جنگ هشتساله ایران و عراق، با همه تراژدیهایش، قصههای عجیبوغریب ناگفتهای دارد که کمکم و بعد از گذشت بیش از سی سال، انگار تازه دارند سرباز میکنند. قصههایی که بعضیهایشان در زمان جنگ مدتی خبرساز بودند و بعد با قصههای دیگر فراموش شدند و قصههایی که هیچوقت در موردشان صحبت نشده است.
به گزارش شهرآرانیوز؛ ۲۳ نفر از آن دست قصههایی است که زمان جنگ مدتی سروصدا به پا کرد، اما خیلی طول کشید تا مانند یک جوش چرکی، سرباز کند و همه آنچه در دل داشت را بیرون بریزد.
۲۳ نفر قصه نوجوانانی است که در سالهای ابتدایی جنگ و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، در سال ۶۱، در جریان تلاش برای آزادسازی خرمشهر، اسیر میشوند. نوجوانانی که هنوز روی لبه کودکی راه میروند، دنیایشان، با جنگ آمیختهشده، انگار نیرویی آنها را به سمت جلو و بزرگ شدن هل میدهد و وقتی چارهای نباشد، باید بزرگ شد، حتی بعضی وقتها چندروزه.
فیلم با عملیاتی موفق قصهاش را شروع میکند. چند رزمنده نوجوان مأمور میشوند با اسرای عراقی به عقب بازگردند، غافل از اینکه پاتک خوردهاند و خیلی زود، جایشان با اسرای عراقی پشت کامیون عوض میشود. نوجوانانی که از روز ورودشان به جنگ، دنیای دیگری را دیدهاند، حالا نمایش دیگری از انسان میبینند.
بیرحمی سربازان عراقی، کشتار و جنازههایی که رویهم در مسیر کامیون اسرا تلنبار شده است، صورتهای آشنا، اما بیحرکت و سرد، آغاز سفر ناخواسته این نوجوانان است. همه اسرا که جمع میشوند، تعداد نوجوانان بیشتر میشود. نوجوانانی که از شهرها و روستاهای مختلف، با گویشها و فرهنگهای متفاوت، هرکدام از مسیری، خود را به جبهه رساندهاند و درنهایت، همه اینها میشوند همان ۲۳ نفر. بیستوسه نفری که در روزهای آغاز جنگ، حربه خوبی بودند برای صدام تا یک بازی تبلیغاتی به نفع خود به راه بیندازد. از کودک سربازها بگوید، آنها را به کاخ ریاست جمهوری دعوت کند و به آنها گل اهدا کند و در آخر با جمله زیبا و، اما توخالی “همه کودکان فرزند ما هستند”، سعی کند افکار عمومی را به حاشیه ببرد و واقعیت تلخ هجوم وحشیانهاش را ازنظرها پنهان کند.
۲۳ نفر اساساً آنقدر قصه جذابی دارد که سخت است فیلم بدی از آن ساخت. قهرمانهای ۲۳ نفر بااینکه از جنس قهرمانهای فیلمهای جنگی و دفاع مقدس نیستند، اما در همان اولین لحظه حضورشان بر پره میدرخشند.
فیلمی به کارگردانی مهدی جعفری
نوجوانانی که باایمان و باور کامل در میدان جنگ هستند، آرزوی پیروزی دارند و دلشان میخواهد همراه دیگر رزمندهها پیشروی کنند، اما درعینحال، در موقعیت ترسناکی قرارگرفتهاند که آنها را با تردید و دودلی هم روبرو میکند. مهدی جعفری که قبلاً درباره همین موضوع، فیلمی برای شبکه چهار ساخته بود، در ۲۳ نفر بهخوبی میان وجه کودکانه این قهرمانها و دنیای متفاوتی که با آن روبرو شدهاند مانور میدهد. در سکانسهای اسارت، تک موقعیتهای طنزی وجود دارد که از ذات تناقض وجود نوجوانانی به این سن در یک اردوگاه عراقی و در اسارت پا میگیرد. درعینحال، جعفری، با ایجاد تمایز اخلاقی، رفتاری و فرهنگی میان این نوجوانان بیشازپیش، بر جنبه انسانی قهرمانهایش تأکید میکند و بیننده را به هم ذات پنداری با آنها وامیدارد. از میان این بیستوسه نفر، یکی از یزد آمده و حافظ قرآن است، دیگری گویش آذری دارد، آنیکی روی تراکتور در مزرعه پدرش کار میکرده است، یکی سعی دارد منطقی به حوادث بنگرد و دیگری فقط میخواهد به ایران برگردد.
