صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

تنهایی درخت‌ها روی بوم نقاشی | گفتگو با حسین خوش رفتار، به بهانه برپایی نمایشگاه آثارش در مشهد

  • کد خبر: ۲۳۴۶۰۹
  • ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۱
آثار حسین خوش‌رفتار ترکیبی از سبک امپرسیونیسم و رئالیسم هستند که موضوع مشترک بیشتر آنها طبیعت و درختان است.

الهام ظریفیان | شهرآرانیوز، حسین خوش‌رفتار هنرمند نقاش متولد ۱۳۶۰ در خواف، در یکی از جنوبی‌ترین شهرستان‌های خراسان‌رضوی است. او که در فضای هنری مشهد رشد کرد، در ادامه به تهران رفت تا به‌صورت آکادمیک در رشته نقاشی تحصیل کند. این معلم هنر تاکنون نمایشگاه‌های زیادی در شهر‌های مختلف ایران و همچنین شهر‌هایی مانند بیروت، استانبول، پاریس، لس‌آنجلس و کالیفرنیا داشته و در بیست سال گذشته در تهران و کرج ساکن بوده است، اما از هفت ماه پیش به مشهد بازگشت و به‌تازگی نمایشگاهی از آثار یک‌سال گذشته‌اش را با عنوان «و درخت‌ها که منم» در گالری «هنگام» برپا کرده است. آثار او ترکیبی از سبک امپرسیونیسم و رئالیسم هستند که موضوع مشترک بیشتر آنها طبیعت و درختان است. در ادامه گپ‌وگفت ما با این هنرمند را می‌خوانید.

شما اهل یک منطقه کویری هستید، یعنی فضایی درست برعکس نقاشی هایتان که پر از درخت است!

(خنده) آن قدر که درخت ندیده بودم، درخت برایم یک سوژه جذاب شد... واقعا به طبیعت علاقه دارم.

از کجا به نقاشی علاقه‌مند شدید؟ از دوره‌ای بگویید که تا اینجا طی کردید.

از دوره ابتدایی به طراحی و نقاشی علاقه داشتم. برادرم گاهی در گوشه دفترهایش طراحی می‌کرد و بیشتر یک تک درخت می‌کشید. آن نقاشی‌های برادرم برایم خیلی جذاب بود. شاید هم علاقه من به درخت از همان جا شروع شده باشد. در دوره راهنمایی دبیر هنرم خیلی اصرار داشت که «برو مشهد، هنرستان».

می‌گفت: «حیف است سراغ رشته دیگری بروی.» ولی نشد که به مشهد بیایم و هنر را ادامه بدهم. رفتم رشته ریاضی و در کنکور رشته متالورژی در دانشگاه زاهدان قبول شدم. یک ترم رفتم، ولی دیدم واقعا هیچ علاقه‌ای ندارم، رها کردم. دوباره کنکور دادم، اما این بار در رشته کاردانی هنر‌های تجسمی در دانشگاه تربیت معلم مشهد قبول شدم. از دانشگاه زاهدان انصراف دادم و آمدم مشهد.

در مشهد با استادانی مانند غلامرضا خلیلی و مرحوم محسن عشقی آشنا شدم که تأثیر زیادی بر هنر من گذاشتند. سال ۱۳۸۲ برگشتم خواف و به تدریس هنر مشغول شدم. در همان حین دوباره شروع به مطالعه درس‌های هنر کردم و دوباره در کنکور هنر آزمون دادم. چون می‌خواستم نقاشی بخوانم، دوباره از دیپلم برای کارشناسی امتحان دادم. سال ۱۳۸۳ دانشگاه هنر تهران قبول شدم و به تهران رفتم. فضای هنری آنجا با مشهد خیلی متفاوت بود.

تقریبا یک دوره مانند امپرسیونیست‌ها در طبیعت کار کردم. برای این کار رفتم شمال خراسان. تابستان‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ خانه‌ای در شهر آشخانه اجاره کردم و هر روز صبح می‌رفتم در طبیعت نقاشی می‌کردم. به مرور یک مجموعه که شد، سال ۱۳۸۷ در گالری والی مشهد نمایشگاه گذاشتم. جالب بود که شب اول همه کار‌ها فروش رفت. این باعث شد تشویق شوم و خیلی جدی‌تر نقاشی را دنبال کنم.

