صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مروری بر زندگی نخستین بانوی دارنده دکترای ریاضی در خراسان‌رضوی | انتگرال زندگی و حساب عاشقی!

  • کد خبر: ۲۲۵۲۴۰
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۳
سال‌هاست موضوع مهاجرت دانشجویان نخبه ایران به کشور‌های دیگر یکی از بحث‌های رایج در کشور است.

به گزارش شهرآرانیوز، سال‌هاست موضوع مهاجرت دانشجویان نخبه ایران به کشور‌های دیگر یکی از بحث‌های رایج در کشور است؛ باوجوداین از گذشته تاکنون، افرادی بوده‌اند و هستند که پس از تحصیل در خارج از کشور، عطای حقوق و مزایای خوب را به لقای آن می‌بخشند و به کشور خود بازمی‌گردند. بسیاری از این افراد حالا استادان بازنشسته کشور ما هستند که بدون توقعی، دانشی را که در خارج از این مرزوبوم فرا گرفتند به دانشجویان آموختند تا آن‌ها جانشین‌های خوبی در دور رقابت نسل خود باشند. یکی از این افراد دکتر زهرا افشارنژاد است، اولین بانوی دارنده مدرک دکتری (پی‌اچ‌دی) در خراسان که پس از تحصیل در انگلستان، سال ۷۳ درجه دانشیاری و سال ۸۱ درجه استادی را دریافت کرد. در خانواده متوسط اما فرهنگ‌دوستی که داشت، خیلی طول نکشید که علاقه‌اش به ریاضیات را کشف کرد. در ضمن، خواهر بزرگش اولین خانم معلم در دبیرستان مشهد بود. به همین دلیل، او را الگوی خود قرار داده بود تا معلم شود. زمانی که لیسانس خود را در مشهد گرفت، آرزویش به حقیقت تبدیل شد و در مدرسه علم (تیزهوشان) معلم شد. هنوز یک سال نشده بود که متوجه شد به دلیل اینکه شاگرد اول بوده است، بورسیه تحصیل برای خارج از کشور شامل حال او می‌شود. او کوچک‌ترین عضو خانواده بود که باید یک‌تنه برای آینده‌اش وارد مسیری جدید می‌شد. افشارنژاد با موافقت خانواده به انگلستان رفت و بدون وقفه تا مقطع دکتری تحصیل کرد. از آن روز که برای خدمت پا به ایران گذاشت ۴۳ سال می‌گذرد. او در همه این سال‌ها، دانشجویان زیادی را برای کشف هرچه بیشتر کاربرد‌های ریاضیات هدایت کرده است.

در زندگی باید جنگید

افشارنژاد پس از سال‌ها تدریس در حوزه ریاضیات، استاد بازنشسته گروه ریاضی کاربردی و معادلات دیفرانسیل است، اما هنوز هم تشنه آموختن به دانشجویان است و از هر راهی بتواند، آنها را در مسیر علمی یاری می‌کند. قرارمان برای مصاحبه، صبح یکی از روز‌های تعطیلی دانشگاه به دلیل همه‌گیری کروناست. سالن‌ها و کلاس‌های دانشگاه حس و حال و فضایی دلگیر دارند. چند وقتی می‌شود همهمه دانشجویان را نشنیده‌اند و در سکوتی مطلق به سر می‌برند، اما صحبت‌های افشارنژاد درباره دانشجویانی که هنوز انگیزه دارند و در تکاپوی علم هستند، آدم را به آینده امیدوار می‌کند. او معتقد است پیش روی هر کس در زندگی، جنگیدن است و کسب مدرک، و منزلتی که اکنون دارد را در گرو همین جنگیدن می‌داند.

او متولد سال ۱۳۲۷ و اهل مشهد است. با اینکه سال‌ها در انگلیس درس خوانده، مدتی به دلیل شغل همسرش در آمریکا زندگی‌کرده و به کشور‌های زیادی برای سخنرانی علمی سفر کرده است، دل در گرو زادگاهش دارد. قلبش برای جوانان این مرز و بوم می‌تپد، آن‌قدر که به گفته خودش، سال‌هاست می‌خواهد جوانان جای استادانی مانند او را بگیرند تا تجربه به دست آورند و آزمون و خطا کنند. نقطه تاریک او درباره جوانان، نبود بازار کار است، موضوعی که ناخودآگاه آنها را به خارج از کشور متصل می‌کند. افشارنژاد معتقد است باید بیش از اینها برای این سرمایه انسانی ارزش قائل شد و زمینه را برای حضور و فعالیت در داخل کشور فراهم آورد.

