صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بی‌احترامی، زخمی است که با کودک می‌ماند!

  • کد خبر: ۲۳۰۹۸۱
  • ۰۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۵
همین‌ که امروز برخی افراد توانایی مدیریت خشم ندارند و در ترافیک یا با کمترین برخوردی، فوری دعوا راه می‌اندازند، نشان از حجم بالای این تحقیرها در کودکی دارد. رفتارهای برخی والدین بیشتر جنبه کنترل‌گرانه دارد، انعطاف لازم و متناسب با سن بچه‌ها را ندارد و این به سلامت روان کودکان به‌شدت آسیب می‌زند.

به گزارش شهرآرانیوز، اغلب جوامع حتی جوامع پیشرفته تا دهه‌های قبل، برای مطیع بودن کودکان، آن‌ها را مورد تنبیه بدنی قرار می‌دادند و هنوز هم کودکان در معرض خطر آزاردیدن و کم‌توجهی قرار دارند. این آزار صرفا منحصر به تنبیه بدنی نیست، بلکه بی‌احترامی و خشونت کلامی را هم شامل می‌شود. اعمال تنبیه و خشونت نسبت به کودکان -چه جسمانی و چه روانی- از دیرباز اعمال می‌شده، اما به علت فقدان نهادهایی که از قربانیان کودک‌آزاری حمایت کنند یا نبود آگاهی کافی، بی‌احترامی به کودک و آزار او رخ می‌داده و امری عادی تلقی می‌شده است. 
ما درباره برخی از جنبه‌های ارتباطی میان بزرگسالان و والدین با کودکان کمتر سخن می‌گوییم و از آنجا که به عادت‌های گذرانِ روزمره نزدیک‌اند فراموش می‌کنیم که چقدر مهم‌اند. چه‌قدر در آینده و بزرگ‌سالیِ بچه‌ها نقش دارند و تا چه حد می‌توانند همه زندگی آنها را برای همیشه تحت تأثیر قرار دهند.

مثلا ما همیشه درباره اخلاقِ پسندیده احترام به پدر و مادر شنیده‌ایم. احترام به پدر و مادر از واجبات است. اما درباره احترام به کودک چقدر حرف زده‌ایم؟ مقصود این پرسش، محبت و عشق ورزیدن یا همه زندگی خود را وقف کودک کردن نیست، مقصود احترام و ارزش قائل شدن برای کودک است.

 برای فردیت کودک احترام قائل باشیم

آرش سنخاستی، روانشناس بالینی در این باره به نکات جالبی اشاره دارد. او می‌گوید: «در جهان امروز، چیزی که شاید خیلی مهم است که به آن فکر کنیم این است که ما چقدر برای کودکان‌مان در هر سنی که هستند احترام قائلیم و چقدر احترام در رابطه ما با کودک، نقش بازی می‌کند. ریشه این احترام به خصوص از اینجا می‌آید که ما کودک را قبل از هر چیزی یک فرد مستقل در نظر بگیریم و در هر سنی که هست برای فردیت او احترام قائل باشیم و باور داشته باشیم که این کودک حتی اگر هم الآن خیلی خردسال است در آینده همه رفتارهای ما را به خاطر دارد و اگر هم به خاطر نداشته باشد روی زندگی او کاملا تأثیر می‌گذارد، حتی همه اتفاق‌هایی که در خردسالی بر اثر رفتارهای ما برایش رخ داده است.»