آن اولین نمایشگاهتان بود و تا قبل از آن اثر نفروخته بودید؟

در آن زمان بیشتر کار‌های دانشجویی انجام داده بودم. آن اولین نمایشگاه انفرادی ام بود. سال بعدش هم همان جا یک نمایشگاه انفرادی دیگر گذاشتم و باز هم همه کار‌ها فروش رفت. این بار هم باعث شد جدی‌تر نقاشی را دنبال کنم. بعد از آن روند کاری ام تقریبا تغییر کرد. سعی می‌کردم طبیعت را به انتزاع نزدیک کنم. کارهایم انتزاعی‌تر شدند. تا قبل از آن، کارهایم خطی و خیلی هندسی بودند.

هنوز هم کارهایتان تا حدی خطی به نظر می‌رسند؛ ولی چه شد که به این تغییر رسیدید؟

هست، ولی آن کار‌ها خیلی فضای خطی‌تر و متفاوت تری داشتند. هر سال که مجموعه‌ای کار می‌کردم، سال بعدش سعی می‌کردم متفاوت‌تر باشد. دنبال این بودم که کار‌های جدیدتری انجام بدهم. دائم دنبال تجربه‌های جدیدتر بودم. بعد از آن در نمایشگاه‌های مختلف در شهر‌های مختلف ایران و خارج از کشور مثل لبنان، آمریکا و فرانسه شرکت کردم. این مجموعه تقریبا آخرین مجموعه‌ای است که از این چند سال گذشته جمع شده است.

به نظر می‌رسد در زمان حضورتان در آشخانه، آن قدر در طبیعت غرق شدید که انگار هنوز در آنجا مانده اید و دارید از همان تجربه‌ها در آثارتان وام می‌گیرید. درست است؟

آن دوره خیلی در کارهایم تأثیر داشت، به ویژه رفتار گرم و صمیمی که مردم محلی با من داشتند. آن‌ها هر روز یک نفر را می‌دیدند که می‌آید در طبیعت نقاشی می‌کند. خیلی از دهدار‌های محلی فکر می‌کردند دارم نقشه زمین‌های آنجا را برای شهرداری یا جا‌های دیگر می‌کشم؛ ولی واقعا به من ارادت داشتند و من هر روز از آن‌ها انرژی می‌گرفتم.

به نوعی شما عضوی از طبیعت آنجا شده اید!

دقیقا! بهترین دوره کاری من همان زمان بود که در روستا‌های اطراف آشخانه نقاشی می‌کشیدم. از آن صفا و صمیمیتی که مردمش داشتند، آن فضای آرامی که داشت، می‌توانستم انرژی بگیرم.

ولی برخلاف گرما و صمیمیتی که از آن فضا تجربه کردید، فضای آثارتان خیلی سرد و غم زده است. چه شد که به این فضا رسیدید؟

از آن دوره نوزده سال می‌گذرد. آدم ها، محیط و شرایط عوض می‌شوند. اتفاقاتی که برای خود آدم هم می‌افتد. همه این‌ها تأثیر دارند. خیلی از این تأثیرات ناخودآگاه خودشان را در اثر هنری نشان می‌دهند. یک هنرمند هیچ وقت قبل از اینکه کاری را شروع کند، نمی‌داند آخر کار می‌خواهد چی بشود و نقاشی اش چه از کار درمی آید.

خیلی وقت‌ها ذهنیت اولیه هنرمند یک چیز است، بعد که کار تمام شود، یک چیز دیگر است. به حال وهوا و حس آدم در روز‌هایی بستگی دارد که روی آن تابلو کار می‌کند. اتفاقات زیادی در این چند سال در جامعه ما افتاد و با چالش‌های زیادی روبه رو بودیم؛ کرونا و رکود اقتصادی و مردم در اوضاع سختی بودند. همه این‌ها در کار هنرمند تأثیر دارد. هنرمند جدا از جامعه نیست. ما هم داریم در همین محیط زندگی می‌کنیم و این مشکلات را می‌بینیم. 

من بیست سال است دارم در مدارس تدریس می‌کنم. الان می‌بینم بیشتر دانش آموزانم سرکار می‌روند. این برای سیستم آموزش یک مملکت خیلی بد است. فکروذکر یک دانش آموز باید درسش باشد. دانش آموزی که در دوره نوجوانی است، باید در وضعی باشد که بتواند از زندگی اش لذت ببرد، ولی گاهی مجبور می‌شود برای معاش خانواده اش کار کند.

