صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از مدرسه بیمارستان اکبر مشهد که به دنبال جبران عقب ماندگی تحصیلی کودکان بیمار است

  • کد خبر: ۲۰۵۵۷۳
  • ۲۱ دی ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۴
بر خلاف همه مدرسه‌هایی که دانش آموزان از صبح اولین روز هفته با بلند شدن صدای زنگ کلاس، کوله‌های بزرگ و کوچکشان را به دوش می‌کشند و با داد و فریاد، بدو بدو می‌روند تا پشت نیمکت هایشان بنشینند و یک روز تازه آموزشی را شروع کنند، مدرسه امید بیمارستان فوق تخصصی اکبر فقط یک روز در هفته فعال است؛ یعنی پنجشنبه ها.

به گزارش شهرآرانیوز؛ خانم معلم یک بار دیگر فهرست بچه‌های امروز کلاس را مرور می‌کند. هر کدام در یک پایه تحصیلی هستند؛ محمدرضا میش مست، مهرشاد شاهنوازی، سیدرادمهر آل طا‌ها و ....  کلاس درس مدرسه یک بیمارستان، آرام‌تر و بی سر و صداتر از مجموعه‌های آموزشی دیگر است.

بر خلاف همه مدرسه‌هایی که دانش آموزان از صبح اولین روز هفته با بلند شدن صدای زنگ کلاس، کوله‌های بزرگ و کوچکشان را به دوش می‌کشند و با داد و فریاد، بدو بدو می‌روند تا پشت نیمکت هایشان بنشینند و یک روز تازه آموزشی را شروع کنند، مدرسه امید بیمارستان فوق تخصصی اکبر فقط یک روز در هفته فعال است؛ یعنی پنجشنبه ها.

امید در بیمارستان

طرح و تدبیر جالبی که معاونت ابتدایی آموزش و پرورش استان خراسان رضوی با مشارکت دانشگاه علوم پزشکی مشهد قبل از شیوع کرونا در مشهد، ویژه کودکان بستری در مجموعه‌های درمانی مختص به آن‌ها پیاده کرد، پس از فروکش کردن کرونا با قوت بیشتری ادامه یافت.   
خلاصه طرح این بود که تسهیلات خاصی را برای ادامه تحصیل دانش آموزانی مهیا کنند که به هر علتی بیمار هستند و مجبورند بخشی از زندگی شان را برای درمان در بیمارستان بگذرانند.

بیمارستان فوق تخصصی اکبر بخش‌های مختلفی دارد و بزرگ و چندطبقه است.   
برای رسیدن به مدرسه «امید» باید کلید شماره چهار آسانسور را بزنیم. مسئول روابط عمومی مجموعه که همراهمان است، لبخند به لب دارد و‌ می‌گوید با لبخند وارد شویم. کارکردن در بیمارستان کودکان با دیگر مجموعه‌های درمانی کمی متفاوت است و البته سخت‌تر هم هست.   

باز شدن در آسانسور در طبقه موردنظر، هم زمان با بلندشدن صدای گریه کودکی است که مادرش سعی در آرام کردنش دارد. این طبقه فضای نسبتا بزرگی دارد که یکی از اتاق هایش را به نام «مدرسه امید» نام گذاری کرده اند و ویژه رفع اشکالات درسی است.   
گرچه کودکان به صورت موقت در این مرکز بستری شده اند، معمولا روال درمان آن‌ها طولانی نیست، اما باز هم متولیان آموزش وپرورش از تحصیل کودکان غافل نیستند.  

یکی از متولیان مجموعه، هر پنجشنبه آمار دانش آموزان بیمار را‌ می‌گیرد و آن‌هایی که حالشان بهتر است برای شرکت در کلاس دعوت می‌شوند. فکرش را بکنید! یک مدرسه در کنار بخش‌های درمانی که با باند و پانسمان و قرص و دارو سروکار دارند.   
«امید» نامی است که برای این مدرسه انتخاب شده است. کل فضا اتاق کوچکی بود با چند صندلی و قفسه‌ای کتاب و اسباب بازی؛ اتاقی که پنجره آفتاب گیری هم دارد و درِ آن باید ساعت ۸ صبح هر پنجشنبه باز شود.