بین احترام قائل بودن برای کودک و تن دادن بی چون و چرا به همه خواسته‌های او البته که تفاوت است. سنخاستی توضیح می‌دهد: «اگر ما احترام به کودک می‌گذاریم هیچ مغایرتی با این ندارد که حالا مراقبت‌مان از او چه می‌شود؟ یعنی اگر به او احترام می‌گذاریم هیچ مغایرتی با قوانینی که برای مراقبت از کودک وضع می‌کنیم یا این که مثلا حواس‌مان هست که چه ساعتی بیرون می‌رود و می‌آید ندارد. هیچ مغایرتی ندارد با این که ما یک زمان‌هایی خسته هستیم و حتی به عنوان مادرِ کودک نمی‌توانیم در آن لحظه عشق زیادی به او بدهیم. احترام یک چارچوب برای همه این رفتارها تعریف می‌کند، احترام یک چارچوب برای شیوه مراقبت و حتی شیوه عشق‌ورزی به فرزندمان تعیین می‌کند.» 
هنوز هم از سراسر جهان گزارش‌هایی مبنی بر تنبیه بدنی کودکان به گوش می‌رسد. تربیت با استفاده از خشونت یا کتک زدن کودکان به خاطر اشتباهات یا شیطنت‌هاشان اتفاقی نیست که تنها به دوران کودکی محدود باشد. آثار و نتایج این رفتارها تا بزرگسالی و ای بسا تا آخر عمر در آنها باقی می‌ماند.
سنخاستی عنوان می کند: ‌«برخی افراد به من مراجعه کرده و بازگو می کنند که در کودکی به‌شدت کتک خورده اند، به طوری که هنوز جای داغ‌ها و سیخ‌ها و بریدگی‌ها روی بدنشان مانده است و هنوز هم از یادآوری آن دوران به هم می‌ریزند. واقعا به هم می‌ریزند و می گویند، هر موقع مسئله کودک‌آزاری یا دفاع از حقوق کودکان پیش می‌آید، در حالت خود و در خلوت خود به خاطر همه آن اذیت و آزارها که می‌شدند گریه‌ می‌کنند. آنچه موضوع را پیچیده‌تر می‌کند این است که پدر و مادری که کودک را کتک می‌زنند یا برای تربیت او شیوه‌های آزارنده و خشن که عزت نفس و احترام انسانی کودک در آن در نظر گرفته نشده در پیش می‌گیرند اغلب گمان می‌کنند خیر فرزندشان در همین رفتارهاست.» 
در همین حال شکیب نصرالله، روانشناس خطاب به بزرگسالانی که به هر دلیل کودکیِ نافرجام و ناآرامی را سپری کرده‌اند نکاتی را مطرح و به این پرسش که با آسیب‌هایی که در کودکی دیده‌ایم و همچنان با ما مانده‌اند چه باید بکنیم، این گونه پاسخ می‌دهد: «برخی مواقع رفتارها و آزارهایی هست که در کودکی یا نوجوانی شما بوده و آنقدر شما را اذیت کرده که نمی‌توانید آن را ببخشید و در بزرگسالی هم گریبان شما را گرفته، حس آن مانده و آزارتان می‌دهد. این موارد مقداری سخت‌تر هستند و بهتر است که شما با یک متخصص صحبت کنید. اما چیزی که به صورت کلی می‌توان گفت این است که اگر در کودکی‌تان اتفاق افتاده، باید بدانید که شما مسئولش نیستید. وقتی کودک هستید، مسئولیت با بزرگ‌ترهاست. بنابراین حق دارید که از یک قضیه ناراحت و عصبانی باشید اما این ناراحتی و عصبانیت دارد خودتان را می‌خورد و این هم خوب نیست. بنابراین باید درباره‌اش حرف بزنید. بهترین راه هم این است که با دوست نزدیک یا فردی که معتمدتان است صحبت کنید، اما خیلی بهتر است که به یک متخصص روان‌ مراجعه کنید. اگر هیچ کدام از اینها در دسترس شما نیست. بنویسید و یادداشت کنید. جایی که امن باشد. برای این که نوشتنِ‌آن قضایا گاهی می‌تواند به حس آدم کمک کند.»