موافقت خانواده نقش چشمگیری در موفقیت داشت

در زمان قدیم، خانواده‌ها خیلی سخت برای بعضی مسیر‌های روزمره زندگی دخترانشان راضی می‌شدند که یکی از آنها تحصیل بود. به همین، دلیل خانواده در موفقیت نسل‌های قدیم نقش چشمگیری داشت. افشارنژاد هم از آن دسته دخترانی بود که بخت با او یار بود و پدر و مادرش با اینکه خودشان سواد نداشتند، به تحصیل بچه‌هایشان بسیار اهمیت می‌دادند. «آن موقع، به دلیل حضور مرد در کلاس‌های دبیرستان، علاقه‌ای به ادامه تحصیل نداشتم، اما به اصرار مادرم ادامه دادم و دیپلم گرفتم. امتحان تربیت معلم دادم و قبول شدم، اما مادرم گفت که آرزو دارد به دانشگاه بروم. به همین دلیل، درس را ادامه دادم. مادرم با اینکه درس نخوانده بود، اما طرز تفکر خوبی داشت و روی تحصیل ما پافشاری می‌کرد.»

خواهر بزرگ افشارنژاد، در دوره پهلوی اول به دبیرستان مشهد می‌رفت و به عنوان اولین خانم تدریس می‌کرد. «در دوران مدرسه ریاضی‌ام خیلی خوب بود تا حدی که معلم گاهی از من می‌خواست به بچه‌ها درس بدهم. همین موضوع برایم انگیزه بود. ضمن اینکه معلمان هم من را به ادامه این رشته تشویق می‌کردند.»

همه تشویق‌ها و علاقه ذاتی که در درون افشارنژاد بود او را به سمت رشته ریاضی کشاند. سال ۴۵ بود که وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد و بعد از گذراندن دوره لیسانس، متوجه شد به دلیل اینکه شاگرد اول بوده است، بورسیه برای تحصیل در خارج از کشور به او تعلق می‌گیرد. «هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کردم روزی برای تحصیل به خارج از کشور بروم. مادرم بعد از فوت پدر تنها بود و من کوچک‌ترین فرزند خانواده بودم. به همین دلیل، می‌خواستم در مشهد دبیر شوم و کنار او بمانم، اما وقتی ماجرای بورسیه مطرح شد، برادرم آمد تا با مادر زندگی کند و هردوشان بدون هیچ مخالفتی، من را تشویق کردند درسم را در انگلستان ادامه بدهم.»

چالش تحصیل در خارج از کشور

تحصیل در خارج از کشور در آن زمان برای یک دختر جوان که آن‌قدری زبان انگلیسی نمی‌دانست چالش بزرگی بود که باید از همان ابتدای ورود به لندن با آن دست و پنجه نرم می‌کرد. به یاد دارد فردی از دوستان دور او قرار بود در آن کشور او را راهنمایی کند، اما تنها کاری که انجام داد این بود که او را به یک خوابگاه برد تا بتواند ۲ ماه در آن اقامت داشته باشد. «روز‌های اول خیلی گیج بودم. از خانواده‌ام جدا شده بودم و در محیطی قرار داشتم که نه می‌توانستم با دیگران صحبت کنم و نه حرف‌های آنها را متوجه می‌شدم. یکی از خانم‌هایی که در آن خوابگاه بود، شکسته‌بسته به من گفت که به کنسولگری ایران بروم، شاید آنها بتوانند کمکم کنند.»

