مادران همیشه منتظر جامعه، آماده فعالیت بیشتر مجتمع آیه‌ها، میزبان همایش بزرگ «فاطمیون در مدار مقاومت» | دفاع از حرم، اثر تمدنی نهضت حسینی حضرت فاطمه (س)، الگویی برای هر عصر و نسل عاشقانه‌هایی از زندگی حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) سفر رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس به مشهدالرضا (ع) | حوزه خراسان، پشتیبان علمی و فرهنگی فقه قانون‌گذاری حواسمان به لقمه‌هایی که برای خود می‌گیریم باشد مشهدالرضا (ع)، میزبان کنفرانس بین‌المللی فقه و قانون | رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس: ظرفیت ارزشمند حوزه خراسان، پشتیبانی از تصویب قوانین کارآمد است صحن و سراهای رضوی مهیای جشن مادر + ویدئو الگوی فاطمی، کاملترین الگوی خانواده اصلاح تصور ما درباره نماز حجت‌الاسلام‌والمسلمین نظافت یزدی: مادری معامله با خداست یازدهمین مرحله قرعه‌کشی طرح ملی «من قرآن را دوست دارم» برگزار می‌شود اعلام ویژه‌برنامه‌های سالروز میلاد حضرت زهرا(س) در حرم امام‌رضا(ع) حضور یلدایی تولیت آستان قدس رضوی در جمع کودکان بهزیستی «نور علی بن موسی الرضا (ع)» مشهد خانواده موفق؛ نسل سرنوشت‌ساز یلدا؛ فرصت ادای مستحبات اجتماعی همایش چهلمین سال تأسیس دانشگاه علوم اسلامی رضوی در مشهد برگزار شد (۲۹ آذر ۱۴۰۳) + فیلم تولیت آستان قدس رضوی: دانشگاه‌های علوم اسلامی، پیشتاز حل مشکلات کشور باشند | جامعه دانشگاهی، پای کار حل مشکلات بیاید
سرخط خبرها

گفتگو با رسول جعفریان درباره جریان روشن‌فکری در ایران

  • کد خبر: ۲۳۲۵۰۴
  • ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۵
گفتگو با رسول جعفریان درباره جریان روشن‌فکری در ایران
دکتر رسول جعفریان از روند تاریخی روشن‌فکری دینی در سده چهاردهم می‌گوید.

به گزارش شهرآرانیوز، جریان روشن‌فکری دینی از نظر فکری ادامه سیر تحول جریان روشن‌فکری در ایران است که نگرشی متفاوت از نسل‌های پیشین خود درباره دین ایجاد کرد. این واژه به‌عنوان یکی از اصطلاحات رایج، همواره مطالعات فکری، تاریخی و سیاسی‌اجتماعی معاصر ایران را به چالش کشیده است و امکان نادیده‌گرفتن آن از لحاظ جامعه‌شناختی تاریخی در سیر تحولات جریان روشن‌فکری وجود ندارد.

این مقوله که از پدیده‌های نوظهور و منحصربه‌فرد اجتماعی است، باتوجه به اصول فکری و بستر‌های پیدایش، توجه بسیاری از متفکران سیاسی معاصر را به خود جلب کرده است. با توجه به این امر، پژوهش حاضر با شیوه‌های توصیفی‌تحلیلی و بهره‌گیری از روش کتابخانه‌ای با طرح این سؤال که «مهم‌ترین اصول فکری ایدئولوژیکی و بستر‌های سیاسی‌اجتماعی پیدایش جریان روشن‌فکری دینی در تاریخ معاصر ایران کدام‌اند؟» در پی بررسی این اصول و بسترهاست. 

براساس فرضیه مقدماتی پیوند دین و علم، تطبیق ایدئولوژی‌های جدید با دین، توجه به دین در اصلاح امور اجتماعی، تأکید بر پوزیتیویسم مهم‌ترین اصول فکری و تقابل جدی با اندیشه‌ها و جهان‌بینی‌های غیردینی یا ضددینی، تأثیر نهاد‌های دوگانه سنتی و مدرن و تمایل سنت‌گرایان دینی به تغییرات جدید در دین از بستر‌های مهم سیاسی‌اجتماعی پیدایش این جریان بوده است.