اشتیاق دانش آموزان

فاطمه از وقتی می‌داند اشکالات درسی اش را‌ می‌تواند در مدرسه بیمارستان دنبال و پیگیری کند، خیالش راحت شده است. کلاس دوم است، اما نحیف و لاغرتر از هم کلاسی هایش به نظر می‌رسد. دیابت برق چشم‌های درشت و سیاه فاطمه را کم رنگ کرده است. هر چند وقت یک بار بیماری اش عود می‌کند، تا آن اندازه که منجر به بستری شدنش می‌شود. او چند روز است منتظر از راه رسیدن پنجشنبه و موعد باز شدن مدرسه است.   

ساعت از ۸ گذشته است. چند نفر از مادران همراه فرزندشان پشت در منتظر ند. برخی از بچه‌ها لباس مخصوص بیمارستان را عوض کرده اند و بعضی با همان پوشش بیمارستان آمده اند و پشت دست بیشتر آن‌ها آنژیوکت است.   

مهراد و مادرش از دو ساعت قبل از شروع کلاس پشت در منتظر بوده اند. مهراد از شوق رسیدن امروز و آمدن به مدرسه، دیشب را تا صبح نخوابیده است. عفونت ریه حال مهراد هفت ساله را بد کرده است. تصمیم پزشک معالجش این بوده است که برای ادامه درمان حتما باید بستری شود و بیشتر از یک هفته است که در بیمارستان است.

روز‌ها و لحظه‌های کش دار بیمارستان، هم حوصله او را سر برده، هم حوصله مادرش را. مادرش می‌گوید: از زمانی که پرستار بخش اعلام کرده است بچه‌ها آخر هفته می‌توانند سر کلاس درس حاضر شوند، کمتر بهانه گیری و بدخلقی می‌کند. سروقت داروهایش را‌ می‌خورد و مدام می‌پرسد کی کلاس شروع می‌شود.   

بچه‌های دیگر هم همین اندازه برای شروع کلاس لحظه شماری می‌کنند. انگارنه انگار مهراد تا همین چند ساعت قبل بهانه برگشت به خانه را‌ می‌گرفته است. حالا با ذوق مدادرنگی‌ها را به دست می‌گیرد و صفحه سفید پیش رویش را رنگ می‌زند. کنار دیگر بچه‌ها حالش خوب است. انگار بچه‌ها یادشان رفته است که اینجا بیمارستان است و آن‌ها تحت درمان اند. بین کلاس، پرستار به برخی از آن‌ها‌ می‌گوید دکترشان در بخش، منتظر ویزیت است و پس از آن دوباره می‌توانند به کلاس برگردند.

مشارکت والدین در آموزش

مریم سالاری مادر زینب هشت ساله است. نگرانی و دل واپسی‌های مادرانه هرازگاهی بین صحبت کردنش مکث می‌اندازد. بغض می‌کند و‌ می‌گوید: عفونت خون، زینب را یکباره بی رمق و بی حال کرد و دستور دکتر این بود که باید حتما بستری شود. زینب دو هفته از درس و کلاس دور مانده و خیلی نگران این موضوع بود.   
او می‌گوید: پنج شب از بستری شدنش می‌گذرد. اما خوشحالم که فضای آموزشی داخل بیمارستان هست، چون دقیقا مشخص نیست زینب کی قرار است ترخیص شود.   