افشارنژاد در کنسولگری ایران با یکی از هم‌دانشگاهی‌هایش برخورد کرد که می‌توانست او را راهنمایی کند. «با راهنمایی آن فرد، به کلاس زبان می‌رفتم. او فرم دانشگاه‌ها را برای من پر کرد و خوشبختانه از همه‌جا پذیرش داشتم. اما باز هم با سختی‌هایی روبه‌رو بودم. مثلا به این دلیل که نمی‌دانستم غذاهایشان چیست و به مذاقم خوش نمی‌آمد، غذا نمی‌خوردم. فقط هرروز یک بستنی می‌خوردم، زیرا می‌دانستم مواد تشکیل‌دهنده آن چیست. به یاد دارم که همان اوایل ۲۰ کیلو وزن کم کردم.»
هنوز خیلی جا نیفتاده بود که مهلت دوماهه حضورش در خوابگاه به پایان می‌رسد و باید نقل مکان می‌کرد. هرروز خیابان‌های لندن را زیر پا می‌گذاشت تا خانه‌ای برای زندگی یا اتاقی در هتل برای اجاره پیدا کند، اما به این دلیل که آن زمان لندن ارزان‌ترین پایتخت اروپا بود و بعضی ماه‌های سال تخفیف‌های خوبی داشت، بسیار شلوغ بود و جایی پیدا نمی‌شد.

«دانشگاهی که من را پذیرش کرده بود، خوابگاه داشت، اما از زمان شروع ترم تحصیلی می‌توانستم از آن استفاده کنم. در نهایت، روز آخری که باید خوابگاه را تخلیه می‌کردم و جایی برای ماندن نداشتم، یکی از دانشجویان ایرانی به من خوابگاهی در یک دانشگاه دیگر معرفی کرد که می‌توانستم تا شروع دانشگاه در آنجا بمانم.»

افشارنژاد زبان انگلیسی را در کلاس‌های فشرده یاد گرفته بود، اما به هر حال تا زمانی که این زبان برایش جا بیفتد، در مقایسه با دانشجویان دیگر، سختی بیشتری متحمل می‌شد، زیرا از بعضی امتیازات خبردار نمی‌شد. «به دلیل اینکه دانشجوی فوق لیسانس بودیم، حق پرینت رایگان از کتاب‌های دانشگاه را داشتیم و من این را نمی‌دانستم. به همین دلیل، هرروز تا هر زمانی که اجازه می‌دادند در کتابخانه می‌ماندم و کتاب‌هایی را که لازمه رشته‌ام بود مطالعه می‌کردم.»

از برکلی تا فردوسی

به گفته افشارنژاد، آن زمان، مدرک دکتری‌ای که از کشور‌های انگلیسی‌زبان می‌دادند شناخته‌شده و معتبر بود، اما اگر کسی هم‌ردیف مدرک دکتری در برخی کشور‌ها مانند فرانسه درس می‌خواند، باید مدرک اعطا هم دریافت می‌کرد. او نیز مدرک دکتری از انگلیس را دریافت کرده بود. در دوران تحصیل، با دکتر عبدالهادی حائری که استاد تاریخ دانشگاه برکلی آمریکا بود آشنا شد و ازدواج کرد. بعد از ازدواج، با اینکه هنوز درسش به پایان نرسیده بود، برای شروع زندگی مشترک به آمریکا رفت و مطالب درسی‌اش را برای استاد خود پست می‌کرد. به انگلیس رفت‌و‌آمد داشت و کار‌های درسی‌اش را انجام می‌داد. «من بلافاصله بعد از اینکه درسم تمام شد، با وجود پیشنهاد‌های کاری فراوانی که داشتم به ایران برگشتم و شوهرم یک سال بعد آمد. تا قبل از آمدن همسرم، در خانه مادری زندگی می‌کردم و بعد از آن، با هم توانستیم خانه بخریم.»

او مدرک فوق لیسانس خود را در رشته معادلات و دیفرانسیل و مقطع دکتری را در نظریه معادلات و دیفرانسیل از دانشگاه ساتمتن انگلستان دریافت کرده بود. او و همسرش بعد از بازگشت به ایران، هردو در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به کار شدند.