در قرن چهاردهم خورشیدی روشن‌فکران تلاش‌های بیشتری برای ورود به عرصه اجتماعی داشتند. در ادامه سلسله گفتگو‌ها درباره نقد روشن‌فکری دینی در ایران، این بار در گفتگو با دکتر رسول جعفریان، عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران، برآنیم تا پروژه ورود روشن‌فکران به عرصه اجتماعی را از نگاه تاریخی بررسی کنیم.

همان‌طور که مستحضرید، روشن‌فکران در دوره مشروطه و پس از آن جایگاه مهمی در تحولات اجتماعی و اندیشه‌ای داشته‌اند. به‌طور کلی ارزیابی شما از نقش روشن‌فکران در تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران چیست؟

نیرو‌های مؤثر در تحولات اجتماعی و سیاسی پیش از شکل‌گیری جریان روشن‌فکری، یعنی در ایران سنتی صفوی، افشاری، زندی و نیمه اول قاجار، عبارت بودند از درباریان به رهبری شاه، دبیران به رهبری صدراعظم و روحانیان به رهبری مراجع تقلید و در مراتب بعدی تجار و بازرگانان. از میانه قرن سیزدهم قشر جدیدی که در تبادل اندیشه و رفتار میان ایران و غرب از طریق هند، عثمانی یا قفقاز و روسیه پدید آمد، وارد عرصه شدند.

این گروه که به اقتباس روش‌های غربی و کمک‌گرفتن از آنها برای ورود به فضای اداری و نظامی و اقتصادی ایران اعتقاد داشتند، در دوره ناصری از نظر تأثیرگذاری در روابط خارجی با غرب، گرفتن امتیازنامه‌های اقتصادی و دادن آنها به خارجی‌ها نقش مهمی داشتند. شاید در پشت‌صحنه اداره دارالفنون از نظر علمی و آموزشی هم بودند. استادان زیادی از فرنگ در دارالفنون مشغول تدریس بودند. آثار زیادی از آن در دوره دوم ناصری به فارسی ترجمه و منتشر شد.

در مشروطه حضور و نقش «گروه جدید» که حالا کم‌کم منورالفکر خوانده می‌شدند، جدی‌تر و آشکارتر شد؛ به‌خصوص بخشی از طریق تأثیرگذاری روی روحانیان بود، گرچه از زاویه دیگر، هدف حمله و تکفیر شمار دیگری از روحانیان بودند. پس از مشروطه، این گروه فعال‌تر شدند و در دوره پهلوی به‌طور جدی وارد بدنه اداری و سیاسی مملکت شدند.

اگر مقصود از روشن‌فکری تا اندازه‌ای رفتار‌های منتقدانه فکری بر اساس آزادی‌خواهی بر اساس مبانی جدید باشد، گروهی از آنان از همکاری با پهلوی کنار رفتند یا کنار زده شدند، اما بخشی دیگر به فعالیت خود ادامه دادند و تأسیس نهاد‌های نو در این دوره را عهده‌دار شدند؛ کاری که به‌طور جدی از اواخر دوره قاجار شروع شده بود. این وضعیت در دوره پهلوی دوم ادامه یافت.

چپ‌ها و روشن‌فکران لیبرال، اما مخالف استبداد، در حاشیه قرار گرفتند، اما اگر بخش دیگر روشن‌فکری را که تأثیرگذاری بر تغییرات اجتماعی و اقتصادی است ملاحظه کنیم، آنان به‌عنوان شریک حکومت پهلوی به راه خود ادامه دادند و تغییرات زیادی در عدلیه و نظام اقتصادی و قوانین جاری ایجاد کردند.

در این دوره روحانیت چه جایگاهی در قدرت سیاسی و دینی داشت؟

این دوره دیگر روحانیان که در گذشته قدرت زیادی داشتند، در حکومت نبودند و بیشتر در میان توده مردم بودند و محدودیت زیادی هم داشتند. آنها به‌ندرت در نظامات سیاسی و آموزشی و اجتماعی موقعیتی داشتند. در این ادوار فقط شمار اندکی نماینده روحانی در مجلس بودند. شاید از مجلس هشتم به بعد تا آخر دوره رضاشاه، هیچ فرد معممی در مجلس نبود. بعد‌ها در دوره پهلوی دوم، چند روحانی وجود داشتند.