جعفری، در ۲۳ نفر تا جایی که میتواند سعی میکند قصهاش را از نگاه ایدئولوژیک و سیاسی دورنگه دارد.
به همین دلیل، دوربینش در اردوگاه و همراه نوجوانان میماند و از ترسیم روابط دیپلماتیک پشت پرده برای آزادی این نوجوانان پرهیز میکند. بیننده با این قهرمانها وارد سلولشان میشود و همه اطلاعات را دقیقاً همگام با آنها به دست میآورد و در این زمینه هیچ پیشی بر کاراکترها ندارد. جعفری، بااینکه امکانات سازمان قدرتمندی، چون اوج را در اختیار دارد که قبلاً با «تنگه ابوقریب» و «بهوقت شام»، توانسته بود میدان جنگ را بیش از هرزمانی واقعی ترسیم کند، از نمایش صحنههای مربوط به جنگ حتیالامکان خودداری میکند و ۲۳ نفر را از تبدیلشدن به یک اثر اکشن شعاری دور نگاه میدارد.
بااینحال، تمرکز شدید فیلمساز، بر تصویر رویدادها درست طبق منابعی که در اختیار داشته (کتاب “آن بیستوسه نفر” به قلم احمد یوسف زاده و کتاب “سرگذشت ملا صالح قاری مترجم اسرا به قلم رضیه غبیشی”) و سابقه طولانی مستندسازی او، ۲۳ نفر را به اثری تبدیل میکند که بیشتر خاطره نگاری میکند و لحن مستند دارد تا یک اثر سینمایی تمام قامت.
از سوی دیگر، قصه بیستوسه نوجوان اسیر در کنار قصه ملا صالح روایت میشود. مردی که در دوران پهلوی هشت سال در زندان ساواک بوده است، در روزهای آغازین جنگ هنگام جابهجایی اسلحه برای رزمندگان ایرانی اسیر میشود، اما خود را یک تاجر معمولی معرفی میکند و خیلی زود تبدیل میشود به مترجم اسرا. ملا صالح، سال ۶۴، در کنار اولین گروههای اسرای آزادشده به ایران بازمیگردد و بهواسطه فیلمی که از او در همهجا منتشرشده بود که در کاخ صدام مترجم گفتوگوی او و نوجوانان ایرانی بوده است به جرم خیانت به زندان میافتد تا سال ۶۹ که با آزادی اسرا و شهادتشان رفع اتهام میشود.
۲۳ نفر قصهاش را با تمرکز بر نوجوانان اسیر شروع میکند، حتی ورود ملا صالح به قصه هم شبیه ورود یک قهرمان دیگر نیست و تا نزدیکیهای اواخر فیلم، جایی که نوجوانان تصمیم میگیرند که اعتصاب غذا کنند تا به خواستهشان برسند، نقش کلیدی در روایت ندارد؛ اما ناگهان و درست ازاینجا، انگار ملا صالح هم تبدیل میشود به یکی از نقشها و قهرمانهای اصلی فیلم که کمکم و با نزدیک شدن به پایان سایهای سنگین روی دیگر کاراکترها میاندازد.
جعفری حتی فیلمش را با قصه ملا صالح پایان میدهد، انگار تا پایان هم نتوانسته تصمیم بگیرد که کدام قصه را میخواهد تعریف کند. درست است که این دو قصه بهموازات هم پیشرفتهاند، اما پرداخت فیلمساز در نیمه اول با تأکید روی قصه بیستوسه اسیر نوجوان است و در نیمه دوم روی ملا صالح و درنتیجه دو روایت نیمهتمام که درست نشانهگذاری نشدهاند را پیش روی بیننده قرار میدهد.
با همه اینها، ۲۳ نفر بازیگران نوجوانی دارد که بسیار درخشان ظاهرشدهاند و قصهای درگیر کننده و پرکشش که تم خاطره نگاری و لحن مستند فیلم هم نمیتواند به آن خدشهای وارد کند. درنهایت، ۲۳ نفر بی زرقوبرقی و بیادعایی دارد که از فیلمهای اوج بعید است، اما دقیقاً لازمه قصهاش است و بهترین رویکرد برای بازنمایی چنین قصهای هم سادگی در پرداخت و دوری آگاهانه از شعارزدگی و حماسی سرایی است و به همین دلیل در پایان یک حماسه واقعی شکل میگیرد.
منبع: نماوا