کار و زندگی هم‌پای هم ادامه داشت و ۲ دختر نتیجه زندگی‌شان شده بودند، اما سرطان خون همچون میهمانی ناخوانده در وجود همسرش رخنه کرد. این موضوع روز‌های سختی برای این خانواده چهارنفری رقم زد. «به یاد دارم که همسرم ۷ ماه در بیمارستان قائم مشهد بستری بود و هرروز خودم باید برای او غذا و ملافه می‌بردم، زیرا لب به غذای بیمارستان نمی‌زد. ۲ بچه کوچک داشتیم که کسی نبود از آنها نگه‌داری کند. هرروز کارم این بود که بچه‌ها را به مدرسه ببرم. بعد از آن به دانشگاه می‌رفتم و تدریس می‌کردم. ظهر دنبال بچه‌ها می‌رفتم. غذایم را گرم یا سرد در خودرو و در راه بیمارستان می‌خوردم تا برای شوهرم غذا ببرم.»

همه وظایف بر دوش خودم بود

افشارنژاد گاهی ناچار می‌شد تا دیروقت در بیمارستان و کنار همسرش بماند و آن‌قدر که دل‌آشوبه و دل‌نگرانی بچه‌هایش را داشت که در خانه تنها بودند، به خستگی خودش فکر نمی‌کرد. «هرروز سر همان ساعتی که برای همسرم غذا می‌بردم آسانسور‌های بیمارستان بسته می‌شد و باید با ظرف بزرگ آب و غذا تا طبقه آخر بالا می‌رفتم. آن روز‌ها همه کار‌های زندگی بر دوش خودم بود. سخت بود، اما همیشه روحیه مبارزه و جنگیدن با شرایط سخت را داشتم. بعد از اینکه درمان همسرم در بیمارستان قائم تمام شد، او را برای درمان به اتریش فرستادم. برادرم آنجا بود. بعد از چند ماه درمان، به ایران برگشت، اما بیماری‌اش دوباره شروع شد و سال ۷۲ از بین ما رفت.»

زمانی که همسرش، فوت کرد فرزند بزرگش ۱۴ سال و دختر کوچکش ۷ سال داشت. به‌تن‌هایی بچه‌ها را بزرگ کرد و مشوقشان بود. «آزاده، دختر بزرگم، لیسانس مهندسی الکترونیک را از دانشگاه فردوسی گرفت و فوق لیسانس خود را در کانادا خواند حالا هم به ایران برگشته است، اما آرزو در مشهد فیزیک و در کانادا تاریخ و هنر خواند. ضمن اینکه فوق لیسانس مدیریت دولتی هم دریافت کرد.»

فضای تهران از نظر علمی بازتر بود

انتخاب دانشگاه برای تدریس با خودش بود و بعد‌ها پشیمان شد که اگر در یکی از دانشگاه‌های دولتی تهران مشغول به کار می‌شد، جای پیشرفت بیشتری داشت. «آن دوره در خارج از کشور می‌دانستند چه‌قدر می‌توان از ریاضی استفاده بهینه کرد، اما در ایران کاربرد‌های ریاضی چندان مطرح نبود. به ایران برگشتم، زیرا می‌خواستم در این مسیر کمک‌کننده باشم، اما اگر در یکی از دانشگاه‌های دولتی تهران کارم را شروع می‌کردم، برخی مشکلات برایم به وجود نمی‌آمد، زیرا فضای تهران از نظر علمی بازتر بود.»

نگارش ۳۵ مقاله پژوهشی و تألیف کتاب‌های دانشگاهی

او سال ۵۱ برای تحصیل به انگلستان رفت و ۶ سال درس خواند. در همه این سال‌ها کار‌های پژوهشی انجام می‌داد که بعد از برگشت به ایران، آنها را به صورت مقاله‌ای به چاپ رساند و این مقاله‌ها مدت‌ها به عنوان مرجعی برای دانشجویان در هلند استفاده می‌شد. افشارنژاد تا به حال ۳۵ مقاله پژوهشی نوشته که در مجلات معتبر چاپ شده است. جدا از این، او ۲ کتاب «ریاضیات ۳ و کاربردهایش» و «معادلات دیفرانسیل و مشتقات» را تألیف کرده است. «یک کتاب دیگر را نیز به اتفاق یکی از همکاران ترجمه و تألیف کردیم. این کتب از سوی خود دانشگاه فردوسی چاپ شد و خوشبختانه برای دانشجویان راهگشا بود.»