فاطمه آن قدر نحیف و لاغراندام است که باورکردن حرف مادرش وقتی می‌گوید او کلاس سوم است کمی سخت به نظر می‌رسد. سکینه افخمی، مادرش، می‌گوید: کاهش تراکم استخوانی فاطمه چند وقت است فعالیت‌های او را کم کرده است و باید درمان شود و هر سه ماه یک بار برای چکاپ به بیمارستان می‌آییم. چند روز دیگر درست سه هفته می‌شود که فاطمه تحت درمان است.   
در شروع صحبت با فاطمه تشویقش می‌کنیم که تا این اندازه دختر صبور و با طاقتی است. فاطمه با دقت به حرف‌های خانم معلم که درس ریاضی می‌دهد، گوش می‌کند و بعد هم شروع می‌کند به تمرین کردن.   

علاوه بر الهه دادمحمدی، معلم مدرسه که به صورت افتخاری هر هفته بخشی از وقتش را برای آموزش کودکان بیمار صرف می‌کند، شماری از مادران هم که دستی در این کار دارند، همپای معلم کلاس، درس می‌دهند. عزت فرهادی معلم پایه چهارم، پنجم و ششم ابتدایی در نیشابور است. بیماری پسرش پای او و خانواده اش را به بیمارستان اکبر باز کرده است. خودش این طور می‌گوید: یک هفته است که در بیمارستان هستیم و من تازه دیشب متوجه شدم که چنین طرحی در حال اجراست. همان جا نذر کردم به خاطر سلامت همه کودکان بیمار، بخشی از وقتم را برای آموزش و یاددادن به آن‌ها بگذارم.   

ریاضی برای محمدرضای هشت ساله که چند وقتی است با بیماری دیابت دست وپنجه نرم می‌کند درس سختی است، اما با حوصله‌ای که خانم فرهادی به خرج داده است و درس را توضیح می‌دهد، محمدرضا مطلب را فورا می‌گیرد. چند پرسش کوتاه مشکل درسی او را حل می‌کند.   

این کلاس حتی برای بچه‌های استثنایی هم جذابیت دارد و کلی آن‌ها را سرگرم می‌کند. اسامه مبتلا به سندرم داون است و چند ماه است بیماری دیابت، مشکلات خانواده اش را مضاعف کرده است. زینب حسن زاده، مادرش، می‌گوید: برای کنترل قند اسامه هر چند وقت یک بار باید به بیمارستان مراجعه کنیم و حالا چهار شبی می‌شود که اسامه بستری است و معلوم نیست چه زمانی ترخیص می‌شود.   

به گفته زینب خانم، اسامه نقاشی کردن را خیلی دوست دارد و به همین خاطر پرستار که اعلام کرد چنین مجموعه‌ای فعال است، او را آوردم تا کنار بچه‌ها باشد. کنار آن‌ها حالش بهتر است.

شیوه متفاوت تدریس

بچه‌ها بیمار که‌ می‌شوند، بهانه گیری شان هم بیشتر می‌شود و مادران دل واپس هستند که آن‌ها حوصله نداشته باشند و سر کلاس دوام نیاورند؛ اما خلاقیتی که خانم معلم به خرج داده، آن‌ها را سر ذوق آورده است. اوریگامی شیوه تدریس معلمی است که تجربه ۳۳ سال خدمت در آموزش وپرورش را دارد.

خانم دادمحمدی می‌گوید: از کلاس سوم راهنمایی وارد دانش سرا شدم. کار تدریس و آموزش را از مناطق محروم و روستا‌ها شروع کردم. معمولا کار در روستا به این صورت است که چندپایه در یک کلاس هستند. اصلا ما به خاطر همین موضوع آموزش دیده بودیم که چطور در یک کلاس چندنفره به یک نفر املا آموزش بدهیم و به نفر بعدی ریاضی و به دیگری علوم و.   

او صحبتش را این طور ادامه می‌دهد: مفاهیم در دروس معمولا با هم ارتباط دارند و پیوسته هستند؛ مثلا وقتی به دانش آموزان در درس علوم، قصد آموزش مفهوم سنگ‌ها را داریم، چندپایه کنار هم می‌توانند به راحتی این درس را یاد بگیرند.   
شیوه تدریس دادمحمدی اوریگامی است. به این خاطر از کاغذ‌های رنگی متفاوتی استفاده می‌کند و بر این باور است که اوریگامی، هم در شکوفایی خلاقیت بچه‌ها تأثیر زیادی دارد، هم آن‌ها را سرگرم می‌کند.   

