صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

معرفی کتاب «ظلمت در نیمروز» | اثری که آرتور کستلر پس از دومرتبه خودکشی منتشر کرد

  • کد خبر: ۲۲۰۴۰۸
  • ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۸
  • ۱
آرتور کستلر «ظلمت در نیمروز» را نوشت تا چندین دهه مهم‌ترین اثر سیاسی زمانه خودش باشد؛ این اثر کستلر را در رده نویسندگانی چون جورج اورول نویسنده کتاب «قلعه حیوانات» قرار داد.

به گزارش شهرآرانیوز، وقتی آفتاب آهسته بالا می‌آمد، اتاق نمور و دوده گرفته‌ای در جنوب پاریس حضور مردی را در خودش پذیرفته بود که چیزی شاید شبیه قند، را داخل دهان می‌چرخاند. پیش از آنکه وقتش را تلف کند، آن جسم سرد و سفید و تلخ را بین دندان‌های آسیابش قرار داد و صدای شکستنش سکوت آن روز را هم با خودش برد. مرد دلش نمی‌خواست کاری که می‌کند نافرجام بماند، به همین خاطر بود که درست آن چیز را _که حالا می‌دانیم قرص بوده_ بین دندان‌هایش گذاشت و آن را شکست و بعد به سختی آب دهانش را قورت داد.

بعد از چند دقیقه بدنش شروع کرد به لرزیدن. تنش یخ کرده بود. اوضاع به کام او نبود _و شاید هم بود_ که سرباز‌ها رسیدند. وقتی دیدند از دهانش کف بیرون می‌ریزد، شروع کردند به مهار دست و پا‌های متشنجش، اما مرد فقط می‌توانست تصاویر موهومی را ببیند که داشتند صدایش می‌کردند: آرتور، آرتور. 

آرتور کستلر جوان آن روز برای دومین مرتبه دست به خودکشی زده بود. همانطور که آرام آرام پاریس به دست نازی‌ها می‌افتاد سیانور هم در تن نیمه‌جان او ریشه می‌دواند. این درحالی بود که دفان هاردی، دوست نزدیک او که به خاطر اشغال فرانسه حالا به کشور پدری‌اش انگلستان گریخته بود، نسخه انگلیسی رمانی که کستلر پیش از خودکشی نوشته بود را به دست انتشار می‌سپرد و نسخه آلمانی هم دست خود کستلر بود که برای دومین مرتبه مرگ او را جواب کرده بود.

رمانی که خودش یک داستان جدا داشت

ظلمت در نیمروز رمان عجیبی است. این اثر روایتگر داستان‌های سیاسی و رعب‌آوری است که خرده‌روایت‌های بسیاری در دلش نهفته است. ظلمت در نیمروز، شبیه اسب ناپلئون بود که اگر به جای رد شدن از روستایی در شرق اروپا از یک شهر عبور می‌کرد سرنوشت تاریخ آن منطقه چند روز تغییر می‌کرد.

اول باید بفهمیم این کستلر واقعا چه کسی است؟ می‌دانید، کستلر یک یهودی اهل مجارستان است که مادرش آلمانی بود. یک آلمانی یهود که پیش از ورود نازیسم به آلمان، عضو حزب کمونیسم می‌شود و مدت‌ها در این حزب فعالیت می‌کند. با سفر‌های متعدد در سال ۱۹۳۱ که مهد سلطنت کمونیست‌ها بود توانست استبداد استالینی را درک کند و بعد بگریزد، از حزب بیرون شود و جریان زندگی‌اش را تغییر دهد.

دست رسوایی کمونیسم در ظلمت نیمروز

آن زمان دادگاه‌های نمایشی روسیه بسیار شهرت داشت؛ دادگاه‌هایی که پیش از تشکیل‌شدنش تصمیم می‌گرفتند آدم‌ها را اعدام کنند. به پای همه‌شان هم یک «ضدانقلاب» می‌بستند و حکم قتلشان را مهر می‌کردند. گولاگ در آن زمان مسئول برقراری نظم نوین روسیه شده بود و دستگاه اطلاعاتی شوروی وظیفه‌اش کشتن رهبران انقلاب به نفع استالین بود.

