اندیشه استاد شریعتی در ابعاد مختلف فقط در ایران طرفدار ندارد. حرفهای او به زبانهای مختلف ترجمه شد و شریعتی توانست روشنفکری بینالمللی باشد. اگر امروز برخی روشنفکران میکوشند بازخوانی خود را از آثار روشنفکران عرب به مخاطبانشان ارائه کنند، آثار شریعتی پنجاه سال است که توانسته است افکار روشنفکران عرب، ترک و افغانستانی را درگیر خود کند.
برای بررسی تأثیر شریعتی بر روشنفکران عرب و خاستگاه آن، باید نگاهی تاریخی به دهههای ۷۰ و ۸۰میلادی انداخت. یعنی دهه شکست جهان عرب در همه ساحتهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی. در این دههها، بیشتر فعالیتهای اعراب ناکام مانده بود و انسان عربی، احساس شکست سنگینی در زمینههای مختلف میکرد.
در چنین وضعیتی، افکار و سخنان انقلابی طرفدار و هواخواهان بیشماری پیدا میکرد. ازطرفی شکست۱۹۶۷ یک فاجعه به تمام معنا برای انسان عربی بود. در همین دوران، جریانات چپ در بیشتر جهان عرب پراکنده شده بود، تاجاییکه مسائل دینی نیز رنگوبوی چپ پیدا کرده بود و سخن بر سر الهیات رهاییبخش بود. در چنین فضایی بود که شریعتی وارد جهان عرب شد.
اندیشههای شریعتی در جهان عرب، به شیوههای گوناگونی رسوخ پیدا کرد. شاید نخستین مسیری که تفکر شریعتی بهواسطه آن به فضای فکری روشنفکران و فرهیختگان جهان عرب راه پیدا کرد، ارتباطهای صمیمی و نزدیک شریعتی با انقلابیان الجزایری بود.
شریعتی به انقلاب الجزایر اهتمام میورزید؛ همانگونه که به همه انقلابها توجه میکرد و این برگرفته از روش و اندیشه او یعنی انقلاب علیه استبداد، استعمار و هر چیزی بود که با آزادیهای حقیقی انسانی در تناقض است، از اینرو درکنار انقلاب الجزایر ایستاد، آن را تأیید کرد و در بیشتر تظاهراتها مشارکت میکرد. تأثیرات شریعتی همچنان در جامعه الجزایر وجود دارد و سخنان او هماکنون نیز در شبکههای اجتماعی و میان جوانان الجزایری دستبهدست میشود.
یکی از دلایلی که جهان عرب، شریعتی را بهراحتی پذیرفت، این بود که او به هیچوجه فرقهگرا نبود. او حتی هنگامی که از امامعلی (ع) سخن میگفت، فرقهگرایانه نگاه نمیکرد و به همین دلیل، برای اهلسنت نیز به هیچروی حساسیتبرانگیز نبود، بنابراین شخصی که اهلسنت بود، نیز با شریعتی همراه و همداستان میشد.
همچنین با وجود انتقادات شریعتی به برخی مقدسات اهلسنت، آنها هیچگاه احساس نمیکردند که او از پایگاه فرقهگرایانه، انتقادهای خود را مطرح میکند. ازطرفی نقدهایی که شریعتی بر مذهب خودش وارد میکرد، او را در نظر دیگر مذاهب انسانی، بیطرف معرفی میکرد.
شریعتی با توجه به رویکرد و گفتمان منحصربهفرد خود، توجه جوانان اسلامگرا و همینطور سوسیالیستهای ترکیه را به خود جلب کرد. پس از انقلاب و با کانون توجه قرار گرفتن ایران، تعدادی از آثار استاد شریعتی به زبان ترکی ترجمه شد و از همین رهگذر، مخاطب ترک با تفکر و اندیشه شریعتی آشنا شد.
