شهروندان کلیدیترین عامل در ادامه حیات شهرها هستند که نحوه زندگی و فعالیت آنها بر آینده شهر تأثیر میگذارد و همچنین ساختار و فضاسازیهای شهری نیز بهعنوان بستر حضور آنها متقابلاً بر نحوه زندگی افراد مؤثر است. این ارتباط دوسویه منجر به شکلگیری مفاهیمی شده است که شهروندان را محق حقوقی برای این زیست دوسویه میداند.
بر این اساس، مفهوم حق بر شهر (Right to the City) در دهه ۱۹۶۰ میلادی توسط جامعهشناس و فیلسوف فرانسوی، هانری لوفور (Henri Lefebvre)، شکل گرفت.
این یک مفهوم اجتماعی و سیاسی است که بر حقوق شهروندان بهمنظور شکلدهی و بازتعریف فضاهای شهری و دسترسی به منابع و امکانات شهری تأکید دارد. مفهوم «حق بر شهر» که در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته، بهمعنای برابری فرصتها و شرایط برای کلیه شهروندان از جنس، سن و... در دسترسی و بهرهمندی از فضاهای شهری است.
حق بر شهر شامل چندین جنبه کلیدی است که شامل مشارکت فعال شهروندان و حق تصمیمگیری میشود؛ بنابراین شهروندان باید در تصمیمگیریهای مرتبط با طراحی، توسعه و مدیریت شهر نقش داشته باشند. این مسئله شامل شرکت در فرایندهای برنامهریزی شهری و سیاستگذاری عمومی میشود.
مدیران شهری باید با توجه به تفاوتهای بالقوه افراد در تقویت ساختارهای دموکراتیک در سطح شهری و فراهمکردن زمینههای مشارکت فعال و برابر تمامی گروههای اجتماعی اقدام کنند؛ همچنین همه شهروندان باید به امکانات و خدمات شهری از جمله مسکن، آموزش، بهداشت، حملونقل عمومی و فضای سبز به صورت عادلانه و برابر دسترسی داشته باشند.
توزیع عادلانه منابع و خدمات شهری نابرابریها را کاهش میدهد و در صورت ایجاد فرصتهای برابر برای همه افراد، زمینههای رشد و توسعه فراهم خواهد شد؛ چراکه در صورت عدم امکان دسترسی مناسب گروههای مختلف سنی، جنسیتی یا طبقات مختلف اجتماعی، این افراد به حاشیه رانده خواهند شد.
این موضوع به خصوص در مورد زنان بهعنوان نیمی از جامعه، مصادیق بسیاری دارد. حکمرانی مردسالارانه در اغلب شهرهای جهان منجربه شکلگیری فضاهایی شده است که زنان امکان حضور و بهرهگیری از آنها را بدون همراهی مردان ندارند. این مسئله منجربه کاهش همراهی زنان در عرصههای مختلف میشود و شهر را از حضور آنان خالی میکند.
ازآنجاکه درک بصری زنان نسبت به فضاها متفاوت است و مفهوم امنیت برای آنان دارای اهمیت بسیاری است، توجه به این دو مقوله در شکلگیری فضاهای شهری مهم به نظر میرسد.
این موضوع در مورد کودکان، معلولان، گروههای مختلف اجتماعی و... نیز صادق است و مدیریت شهری باید در تمامی تصمیمات، به نیازهای گروههای مختلف توجه کند.
در واقع همه شهروندان باید حق داشته باشند که فضاهای شهری را بهنفع خود تغییر دهند و بازتعریف کنند. این شامل تغییرات در کاربری زمین، بازآفرینی فضاهای عمومی و ایجاد فضاهای جدید اجتماعی و فرهنگی میشود.
نظریهپردازان مفهوم «حق بر شهر» در تلاش هستند تا تعاریفی را از شهرها ارائه دهند که این محلها را به مکانهایی عادلانهتر، دموکراتیکتر و انسانیتر بدل کند.
از این رو چنانچه ذکر شد ارتباط دوسویه میان شهر و شهروندان آنقدر دارای اهمیت است که حضور و بروز استعدادها و همراهی کلیه افراد در زندگی شهری از طریق ایجاد بسترهای مناسب برای آنان خواهد توانست بر توسعه هر شهر و ادامه حیات مناسب آن، اثرگذار باشد.