درخت‌ها در خیلی از تابلوهایتان در عین اینکه ممکن است از نظر تعداد زیاد باشند، خیلی تنها و جدا از هم به نظر می‌رسند؛ نوعی تنهابودن در میان جمع.

این تنهایی شاید خود من باشد. شاید خیلی از این درخت‌ها خود من باشند و جدا از من نیستند. تک تک این درخت‌ها آدم‌هایی از درون اجتماعی هستند که من دارم در آن زندگی می‌کنم. آن‌ها گاهی در جای شلوغ و جنگل مانند هستند و بعضی وقت‌ها در جایی خلوت تک افتاده اند. خیلی وقت‌ها شاید دارم به نوعی خودم را روی تابلو می‌آورم و این درخت‌ها صرفا فقط یک درخت نیستند. درخت واقعا برای من یک موجود زنده و حیاتی است؛ مثل مادر است. این حس زنانگی و مادربودن را در این درخت‌ها می‌بینم، به ویژه در درخت‌های سپیدار.

بیشتر درخت‌های تابلوهایتان هم سپیدار هستند یا درخت‌هایی شبیه سپیدار.

تقریبا! البته بیشترشان درخت خاصی نیستند، چون همه شان ذهنی هستند و برای من معنی درخت خاصی را نداشته اند. این‌ها بیشتر نماد‌هایی از درخت هستند. شاید همان طور که می‌گویید، به صورت واقعی درخت نباشند؛ بیشتر شبیه چیزی هستند که از درخت در ذهنم بوده است، یعنی یک ساقه صاف با شاخه‌هایی که با هم مجموعه‌ای به نام طبیعت را ساخته اند.

چرا در همه کارهایتان درخت وجود دارد؟ چرا آن عنصر بارز برای شما از طبیعت فقط درخت است و دیگر عناصر طبیعت آن قدر به چشم شما نیامده اند؟

همان طور که گفتم، درخت برای من آن موجود زنده یا همان مادر زمین است. آن جنبه حمایت کنندگی اش برای من خیلی برجسته است. تغییرات آب وهوایی ناشی از فعالیت‌های انسانی بیشتر مناطق را با خشک سالی و تغییرات اقلیمی روبه رو کرده است. این مسئله که ما داریم با دست خودمان طبیعت را خراب می‌کنیم، خیلی دردناک است. در واقع طبیعت استعاره است. ما به نوعی انگار داریم با خودمان می‌جنگیم. خودمان داریم خودمان را تخریب می‌کنیم.

درباره فضای هنری مشهد بگویید. در مقایسه با تهران و دیگر شهر‌های کشور، چقدر فضای هنری مشهد را بالنده و روبه رشد می‌دانید؟

مشهد هنرمندان خیلی خوب زیادی دارد، ولی استقبال از هنر و هنرمند خیلی کم است. عملا در مشهد کارهنری کردن سخت است.

دلیلش را چه می‌دانید؟

اینکه هنرمندان حمایت نمی‌شوند. مشهد از فضای پایتخت دور است. البته الان به دلیل فضای مجازی ارتباط بهتر صورت می‌گیرد و بیشتر کار‌ها را در گالری‌ها می‌توانیم ببینیم؛ ولی وقتی تابلویی را از نزدیک می‌بینید یا با هنرمندش صحبت می‌کنید، خیلی متفاوت است و اتفاقات خیلی جدیدتری می‌افتد. چیز‌های بهتری یاد می‌گیرید و متوجه می‌شوید که منظور هنرمند از کارش چیست. دسترسی مردم به فضا‌های هنری در مشهد کم است. متأسفانه خیلی از سرمایه دار‌ها سرمایه شان را صرف چیز‌های دیگر می‌کنند. احساس می‌کنم در مشهد هنر‌های تجسمی مانند نقاشی و مجسمه سازی را هنوز به عنوان یک سرمایه نمی‌دانند؛ سرمایه‌ای که می‌تواند برایشان درآمدزا باشد. در تهران این فضا خیلی پویاتر است. البته در این چند سال بیشتر مجموعه دار‌هایی که می‌توانستند در هنر سرمایه گذاری کنند، به علت اوضاع اجتماعی و اقتصادی از ایران رفته اند.