به‌علاوه، حکومت پهلوی قشری از روشن‌فکران را که علاقه‌مند بودند، کنار خود نگه داشت و بقیه را اگر اندکی حس آزادی‌خواهی داشتند، کنار گذاشت. اما روشن‌فکران چپ هم از بدنه حکومت جدا شدند و منهای تعدادی از توده‌ای‌های تواب که به حکومت پهلوی پیوستند، جریان چپ در مقام منتقد حکومت باقی ماند.

با توجه به نکاتی که اشاره کردید، به نظر شما این نقش‌های روشن‌فکران مؤثر واقع افتاد؟

به نظر می‌رسد بخشی از بدنه روشن‌فکری از گروه‌های غرب‌گرا و تحصیل‌کرده است که با استبداد هم همکاری می‌کند، اما به‌هرحال در مسیر تحول تأثیرگذار است. اما آنچه از روشن‌فکری به معنای منتقد و مخالف می‌شناسیم، نه‌تن‌ها ضدپهلوی، بلکه غالبا ضدغرب و فرهنگ آن نیز بوده است. نمونه‌هایش فراوان است. 

روحانیان هم که از مشروطه به این طرف، از ساختار قدرت کنار گذاشته شده بودند و شاهد آسیب‌هایی به دین و شعائر آن بودند، همین ضدیت را هم‌زمان با پهلوی و غرب داشتند. این دو گروه در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ کنار یکدیگر قرار گرفتند و علیه پهلوی وارد عمل شدند؛ هرچند خیلی زود روشن شد که انقلاب اسلامی که انقلابی سنت‌گرا به معنای خاص خود بود، نمی‌تواند با روشن‌فکران با بنیاد‌هایی که دارد همکاری کند. 

در این مقطع، شماری از روشن‌فکران چپ به مذهبی‌ها پیوستند و به انتقاد از جریان روشن‌فکری، به‌عنوان اینکه غرب‌گرایی را رواج داده‌اند، پرداختند. جلال آل احمد در رأس این گروه است. او هم از غرب‌زدگی علیه غرب‌زدگان می‌نویسد و هم از خیانت روشن‌فکران سخن می‌گوید. دکتر شریعتی نیز هم ضدیت با غرب و هم همراهی با روحانیان فعال را داشت و اساسا خود یکی از افراد شاخص روشن‌فکری دینی (با گرایش چپ متدین) بود که مسیر جدید تحولات سیاسی را علیه پهلوی رهبری می‌کرد.

روشن‌فکری ایران تا چه اندازه با تحولات فکری و فرهنگی خارج از مرز‌های ایران و روشن‌فکری جهانی ارتباط داشته است؟

نه‌فقط جریان روشن‌فکری، بلکه همه ما به‌عنوان کشوری با امکانات محدود و حدفاصل قدرت‌های بزرگ و البته مانند بسیاری از کشور‌های دیگر تحت‌تأثیر موج‌های جهانی بوده و هستیم. برای مثال، در دوره خود ما، همین شکست شوروی در عرصه جهانی بر همه دنیا و ازجمله به‌شدت روی خود ما اثر گذاشت. 

به‌جز تحولات سیاسی، موج‌های فکری و فلسفی بزرگ دنیا هم روی جریان‌های اندیشه‌ای در کشور ما تأثیر گذاشت. البته این باتوجه به زبان ما، روابط سیاسی با دیگرکشورها، امر سانسور و فیلترینگ، انتشار حجم اخبار از یک نقطه، ترجمه آثار و وجود رسانه‌هاست که حالا بسیاری از محدودیت‌ها را کنار گذاشته و همه در رواج اندیشه‌های خارجی فعال هستند، اما در گذشته چنین نبود. روشن‌فکری ما نیز، هم ریشه در سنت داشته و هم نگاهش به بیرون بوده است.

وقتی جنگ‌جهانی دوم آغاز شد، جریان روشن‌فکری مدافع غرب در ایران احساس کرد بی‌جهت در رواج اندیشه‌های غرب حرکت می‌کند، اما وقتی دوباره غرب جان گرفت، روشن‌فکری ما هم جان گرفت. با قدرت‌یافتن مارکسیسم در جهان و فریاد‌های انسانی و کارگری آن، حالا جدی یا غیرجدی، روشن‌فکری ما به آن سمت رفت و به‌شدت تحت‌تأثیر آن بود. 

