خرداد سال ۱۳۶۰ بود. خبر پیروزی عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر عین بمب در جهان صدا کرده بود. حیثیت صدام و نیروهای پرادعایش جوری در جهان سیاست بر باد رفته بود که دیگر حرفش پشت میز مذاکرات اعتباری نداشت. نیروهای ارتش و سپاه در سه هفته مسیر جنگ را به سمت اقتدار ایران تغییر داده بودند.
آن روزها، سید علی اکبر محتشمی پور، سفیر ایران در سوریه، سخت مشغول فعالیت بود و داشت مقدمات استقبال از یک هیئت بلندپایه نظامی و سیاسی را از ایران فراهم میکرد. هیئتی متشکل از ارکان وزارت خارجه و فرماندهان سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی به ریاست علی اکبر ولایتی که به همراه وزیر جنگ میآمدند تا با حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه ملاقات کنند. صحبت بر سر حمله اسرائیل به لبنان و بیروت بود که نیروهای اسرائیل را تا مرزهای سوریه نزدیک کرده بود.
حالا که خبر رشادت نیروهای مقاوم ایران برابر رژیم بعث، بار دیگر اقتدار جمهوری اسلامی را بر سر زبانها انداخته، سوریه نیز برادرانه از ایران میخواهد تا اگر میشود، اگر مقدور است، اگر در چارچوب سیاستهای نظامی ایران میگنجد، حالا که نیروهای ایران از جنگ با عراق آسوده شده اند، برای مشارکت در دفاع از لبنان و سوریه نیروهای نظامی خود را به منطقه بیاورند تا در کنار یکدیگر مقابل صهیونیستها مبارزه کنند.
بعد از چهار پنج روز گفت وگوی فرماندهان نظامی ایران با حافظ اسد، توافق شد تا ایران نیروهایی از سپاه و ارتش را به همراه سلاح و مهمات به سوریه اعزام کند و در چارچوب یک اتاق عملیاتی مشترک میان نظامیان ایران و سوریه، اهم تصمیمات در رابطه با نحوه مقابله با رژیم غاصب صهیونیستی گرفته شود. سیدعلی اکبر محتشمی ماند سوریه و هیئت ایرانی برگشتند. کمی بعد هم لشکر محمد رسول ا... (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان به همراه نیروهای چترباز و کلاه سبزهای ارتش به نیروهای مسلح سوریه پیوستند.
حالا روند اعزام نیروها به تدریج روی غلتک افتاده بود. هر شب یک هواپیما از ایران وارد سوریه میشد. از هر هواپیما صدها نیروی سپاه و بسیج و ارتش به همراه تسلیحات سبک و نیمه سنگین و سنگین به خاک سوریه میآمد. یک روز، دو روز، سه روز...، روز پنجم، اما دیگر هواپیمایی به مقصد سوریه از زمین بلند نشد. سید علی اکبر محتشمی که پیگیر شد، فهمید روند اعزام به صلاحدید حضرت امام (ره) متوقف شده. بهت میزبانان ایرانی در سوریه یک طرف، لبنانیهایی که چشم امیدشان، رزمندههای ایرانی بود یک طرف.... پس بی معطلی با اولین پرواز به تهران آمد تا حضوری با امام (ره) گفتگو کند. او از نزدیک، سوریها را دیده بود.
میدانست خلف وعده ایرانی ها، وجهه سیاسی خوبی ندارد. خودش روایت میکند: «به امام عرض کردم برای ما در سوریه، پاسخ گویی به سؤالاتی که از طرف خبرنگاران و مردم عادی میشود، خیلی سخت است. من آن قدر تحت تأثیر احساسات خودم و شرایط سوریه و لبنان قرار گرفته بودم که این حرفها را که به امام میزدم، با اشک صحبت میکردم. حضرت امام (ره) با آرامش همه حرفهای من را گوش کردند و بعد فرمودند که شرایط ما در داخل و خارج کشور استثنایی است.» او مسئله آموز مکتب امام بود. تمام جوانی اش پای کلاسهای درس و بحث رهبر انقلاب گذشته بود.