تجدیدنظر بزرگسالان در رفتار با کودکان

این روانشناس می گوید: «کار دیگری که می‌توانید انجام دهید – که البته کار خیلی سختی است و اگر خیلی دارید اذیت می‌شوید لزومی ندارد این کار را بکنید – اما اگر می‌توانید شاید مفید باشد. آن کار این است که از دیدِ اطرافیان یا از دید آن کسی که آن کار را کرده بنویسید و مرور کنید برای این که یک دید متفاوتی پیدا کنید. ولی اینها فقط در شرایطی است که شما آن قدر اذیت نشده باشید که اصلا نتوانید این کار را تحمل کنید. شاید بد نباشد همه ما به این فکر کنیم که چه‌قدر به کودک احترام می‌گذاریم و چه‌قدر این احترام در روابط ما با کودک و در صحبت کردن‌مان با او، در قوانینی که برایش تعیین می‌کنیم، در چیزهایی که خوب یا بد برایش در نظر می‌گیریم و حتی در آرزوهایمان برای آینده او نقش دارد. اگر پدر و مادر هستیم حواس‌مان به آسیبی که ممکن است به کودک‌مان بزنیم باشد. اگر بزرگسالی هستیم که کوله‌بار کودکی نافرجام را با خود حمل می‌کنیم شاید نیاز باشد کمک تخصصی بگیریم. یادآوری این موارد فرصت خوب و دوباره‌ای است برای فکر کردن و تجدید نظر درباره رفتاری که به عنوان بزرگسال با کودکان داریم.» 
اگرچه با حجم اطلاعاتی که از طریق رسانه‌ها، شبکه‌های مجازی و فضاهای تخصصی در اختیار خانواده‌ها قرار می گیرند و همچنین ارتباط خانواده‌ها با یکدیگر در سراسر دنیا و انتقال تجربه‌ها، سطح آگاهی در بسیاری از خانواده‌ها بالا رفته و رفتار آن‌ها با کودکان تغییر کرده است اما همچنان خشمگین شدن مقابل شیطنت کودکان و بی احترامی به آن ها، یک روش تربیتی رایج است. به روایت صبا نادری، روان درمانگر، «اگر  کودک را تهدید کرده و به او بی احترامی کنیم، بترسانیمش یا خودمان را خشمگین نشان بدهیم، همزمان داریم الگویی به او در این رابطه ارائه می‌دهیم. اولین جایی که کودک با آن مواجه می‌شود، خانواده است. بنابراین، این‌ که چه‌طور با او رفتار شده و آموزش می‌بیند و با چه رفتارهایی روبه‌رو می‌شود، بسیار مهم است. در گذشته محیط خانه و خانواده ساختاری مملو از رفتارهای قلدرمآبانه بود و این بکن و نکن‌ها فردیت کودک را نادیده می‌گرفت و به او این احساس را القا می‌کرد که کودک ارزشمند نیست و در کودک منجر به حس عدم کفایت و ناامنی می‌شد. این احساس ارزشمند نبودن در کودکان اضطراب شدیدی ایجاد می‌کرد. جدا از این، کودکان نسبت به خود نگرش منفی پیدا می‌کردند و باعث بدبینی آن‌ها در بزرگسالی نیز می‌شد و در حال حاضر بروز بیماری‌هایی مانند افسردگی و اضطراب و اعتیاد و عضویت در گروه‌های هم‌سالانی که ممکن است خطرناک باشند، از پیامدهای تجربه تحقیر در خانواده است، و اگرچه برای کودکان امروز شرایط متفاوت شده و تنبیه بدنی بسیار کم است، ولی هنوز هم برخی والدین با کودک محترمانه سخن نمی گویند و این مسئله به ایجاد حس تحقیر و خشم منجر می‌شود. این مسئله به‌ویژه در بحث هویت‌یابی، خود را بیشتر نشان می‌دهد و بعدها منجر به تکرار آن رفتارهای خشن در بزرگسالی توسط کودکی که قبلا مورد خشونت قرار گرفته است، می‌شود. کودکان رفتارهای ما را عینا تکرار می‌کنند.»
به باور این روان‌درمانگر، همین‌ که امروز برخی افراد توانایی مدیریت خشم ندارند و در ترافیک یا با کمترین برخوردی، فوری دعوا راه می‌اندازند، نشان از حجم بالای این تحقیرها در کودکی دارد. رفتارهای برخی والدین که بیشتر جنبه کنترل‌گرانه دارد، انعطاف لازم و متناسب با سن بچه‌ها را ندارد و این به سلامت روان کودکان به‌شدت آسیب می‌زند. کودکان در چنین ساختاری، قدرت این را ندارند که نظر بدهند و این اعتماد به نفس آن‌ها را تخریب کرده و احساس بی ارزشی می‌کنند. از طرفی مهارت‌های زندگی مانند مدیریت خشم، ارتباط مؤثر، عزت نفس، پذیرش و دوست داشتن خود، اعتماد به نفس و شناختن توانایی‌ها، همه تحت تأثیر این تحقیرها و بی احترامی ها قرار می‌گیرند. جدای از این‌ها، این موضوع الگوهای ذهنی کودک را نیز شکل می‌دهد و از این جنبه که کودک در آینده، خود همین‌ کارها را انجام دهد، خطرناک است.» 

