صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آقای کارگردان چه می‌خواهی به ما بگویی؟ | نگاهی فیلم سینمایی «نبودنت» به کارگردانی کاوه سجادی

  • کد خبر: ۲۱۰۵۶۹
  • ۱۸ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۱
کاوه سجادی کارگردانی است که بیش از هر موضوعی تاکنون به جامعه و مهاجرت‌ پرداخته است، «نبودنت» فیلمی است که سجادی را به جشنواره فجر برده و در میان سایر فیلم‌های این روزها رونمایی می‌شود.

به گزارش شهرآرانیوز؛ فیلم سینمایی نبودنت کاوه سجادی از نخستین آثاری بود که مهمان جشنواره فجر شد و روی  پرده سینما رفت. بنظرم اهمیت جشنواره فجر همانطور که پیش‌تر هم بررسی شده است حضور عینک‌های متفاوتی است که به پرده سینما نگاه می‌کنند.

وقتی پیش از دیدن فیلم توضیحات کارگردان را در اخبار و رسانه‌ها جستجو می‌کنیم تا حذدی از ماجرای داستان سر درمی‌آوریم. مثلا اینکه کاوه سجادی در داستان یک خطی که از فیلم منتشر کرده می‌گوید این فیلم عاشقانه‌ای است زنانه درمورد مهاجرت. کمی بیشتر می‌خوانیم و می‌بینیم که ادامه می‌هد: نبودنت یعنی مهاجرت، مهاجرت غیرقانونی به هرجایی که نبودن یک نفر را در خانواده محسوس کند.

خب پس آقای کارگردان می‌خواهد داستان نبودن کسی را به تصویر بکشد که مهاجرت‌اش قرار است یک خانواده را متلاشی کند. ایده یک خطی قدرتمندی است که سجادی به سراغ آن رفته تا در فجر چهل و دو نیز اسمی میان فیلم‌های دیگر داشته باشد. اما چه می‌شود که یک فیلم دیده و نامش در میان نام‌ها درشت می‌شود؟ اینجاست که با تمام سوالات ایجاد شده برایتان مثل اینکه: سحر دولتشاهی احتمالا با امیرآقایی زوج هنری جالبی بنظر برسند، یا تکه‌های رپ خواندن پسری جوان میان تیزر فیلم که مسئله را اجتماعی‌تر می‌کند تصمیم به دیدن فیلم می‌گیرید.

 



«نبودنت» و یک فیلم کوتاه احتمال به همین نام

اما بعد از دیدن فیلم کمی سردرگم می‌شویم. کاوه سجادی مدت‌ها است که دارد مهاجرت را به تصویر می‌کشد، در اینجا باید بگوییم، آقای کارگردان ما می‌مفهمیم می‌خواهی چه بگویی، اما متوجه‌اش نمی‌شویم. بزرگ‌ترین چیزی که کارگردان به آن باید توجه داشته باشد مسئله نسبیت و نسبت داشتن است. درواقع با اینکه ما می‌آییم یک کار قوی از تجربه طولانی او در حوزه مهاجرت ببینیم کارگردان سعی می‌کند مسائل دیگری را به ما نشان دهد.

وقتی می‌گوییم یک سکانس از پلان‌های یک صحنه تشکیل شده است، منظورمان این نیست که همینطور پلان‌ها را کنار یکدیگر بچینیم و دکمه قرمز را فشار دهیم. بلکه باید از طریق متن، یک نسبتی هرچقدر کوچک میان آدم‌ها، دیالوگ‌ها و سوالاتی که در صحنه به مخاطب نشان می‌دهیم ایجاد کنیم. این همان چیزی است که  شما کم‌تر در نبودنت می‌بینید.

ورودی فیلم چیزی است شبیه به یک فیلم کوتاه نه سینما. کارگردان با یک روش ساده و معمول سعی دارد تا انتهای فیلم را به شما نشان دهد. یعنی همهمه افراد یک خاواده درمورد اینکه از مهاجر‌ات مطمئن هستی؟ امن است؟ و سپس پشت کردن بازیگر نقش اول_مرضیه که سحر دولتشاهی است_به جمعیت و دنبال کردن رد خون روی برف که احتمالا متعلق است به پرنده‌ای روی درخت. بنظر اگر در همین قسمت فیلم به پایان برسد بهتر است، چون ما از همهمه موضوع و از نگرانی مرضیه و خون روی زمین پایان ماجرا را برداشت کرده‌ایم. اما فیلم ادامه پیدا می‌کند.