آثار دکترشریعتی بهطور مشخص از سال ۱۹۷۸ میلادی در ترکیه ترجمه شد و در ابتدا ترجمه این آثار از انگلیسی به ترکی صورت گرفت، جمیل مریج، جامعهشناس و دانشآموخته سوربن، در زمره نخستین کسانی بود که پای شریعتی را به میان کشید. مریج که هنگام تحصیل در فرانسه با شریعتی آشنا شده بود، افکار او را به مردم ترکیه و دانشگاهیان انتقال داد.
او شریعتی را الگوی خودش میدانست و زمانی گفته بود آرزو میکند مانند شریعتی باشد. گروههای سوسیالیست ترک که ریشههای دینی نیز داشتند، بهشدت تحتتأثیر اندیشههای شریعتی قرار گرفتند. بیان زیبا و پرکشش شریعتی، دلیل دیگری بود که جوان تحصیلکرده ترک را علاقهمند خواندن آثار او میکرد؛ البته در همان سالها، کتابهای شهیدمطهری، سیدقطب و حسنالبنا نیز در جامعه ترکیه، مخاطب بسیار داشت.
یکی دیگر از دلایل اقبال مخاطبان ترک به آثار شریعتی، جهانبینی مردم و تحصیلکردگان ترکیه است که برخاسته از مدلهای اسلام نواندیشانه و سنت چپ عربی مسلمان است که مدلهای مختلف اسلام متجدد هستند. ترکیه با پیشینه امپراتوری بیزانس، سرزمینی تاریخی است که محل تلاقی تمدنهای مختلف غربی و شرقی است.
همچنین در طول سالیان دراز، نحوه برخورد اروپاییان با ترکیه بر سر عضویت در اتحادیه اروپا، دلخوری مردم این کشور را درپی داشت و باعث شد بهدنبال هویتی باشند که با خویشتن آنها ارتباط داشته باشد و خویشتن حقیقی آنها را بتواند نمایان سازد، ازاینرو و بهخاطر اینکه شریعتی از خویشتنی صحبت میکرد که نه ناسیونالیسمی بود نه مذهبی، بلکه خویشتنی فراناسیونالیستی و فرامذهبی بود، مردم ترکیه که ریشه دینی دارند، همدلانه و با شوق، روی به آثار دکترشریعتی آوردند.
بیگمان هیچیک از اندیشمندان ایرانی نتوانستهاند توفیق و اقبالی به اندازه شریعتی در افغانستان داشته باشند. اوایل انقلاب ایران در دانشگاههای افغانستان مانند کابل و بلخ، کتابهای شهیدمطهری، دکتر شریعتی و سیدقطب بسیار خوانده میشد و به عقیده برخیها هنوز هم کتابهای استاد حرف اول را در محیطهای علمی افغانستان میزند. در افغانستان افزونبر همزبانی که در ورود اندیشههای دکتر شریعتی به این کشور بسیار مؤثر بوده، فضای سیاسی مملو از جهاد و مبارزه در دهه۸۰ میلادی نیز زمینهساز اقبال به اندیشههای دکتر شریعتی بوده است.
در سال ۱۳۵۷ کمونیستها یعنی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در این کشور به قدرت رسیدند و گروههای اسلامی و مارکسیستهای مخالف شوروی به نبرد مسلحانه علیه رژیم کمونیستی افغانستان پرداختند. در این زمان بود که آثار و سخنرانیهای شریعتی بهوسیله مبارزان جبهههای جنگ و مقاومت به افغانستان وارد شد.
در سالهای نبرد با اتحاد شوروی و شدت یافتن منازعات سیاسی، لایههای مختلف اجتماعی اعم از روشنفکران دینی، لائیکها، مارکسیستها و چپهای منتقد شوروی به آثار دکتر شریعتی علاقهمند شدند. در تمام سالهای جهاد، مبارزه و مقاومت مردم افغانستان تا سقوط حکومت دکتر نجیب، آثار شریعتی میان اقشار مختلف دستبهدست میشد. سالهای پس از ۱۳۵۷ نیز گروهها و احزابی مانند «نصر» و «مستضعفین» تحتتأثیر افکار و اندیشههای استاد شریعتی در افغانستان شکل گرفت.