به گفته او، در گذشته، بعضی افراد رشته ریاضی را چندان دخترانه نمی‌دانستند ضمن اینکه آن زمان در مشهد یک دبیرستان برای ریاضی بود و در برخی شهرستان‌ها همین یک دبیرستان برای ریاضی هم نبود؛ بنابراین شرایط تحصیل در این رشته برای تعدادی از دختران فراهم نبود. در سال‌های بعد، تعداد دانشجویان ریاضی چند برابر رشته پزشکی بود، اما حالا این آمار برعکس شده است، زیرا پزشکی درآمد خوبی دارد و برخی دانشجویان به جای انتخاب رشته ریاضی، سراغ مهندسی می‌روند، زیرا بهتر برایشان کار پیدا می‌شود. «با وجود این، هنوز هم دانشجویان باانگیزه و بااستعدادی در این رشته پیدا می‌شوند که سعی دارند کاربرد‌های بیشتری از ریاضی را مطرح کنند. ۳ نفر از دانشجویان خودم که استاد راهنمای آنها در تهیه مقاله‌شان بودم، روی بیماری ایدز، سرطان اطفال و مغز و اعصاب کار کردند. بعد از پایان دوره تحصیلشان، با درخواست از آلمان، به خارج از کشور رفتند و مشغول کار شدند.»

بازتاب موفقیت و فعالیت بانوان ایرانی

زهرا افشارنژاد به عنوان کسی که در سال‌های قبل در دانشکده علوم و ریاضی دانشگاه فردوسی مشهد به عنوان استاد نمونه انتخاب شده، بار‌ها در کشور‌های دیگر سخنرانی علمی کرده است، سخنرانی‌هایی که به دلیل جنسیت او با تعجب حضار همراه بوده است. «به یاد دارم سخنرانی‌هایم در کنفرانس‌ها و کنگره‌های خارجی خیلی دید مثبتی داشت، زیرا آنها با تعجب به من نگاه می‌کردند و باورشان نمی‌شد که در ایران تا این اندازه به زن بها داده شود یا اینکه از امتیاز ویژه‌ای برخوردار باشند. این موضوع برای من حس غرور همراه با افتخار داشت که می‌توانستم انعکاسی از موفقیت و فعالیت بانوان ایرانی باشم.»
هرچند بعد از فوت پدر افشارنژاد، برادر بزرگش خرج و مخارج زندگی را می‌پرداخت، او، خودش، استقلال مالی را دوست داشت. به همین دلیل، در همان دورانی که برای لیسانس درس می‌خواند، در کلاس‌های شبانه تدریس می‌کرد و به ازای هر ساعت، ۷ تومان می‌گرفت. شاید همین که سختی کسب درآمد را چشیده بود، در سال‌های بعد که به عنوان استاد مشغول به کار شد، کمیته‌ای را به راه انداخت که از هزینه شخصی استادان، به مشکلات دانشجویان کمک شود. این کار جزو شرح وظایف افشارنژاد نبود، اما پاسخی برای دغدغه‌اش درباره به جوانان بود. «در آن کمیته اتفاقات خوبی رقم خورد. دانشجویی که مبلغ کامل شهریه‌اش را نداشت، بقیه پولش را پرداخت می‌کردیم. دانشجوی دیگری که جای خواب نداشت، برایش خوابگاهی هماهنگ می‌کردیم. حتی گاهی برای دانشجویان کاریابی می‌کردیم. از دانشجویان می‌خواستیم کار کنند، بعد این پول را به ما برگردانند. یکی از دانشجویانی که برای شهریه مانده بود و به او کمک کردیم، حالا دکتری فیزیک گرفته است. با اینکه بازنشسته شده‌ام، در فکر هستم دوباره این کمیته را راه بیندازم.»

او همیشه بر این باور است که به اندازه کافی و در توان خودش، در زمینه علمی کار کرده است و حالا نوبت دانشجویان جوان است که در پژوهش خودی نشان بدهند. البته افشارنژاد معتقد است این کار نیازمند علاقه هم هست و با رفع تکلیف نمی‌توان کاری از پیش برد. می‌گوید متأسفانه این روز‌ها این علاقه در دانشجویان کمتر دیده می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.