احتشام کاویانیان در کتاب «شمسالشموس»، بعدها با پادرمیانی مرحوم آیتا... فقیهسبزواری، برای ساخت مسکن به مردم و عموما طلاب اجاره داده شد، تنها یک مکان وجود داشته است که میتوان کاربری بازارچه برای آن فرض کرد؛ «قلعه شادکن». این قلعه که در نقشههای قدیمی، موقعیتی مشخص داشت و در حدود مکان فعلی پمپبنزین بولوار مجلسیغربی -نخستین پمپبنزین ساختهشده در شمال شهر- واقع بود، میتوانست کاربری بازارچه داشته باشد؛ یعنی مکانی که اهالی روستاهای اطراف برای فروش محصولات خود از آن استفاده میکردند، با این حال مشکل است که بخواهیم قلعه شادکن را بازارچه فرض کنیم، آنهم در مشهد عصر صفویه تا قاجار که توسعه شهری در سمت شمال، بسیار محدود بوده و مرکزیت بازار، بیشتر بر غرب شهر تمرکز داشته است.
درباره کاربری قلعه شادکن، میتوان فرضهای دیگری را نیز مطرح کرد. این قلعه، قلعهای چهارگوش با چهار برج نگهبانی بود و احتمالا میتوانست در سدههای گذشته، کاربری نظامی و امنیتی داشته باشد. ازطرفی میتوانیم قلعه شادکن را محل زندگی همان رعایایی بدانیم که شاهعباس یکم در فرمان واگذاری «قریه شادکن» به میرزامحسنا رضوی، از آنها یاد کرده است. ساختمان قلعه، در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی، فضایی بههمپیوسته داشت که بیشتر به انبار یا چیزی مانند آن شبیه بود.
این قلعه با توسعه منطقه در اواخر دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، بهتدریج از میان رفت و از خاطرهها محو شد، بنابراین آنچه با نام بازارچه شادکن در متن وقفنامه سنگی مدرسه نواب میبینیم، باید مربوطبه فضایی داخل باروی شهر بوده باشد؛ فضایی که احتمالا بهدلیل همراستا بودن با مسیر رسیدن به قلعه شادکن یا بهدلیل استقرار برخی اهالی آن یا به هر علت دیگری، این نام را به خود گرفته بود؛ مانند فرضیهای که درباره «راسته نوغان» مطرح شده است و آن را مسیر رسیدن به نوغان قدیم و نه خود آن دانستهاند. برای شناخت دقیقتر موضوع، نیازمند پیدا کردن اسناد بیشتری هستیم.