 احترام به کودکان، با مقوله تربیت منافاتی ندارد

نادری معتقد است که احترام به کودکان و هویت فردی آن‌ها، با مقوله تربیت منافاتی ندارد. احترام به فردیت کودکان، به این معنا نیست که نباید حد و حدود برای آن‌ها گذاشت. 
این روان درمانگر در ادامه عنوان می‌کند: «احترام به کودک در خود پنداره او مؤثر است و در نتیجه، این خود پنداره در رفتار شخص تأثیر می‌گذارد؛ زیرا رفتار انسان‌ها براساس شناختی است که از خود دارند و این شناخت از خود، معمولا از طریق نگاه دیگران به انسان حاصل می‌شود. بگذریم از معدود کسانی که فراتر از این می‌نگرند و خود را چنان که هستند، می‌بینند. این عده نیز در میان بزرگسالان‌اند، نه کودکانی که هنوز هر چیزی را از دریچه چشم دیگران می‌بینند و اساس شناخت و رفتار آنها را تقلید و تلقین شکل می‌دهد. بنابراین، اکثر انسان‌ها، به‌ویژه کودکان، خود را چنان می‌شناسند که دیگران در رفتار خود با آنها، می‌نمایانند و بر طبق این شناخت از خود، عمل می‌کنند، و اگر چنین نکنند دچار تضاد درونی، اضطراب و دلهره می‌شوند؛ زیرا انسان همواره به‌دنبال آرامش درونی است و این آرامش وقتی است که رفتار بیرونی مطابق با شناخت درونی باشد. بنابراین، بر طبق شناخت از خود که از طریق نگرش دیگران به او حاصل شده است، عمل می‌کند. حال اگر والدین و مربیان کودک در دوران شکل‌گیری شخصیت او با بی‌احترامی، تحقیر، سرکوفت و سرزنش با وی برخورد کنند، شخصیت کودک به‌صورت شخصیتی ذلیل، حقیر، وابسته و منفی شکل خواهد گرفت و اگر با احترام و بزرگداشت با او برخورد کنند، شخصیت او به‌صورت شخصیتی عزیز، مستقل و مثبت شکل خواهد گرفت، و در خود به دیده احترام می‌نگرد و رفتارش نیز بر طبق آن، رفتاری سالم، مثبت و بهنجار خواهد بود.»
نادری خاطرنشان می‌کند: «اصولا مگر تکریم و احترام دیگران ارزش نیست و نمی‌خواهیم این ارزش را در کودکان ایجاد کنیم؟ آیا ایجاد چنین ارزشی تنها با گفتن میسر است؟ آیا می‌توان با بی‌احترامی به کودک و تحقیر شخصیت او، او را چنان تربیت کرد که به دیگران احترام بگذارد و حقوق آنها را رعایت کند؟ تربیت با بی‌تربیتی خود نوعی تناقض آشکار است و محال. بنابراین، اگر هیچ یک از دو اثر قبلی را نپذیریم، تنها این اثر کافی است تا ما را به احترام کودکان ملزم سازد؛ زیرا احترام به دیگران یکی از اهدافی است که ما در تربیت کودکان به‌دنبال آن هستیم و دستیابی به این هدف، بدون رعایت احترام کودکان میسر نیست. بنابراین، تأثیر عزت‌نفس و احساس حقارت انسان و به سخن دیگر تأثیر شخصیت بر رفتار، بسیار اساسی و قابل‌ملاحظه است و نقش تکریم و احترام کودکان بر شکل‌گیری شخصیت مثبت و عزت‌نفس آنها نیز نقشی بسزا و تعیین کننده است؛ پس برای تربیت کودک باید به او احترام گذاشت. پرهیز از آثار منفی و ضد تربیتی که از ناحیه بی‌احترامی به کودک یا تحقیر شخصیت او متوجه کودک می‌شود نیز ازجمله آثار تربیتی احترام به کودک است. تحقیر شخصیت کودک آثار ضد تربیتی فراوانی را در پی خواهد داشت.» 

منبع: ایسنا

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.