فراق یک چیز بزرگ در «نبودنت»

 در همین سکانس اول وقتی دارد مسافر را بدرقه می‌کنند می‌پرسند: مطمئنی؟ امن است؟ و از این قبیل؛ که اصلا نسبتی به این قسمت از مهاجرت یک فرد آن هم به صورت غیرقانونی ندارد. مثلا وقتی ما یک نفر آخرین نفس‌هایش را می‌کشد یک نفر بپرسد: واقعا می‌میرد؟

بعد فیلم تا جایی جلو می‌رود که مردی وارد می‌شود و شما خودتان باید از نگاه‌های مرضیه بفهمید که او نه تنها شوهرش بلکه همان فرد مهاجرت کرده داستان است. جواب این سوالتان را باید از چه چیزی بکشید بیرون؟

از چهره بی حس و نامتعجب سحر دولتشاهی و دیالوگ کوتاه مجدد بدون احساس اش: خیلی دنبالت گشتم. این است که بنظر می‌رسد فیلم هرچه داشته باشد هیچ نسبتی با سکانس‌های قبل و بعد یا چیزی که می‌خواهد بگوید نیست.

کارگردانان مشغول پازل‌چینی هستند

بنظر می‌رسد فیلم‌ها هرچه به سمت جلو می‌روند، کارگردانان را بیشتر به این فکر می‌اندازند که پازل چیدن در ذهن مخاطب فیلم را جذاب خواهد کرد. نمونه چیدن پازل را می‌توانیم در اثر مشهور ابد و یک روز ببینیم. در این فیلم شما هی با خودتان می‌گویید چرا باید برادر به ازدواج خواهرش با یک فرد ثروتمند که به خواست خواهر نیست اصرار کند؟ بعد پاسخ‌اش را قبل از اشاره مستقیم برادر دیگر می‌گیرید که: دارد خواهرش را می‌فروشد.

اما کاوه سجادی با آنکه سعی می‌کند پازل‌هایی را در محتوا کنار هم بچیند در پاسخشان ناتوان است. مخاطب هم مثل او. سوالی که برای مخاطب پیش می‌آید این است که امیر آقایی قرار است چه نقشی را بازی کند؟ انگار شکست خورده عشقی در این فیلم برای او کم است؛ نقشی است که به امیر آقایی نمی‌آید و شاهد بازی قوی‌ای نیز از او نخواهیم بود.
چطور بحث را خصوصی کنیم؟

حالا می‌خواهیم از هم پاشیدن جامعه را شان دهیم. اولین قدم چیست؟ کارکردن بازیگر زن و ناتوانی در پیدا کردن خانه‌ای که اجاره نشین بودن یا نبودنش در آن سوال است؟ یا رپ خواندن و در پی فالور بودن پسر خانواده؟

آقای کارگردان می‌فهمیم که بعضی از مسائل اجتماعی منجر به این دو مورد می‌شود، اما کجای جامعه تاکنون پذیرفته است که رپ معضل اجتماعی و کارکردن مادر خانواده از هم پاشیدن خانواده را در پی دارد؟ اینطوری که بنظر می‌رسد تمام جامعه دارد از هم می‌پاشد. انگار فقط مسئله «نبودت» را باید در همان عکسی ببینیم که از یک تخت‌خواب دو نفره روی پوستر فیلم نشان داده‌اند.

اما با همه این مسائل بنظر می‌رسد کاوه سجادی آرمان خوبی را دنبال می‌کند و می‌خواهد اهمیت حضور پدر را در خانواده نشان دهد. پدری که نبودنش یک دلتنگی و کج‌خلقی سردی را در مادر خانواده ایجاد می‌کند و چیز‌های زیادی را درون او می‌کشد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.