ایرج یزدانبخش در اسفندماه ۱۳۱۹ در نیشابور به دنیا آمد و در چهاردهسالگی به تهران رفت. او در بیستسالگی وارد سازمان برنامه و بودجه شد و سمتهای مختلفی از کارمندی تا مدیرکلی استان را تجربه کرد. او تعریف میکرد که وقتی در سال ۱۳۵۸ به توفیق بازنشستگی نایل شدم، همراه با همسرم در خیابان قدم میزدم و احساس میکردم آدمها دیگر مانند سابق که مدیرکل بودم به من توجه ندارند و به یک فرد عادی تبدیل شدهام. باور این مسئله برایم سخت بود. گفتم باید کاری کنم که این احساس پوچی و بیاثر بودن را تغییر دهم. با همسرم مشورت کردم و با کمک یکیدو نفر از دوستانم و برادر بزرگم منزل مسکونیام را فروختم و آستینها را بالا زدم و زمینی در چاهشک مشهد به مساحت ۲۰۰۰ متر خریدم و کارگاهی برای تولید پاشنه کفش راهاندازی کردم. آن زمان چنان برای ایجاد کارخانه عشق داشتم که به کمک برادرم، با وانت کارگر و مصالح پای کار میآوردم و با همکاری او در سال ۱۳۶۰ با ایجاد شرکت پارتلاستیک درعمل تولید را شروع کردم.
ایرج یزدانبخش باوجود آنکه میتوانست با حقوق بازنشستگی بقیه عمر خود را در رفاه و آسایش سپری کند، وارد عرصه تولید شد و یکی پس از دیگری دشوارهایی را که همواره پیش پای او قد علم میکردند، پشت سر گذاشت. او فرد توسعهطلبی بود؛ از این رو هر از چندی محصول جدیدی، کارخانه و شرکتی نو را راهاندازی یا خریداری میکرد، به گونهای که در زمان فوتش دارای ۱۲ کارخانه و شرکت و ۳۵۰۰ نفر نیروی انسانی بود. واحدهایی که با تلاش، تدبیر و همت بدون استفاده از رانت دولتی شکل گرفته بودند. او همواره بر این موضوع باور داشت که در برابر مشکلات راهی وجود دارد و یا باید راهی ساخت. ایرج یزدانبخش نهتنها در عرصه تولید، بلکه در عرصه فرهنگ و اجتماع نیز فعال بود. او از بنیانگذاران انجمن مدیران صنایع خراسان بود و چندین دوره ریاست انجمن را بر عهده داشت و در انجمن قطعهسازان خودرو نیز حضور پررنگ و فعالی داشت. او مدتی نیز بهعنوان عضو هیئترئیسه انجمن مدیران صنایع ایران فعالیت داشته است.
مرحوم یزدانبخش در شرکتهای خود به آموزش اهمیت زیادی میداد و کلاسهای آموزشی و تخصصی متنوعی برای کارمندان خود طرحریزی نمود. در این راستا او به تأسیس مرکز آموزش علمی و کاربردی پارتلاستیک اقدام نمود و بهطور رسمی در صنعت لاستیک و نیازمندیهای این صنعت، رشتههای تحصیلی مناسبی تعریف و اجرا کرد. با تأسیس شرکتهای متعدد، مدیرعاملی گروه پارتلاستیک را عهدهدار بود. شرکت پارتلاستیک نشریهای را با راهنمایی او برای ارتقای آگاهی کارکنان خود منتشر کرد و در این نشریه همواره در قالب سخنی با شما کارکنان، خود سخن میگفت. او آنقدر با کارکنان و خانواده آنها رابطه معنوی خوب و اثرگذار برقرار کرده بود که از سوی کارکنان و فرزندان آنها «باباایرج» خطاب میشد. باباایرج هرسال به فرزندان کارکنان خود که معدل بالا و توفیق تحصیلی داشتند، جوایزی اهدا میکرد. او جشنهای خانوادگی پرشوری برای کارکنان برگزار میکرد و این موضوع سبب شده بود تا آنها به او عشق بورزند. بعد از فوت دخترش، بنیاد نیکوکاری شادی یزدانبخش را راهاندازی کرد. او در انتخاب این نام هم حساسیت داشت و نام خیریه را دوست نداشت و از عنوان نیکوکاری استفاده کرد. ایرج یزدانبخش علاقه خاصی به شعر و ادبیات فارسی داشت و همواره میگفت ادبیات غنی ما دریایی از معنویت، عشق و شور را در بر دارد. او هر سخنرانی را با اشعاری پرشور شروع میکرد و با ابیاتی نویددهنده به پایان میرساند.
او قلبی مهربان و روحیهای پر از سخاوت داشت، اما در موضوع تولید خیلی جدی و پرانرژی بود و خستگی برای او مفهومی نداشت. جمله «خسته نباشید» برای او منفورترین جمله بود و میگفت بگویید پرانرژی باشید. او عاشق میهن خود بود و میگفت ما در برابر ایران مسئولیم. جمله زیبایی از ایشان به یاد دارم که میگفت انسانها به اندازهای که میفهمند مسئول هستند و به اندازهای که مسئولیت قبول میکنند، ارزشمند هستند. از این رو به مسئولیت اجتماعی خود چنان پایبند بود که میگفت من و امثال من باید خود را تکثیر کنیم و ایران را بسازیم.
او معتقد بود که تفاوت انسان موفق و شکستخورده به تفکر و اندیشه اوست و همواره تهدید را به چشم فرصت مینگریست. میگفت فقر نتیجه تفکر فقیرانه و ثروت نتیجه تفکر ثروتجویانه است. او فردی خلاق، محبوب و پرتلاش بود که دست نیاز به سوی کسی دراز نمیکرد و اعتقاد داشت انسان به قدری توانمند است و قدرت دارد که میتواند تمام مشکلات خود را از پیش رو بردارد و خلاقیت او میتواند برایش توسعه به ارمغان بیاورد.