مادر مهرشاد او را به سختی تا دم در کلاس کشانده است، اما او بر خلاف بقیه بچه ها، حاضر نیست در کلاس شرکت کند و گریه می‌کند؛ در همین حال خانم دادمحمدی با لبخند و درحالی که اوریگامی روباهی در دستش است، به استقبالش می‌رود و با زبان کودکانه قصه‌ای برایش می‌گوید: «نگاه کن روباهه خونه نداره و گریه می‌کنه! می‌آی براش خونه درست کنیم و...؟» لبخند مهرشاد همه را متعجب می‌کند. طولی نمی‌کشد که او هم کنار بقیه بچه‌های کلاس، کتاب فارسی اش را باز‌ می‌کند و‌ می‌خندد و به حرف‌های خانم معلم گوش می‌دهد.   

دادمحمدی می‌گوید: اجرای این طرح و برنامه برای دانش آموزانی است که بیش از پنج روز در بیمارستان بستری هستند و تعداد آن‌ها هفته به هفته فرق می‌کند و متغیر است. معمولا دانش آموزان بیمار و بستری که توانایی شرکت در این کلاس را دارند، شناسایی می‌شوند و پیشنهاد حضور در این کلاس‌ها با والدین آن‌ها مطرح می‌شود؛ حضور در کلاس تأثیر زیادی در حفظ روحیه آن‌ها دارد.   

دادمحمدی اوریگامی قورباغه را به دست گرفته است و بچه‌ها به داستانی که او با اشتیاق تعریف می‌کند، گوش می‌دهند. مادر سوفیا که پشت در منتظر دخترش است، می‌گوید: خدا را شکر دو روز است که سوفیا مرخص شده است، اما اصرار دارد به خاطر این کلاس بمانیم. به خاطر ذوق سوفیا گفتم برای روز آخر هم شرکت کند و بعد برویم.

نذر آموزش

از معاون آموزش ابتدایی اداره کل آموزش وپرورش استان هم درباره چندوچون اجرای این طرح می‌پرسیم.   
آذر رشیدی می‌گوید: طرح آموزش بچه‌های سخت درمان با همکاری نظام پزشکی از قبل از شیوع کرونا اجرایی شده بود، اما پس از این ایام، در دو مجموعه درمانی دکتر شیخ و بیمارستان اکبر، با قوت بیشتری ادامه یافت و علاوه بر بیماری‌های صعب العلاج و سخت مثل سرطان برای درمان موقت کودکان نیز اجرا می‌شود.   

رشیدی هم مثل دیگر متولیان امر آموزش بر این باور است که هر چه میزان استرس برای کودکان محصل که مدرسه می‌روند، کمتر شود، از روند درمان نتیجه بهتری خواهند گرفت و علاوه بر این کودکان پس از ترخیص از بیمارستان باید به چرخه آموزش برگردند و این طرح در تقویت دروس و عقب نیفتادن از کلاس به آن‌ها کمک می‌کند.   

او ادامه می‌دهد: معمولا معلم‌های بازنشسته از خدمت، بخشی از وقتشان را نذر آموزش به این کودکان می‌کنند و علاوه بر این، همکاران آن‌ها و کسانی که ایام بیکاری دارند در این کار دخیل هستند و اجر معنوی می‌برند.   

زنگ پایان کلاس می‌خورد، اما بچه‌ها از کلاس دل نمی‌کنند و دوست ندارند به بخش برگردند؛ اوریگامی‌های قورباغه، پروانه و... حسابی سرگرمشان کرده است. برخی از دانش آموزان نقاشی هایشان را با ذوق به مادرشان نشان می‌دهند و‌ می‌خواهند دوباره هم سر کلاس بیایند. امید در بیمارستان مگر غیر از این هم معنی می‌دهد؟!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.