شما بیشتر کارهایتان را در تهران فروختید. درست است؟

بله، بیشترشان را از طریق گالری‌های تهران یا مجموعه دار‌هایی که قبلا از من کار گرفته بودند یا از طریق صفحه ام در فضای مجازی فروخته ام.

خیلی از هنرمندان از نچرخیدن چرخ اقتصاد هنر گله مندند، ولی اوضاع شما به گمانم بهتر است. به نظر می‌رسد حداقل «بفروش»‌تر هستید!‌

نمی‌دانم، ولی تا الان مجموعه‌ای نداشتم که فروشی نداشته باشد. هیچ وقت هم نمی‌شود پیش بینی کرد که کار‌های نمایشگاهی فروخته می‌شوند یا نه. وقتی هنرمند دارد کاری را خلق می‌کند، نباید به فکر فروش باشد؛ چون اگر این حس وحال را داشته باشد، اثر خوبی نمی‌تواند خلق کند.

ولی اثر هنری با مخاطب زنده می‌ماند و هر هنرمندی دوست دارد اثرش را مخاطب ببیند، نه اینکه در گوشه‌ای خاک بخورد. چه راهی را به هنرمندان پیشنهاد می‌دهید که فارغ از حمایت شدن یا نشدن، بتوانند خودشان را در این اوضاع زنده نگه دارند؟

سؤال سختی است. در هر صورت وقتی کسی سراغ هنر می‌آید، می‌داند که پول درآوردن از این راه سخت است. زندگی بیشتر هنرمندان را هم که نگاه کنیم، می‌بینیم زندگی سختی داشته اند. به نظرم هنر، کار عشق است. خیلی وقت‌ها برای حس وحال خودت کار می‌کنی و نباید انتظار داشته باشی که کار فروخته شود. باید با همه چیز به نوعی کنار بیایی، به ویژه قشر جوان که تازه شروع کرده اند، باید این پیه را به تنشان بمالند و بدانند که واقعا بازار سختی است. در ایران رقابت زیادی بین هنرمندان هست. ممکن است یک نمایشگاهی بگذاری، کاری فروش نرود، ولی با آدم‌هایی آشنا شوی که آن‌ها برای تو اتفاقات جدیدتری رقم بزنند. مستمر کارکردن مهم است و اینکه دنبال این نباشی که صرفا از هنر پول دربیاوری و به عنوان یک بنگاه اقتصادی به آن نگاه نکنی.

وضعیت آموزش هنر را چطور می‌بینید؟

خیلی از آموزشگاه‌ها هنوز به سبک وسیاق قدیم یعنی کپی کشیدن کار می‌کنند. یک عکس دست هنرجو می‌دهند و می‌گویند همین را بکش. من همیشه به خانواده‌هایی که می‌خواهند بچه هایشان را در کلاس‌های هنری بگذارند، می‌گویم با این روش خلاقیت بچه هایتان از بین می‌رود. باید بگذارید کودک خودش باشد و هرچه را در ذهن و درونش هست، روی کاغذ بیاورد. ما حق نداریم به او تزریق کنیم چه کار کند و نکند.

 وضعیت آموزش هنر در مدارس را چطور ارزیابی می‌کنید؟

متأسفانه سیستم آموزش هنر در آموزش وپرورش زیاد درست نیست. در دوره اول دبیرستان دو ساعت در هفته کلاس هنر داریم که در همان دو ساعت خط و طراحی و همه چیز را می‌خواهند به دانش آموز یاد بدهند. ضمن اینکه این را در نظر نمی‌گیرند که خیلی از دانش آموزان واقعا به هنر علاقه ندارند. سیستم آموزشی ما باید طوری باشد که خود دانش آموز به مرور علاقه اش را پیدا کند و در هر رشته‌ای که خواست، ادامه بدهد. من خودم تجربه سخت رفتن به راه اشتباه را دارم. متأسفانه شرایطی که باعث کشف و هدایت استعداد‌های دانش آموزان به سمت رشته‌های هنری باشد را در آموزش وپرورش نداریم، به ویژه در شهر‌های کوچک. خیلی از شهرستان‌ها هنوز که هنوز است هنرستان ندارند و حتی آموزشگاه‌های آن‌ها هم خیلی ضعیف هستند.

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.