برای کسی که نوجوانی اش به اقتدای امام در راه پیروزی نهضت انقلاب سر شد و جوانی اش، ذوب در فرمایشهای ایشان بود، این خلف وعده با هزار پرسش بی پاسخ هر لحظه بی قرارترش میکرد، اما پاسخ هوشمندانه امام، باز هم ثابت کرد به راستی در مقام رهبر یک انقلاب، شایسته و تواناست:
«ما در شرایطی از کشورمان دفاع میکردیم که نیروهای ما یک عقبهای به مساحت جغرافیایی ایران داشتند. تمام مردم ایران از شهر و روستا این نیرو را پشتیبانی میکردند و میکنند، تمام بیمارستانهای ما در خدمت مجروحان و تمام مساجد و حسینیهها نیز در خدمت تدارکات جبهه بوده و هست، اما در سوریه و لبنان... چه کسی میخواهد از نیروهای ما در سوریه و لبنان پشتیبانی کند؟!... ما مسئول جان بچه هایمان هستیم» پس از این گفتگو بود که محتشمی پور دریافت امام هرگز از اخذ چنین تصمیمی در شورای عالی دفاع اطلاع نداشته اند.
تدبیر امام (ره) در آن ایام، واگذاری اختیار به مسئولان در تصمیم گیریها بود و اگر در برخی موقعیت ها، منافع ملی و اسلام را در خطر میدیدند از ادامه اجرای تصمیمات جلوگیری میکردند. به این ترتیب قرار شد با نظارت و مدیریت سیدعلی اکبر محتمشی پور، نظامیان ایرانی در سوریه، به جای آنکه به طور مستقیم در خط مقدم جبههها حاضر شوند، تجربیات و آموزههای نظامی خود را در اختیار رزمندگان لبنانی قرار دهند.
با این سیاست، رفته رفته مقاومت اسلامی در منطقه تقویت و پایههای حزب ا... لبنان بنیان گذاری شد. اقدامات اثرگذار و تاریخ ساز محتشمی پور در اوایل دهه ۶۰، اسرائیل را از پیشبرد اهداف تجاوزکارانه خود دور میکرد. فرصت تشکیل نیروی مقاومت شیعی حزب ا...، تلفاتی سنگینی به اسرائیل تحمیل کرده بود. به این ترتیب، نقشه ترور محتشمی پور در صدر گزینههای ترور موساد قرار گرفت. سید علی اکبر محتشمی پور پس از این ترور، ۳۸ سال دیگر در نظام جمهوری اسلام خدمت کرد و سرانجام در ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
چهل روز پس از درگذشت او، سیدحسن نصرا... دبیرکل حزب ا... لبنان در نامه ای، از مجاهدتهای فراموش نشدنی او در مسیر مقاومت تقدیر کرد و گفت: «او همواره به توان مقاومت و رهبری آن و رزمندگان و پایگاه حمایتی آن و آیندهای که در انتظارش بود اعتماد کامل داشت، آیندهای پر از پیروزی و آزادسازی سرزمینهای مقدس.»
رژیم غاصب صهیونیستی که نقشه شوم ترور سید علی اکبر محتشمی پور را در سر داشت میدانست دسترسی به او کار سادهای نیست. دیپلماتی که یا در تهران و تحت سرویسهای امنیتی بود یا در دمشق با لایههای متعدد حفاظتی. پس عملا نزدیک شدن به او، ریسک شکست عملیات را بیشتر میکرد.
پس موساد به شیوههای منسوخ گذشته اش رجعت کرد. «بسته یا تله انفجاری» که از سوی پست ارسال شود. هرچند این شیوه بارها ثابت کرده بود شکست میخورد، اما رژیم غاصب مستأصل اسرائیل را محدود کرد تا با ارسال بستهای به سفارت ایران در دمشق، شانس خود را برای ترور محتشمی پور امتحان کنند.
پذیرش سفارت نیز با مشاهده «علامت مخصوص جناب آقای سفیر» جعبه مقوایی محتوای کتاب را به اتاق سفیر برد. باز کردن کتاب از سوی محتشمی پور، منجر به انفجاری شد که علاوه بر آسیب به یکی از چشم ها، موجب قطع یکی از دستها و از دست دادن انگشتهای دست دیگرش شد، اما در نهایت مأموریت با شکست روبه رو شد. اسرائیل هم مثل همیشه مسئولیت این اقدام را گردن نگرفت، اما یقین مسلم ایران، ردپای موساد در این عملیات شرورانه بود.