این زمانی بود که بیشتر جوانان درس‌خوانده ما دنبال حزب بودند، اما وقتی حس کردند که شوروی مثلا دنبال نفت شمال است، از آن دل کندند. روشن‌فکرانی از ما که متأثر از فلسفه غربی بودند، باتوجه به اینکه در مسیر کدام‌یک از آنها قرار می‌گرفتند، از آن امواج متأثر بودند. جریان سنتی-قدسی ما که خودش نوعی روشن‌فکری بود، با کربن و نصر و شایگان و فردید و بسیاری دیگر، روشن‌فکری تازه و متفاوتی از غرب را در ایران حمایت کرد که شعارهایشان به نفع روحانیان تمام شد.

در یکی‌دو دهه گذشته گفته می‌شود که نقش روشن‌فکران کم شده و اقبال جامعه به آنها رو به افول گذاشته است. آیا با این نظر موافقید و علت یا علل آن را چه می‌دانید؟

انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به مقدار زیادی در واکنش به تندروی‌های جریان روشن‌فکری شکل گرفت که از دوره پهلوی اول و دوم فعالیتشان بیشتر شد؛ به‌خصوص علیه بخشی از بدنه روشن‌فکری که غرب‌گرا و همراه دولت بودند. البته جریانی از روشن‌فکری هم مقابل رژیم ایستاد، اما بیشتر چپ یا به‌شدت متأثر از چپ بود. روشن‌فکران ناسیونالیست را هم نباید فراموش کرد. در این مقطع حتی شماری از روحانیان هم متأثر از آنها بودند و در کل این مسأله تأثیرش را در ایران گذاشت.

از اینها که بگذریم، انقلاب اسلامی، در درون خود، با تجربه‌های هفتادساله بین مشروطه و انقلاب اسلامی، ضدیت با جریان روشن‌فکری بود. بخشی از ایده‌های غرب در حکومت‌داری پذیرفته شده بود. انتخابات، حق رأی زنان، قانون اساسی و مسائل دیگر، اما همیشه تأکید می‌شد که مشروطه قصد ترویج غرب‌گرایی را داشته است و عامل آن هم روشن‌فکران بوده‌اند.

 گفتمان امام‌خمینی (ره) در اوایل دهه ۶۰ شاهد این نظر است. کلماتی هم از شریعتی نقل می‌شد که روشن‌فکران پای قرارداد‌های استعماری را امضا کرده‌اند. خب می‌شود تصور کرد که حکومت دینی هم به آمدن کمونیست‌ها و مشارکت با آنها تمایلی نداشت. مجاهدین خلق هم فقط اسمشان مسلمان بود و درعمل افکار و اندیشه‌های چپ داشتند. به‌علاوه، رقابتی میان آنها و گروه‌های مذهبی مبارز از قبل از انقلاب وجود داشت.

مشکل همیشگی آنها سیاست‌های استعماری در کنار افکار نو و فلسفه‌های سیاسی مردم‌گرا بود. سؤال این بود که اگر اینها آزادی‌خواه هستند، چگونه در عین حال استعمارگر نیز هستند؟ یکی از مشکلات روشن‌فکری چپ یا ناسیونالیست ایرانی در انواع و اقسامش غرب بود. دشمنی با غرب، همه جریان‌ها را برای ساقط‌کردن پهلوی فعال کرد. چپ‌ها مدافع فلسطین بودند، اما غرب حامی اسرائیل بود.

تجربه‌های هند و آفریقا هم یک طرف. الجزایر برای خودش داستانی بود. فرانتس فانون الگوی شماری از روشن‌فکران ایرانی بود. اصلا چپ‌های خودِ غرب هم ضدغرب بودند. این اواخر هم آمریکای لاتین و چگوارا و و انقلابیون کوبا و.... به‌هرحال بسیاری از روشن‌فکر‌ها هم ضدغرب بودند و در جهت اثبات چیزی نداشتند. توده مردم هم با آنها نبودند.

روحانیان برنده این ماجرا شدند و آنها کنار رفتند. هنوز هم سردرگم هستند. البته نه اینکه روحانیان هم به اصول ثابتی در تحول و اصولا در جهان متحول کنونی رسیدند، ولی به‌هرحال یک نیروی اجتماعی قوی در اختیار داشته و دارند؛ هرچند این اواخر به‌دلایلی از این نیرو کاسته شده است. الان هم برای تقویت خود باز هم از نظر آنها اشکالات سر غرب و روشن‌فکری است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->