حالا کستلر شروع کرده بود به نوشتن «ظلمت در نیمروز»؛ کتابی که حقیقت شوروی و چپ‌های سوسیال، کمونیست و هرچه مربوط به آن‌هاست را فاش می‌کند. او این داستان را در فرانسه تمام کرد، زمانی که از کمونیسم شوروی و نازیسم آلمان به اروپا گریخته بود و باز هم نتوانسته بود از دستشان خلاص شود. درست وقتی شمال فرانسه به دست آلمان تسخیر شده بود، کستلر به جنوب گریخت و از استفان‌ هاردی جدا شد. سپس وقتی بالاخره در فرانسه او را بیگانه خواندند موفق شد خودش را به انگلستان برساند.

«ظلمت در نیمروز» که به یکی از مهم‌ترین رمان‌های سیاسی قرن بیستم تبدیل شد، داستان یک بلشویک کهنه‌کار را روایت می‌کند که در انتظار محاکمه به اتهام خیانت به سر می‌برد.

این کتاب ابتدا در دسامبر ۱۹۴۰، تنها دو سال پس از وقایعی که در آن رخ داد، منتشر شد و به یک پدیده جهانی تبدیل شد. در آمریکا، این اثر پرفروش‌ترین و یکی از بهترین کتاب‌های انتخابی باشگاه کتاب‌خوان‌هایشان بود و به‌زودی به یک نمایش‌نامه موفق برادوی تبدیل شد.

 همچنین هنگامی که در فرانسه ظهور کرد، در بهار ۱۹۴۵، نیم میلیون نسخه فروخت.

آنچه هنر نویسنده است

مهم‌ترین چیزی که باید درباره نویسنده و کتاب بگوییم این است که توصیف خوب مکان‌ رویدادها، رخدادها و اخلاقیات زمانه را مرهون رنجی هستیم که کستلر در دورانی که عضو حزب کمونیسم آلمان بود یا در زندان‌ها می‌چرخید بر خودش وارد کرد.

 فضاسازی‌ ویژه نویسنده به رمان جان دیگری داده است. اگر شخصیت‌های داستان در زندان زندگی می‌کنند، فضای سرد سلول، برخورد منزجرکننده زندانبان‌ها و گماشته‌هایشان، طعم خاص سیگاری که در زندان می‌کشند و... به آسانی مقابل چشم‌ خواننده می‌آید و حتی حس می‌شود. داستان می‌خواهد اضطراب فضای سیاسی و سرد آن زمان را زیر سایه استبداد و نبود نظمی که شعارش را می‌دادند، برای شما بیان کند.

با آنکه حجم کتاب زیاد نیست، اما شخصیت‌پردازی‌های جزئی در این کتاب جلب نظر می‌کند. مثلاً در یکی از صفحات، زمانی که روباشوف در انفرادی زندگی می‌کند، می‌خواهد با سلول بغل‌دستی‌اش ارتباط بگیرد و این ارتباط را کستلر با دقت بسیار زیادی از طریق کد مورس شرح می‌دهد.

 این رمان، تصویری از سیاست‌های کابوس‌وار زمانه‌ معاصر را در قالب داستانی فوق‌العاده جذاب ارائه می‌کند. قهرمان این اثر، مرد سال‌خورده‌ای است که توسط حزبی که خودش در شکل‌گیری و به‌قدرت‌رسیدن آن، نقش بسزایی ایفا کرده، به زندان انداخته شده و او را شکنجه‌ روحی و روانی می‌کنند. می‌توان گفت ظلمت در نیمروز با ارائه‌ تصویری دقیق و باورپذیر از درد و رنج مردی تنها، سؤالات بنیادینی درباره‌ مفهوم هدف و وسیله، و ارتباط آن با سیاست‌های گذشته، حال و آینده‌ بشر مطرح می‌کند.

در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم:

فکر می‌کردیم که تاریخ مثل فیزیک است. توی فیزیک یک تجربه را هزار بار هم می‌توانیم تکرار کنیم اما در تاریخ فقط یک بار امکان‌پذیر است! دانتون و سن‌ژوس را فقط یک بار می‌شود خفه کرد و اگر معلوم شود که ساخت زیردریایی‌های بزرگ درست بوده است، رفیق بوگروف دوباره زنده نخواهد شد.

انتظار داری از قربانی‌کردن چند صد هزار نفر برای امیدبخش‌ترین تجربه‌ تاریخ بشری چشم‌پوشی کنیم؟

سیاست جوانمردانه در فضای عادی تاریخ تا حدی کارایی دارد ولی در مواقع بحرانی، قاعده‌ای جز قاعده‌ قدیمی کارساز نیست؛ هدف وسیله را توجیه می‌کند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
یه بنده خدا
۲۳:۰۹ - ۱۴۰۳/۰۲/۰۴
کستلر خدای این جور نوشته‌هاست