صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مردی برای ایران | درباره دکتر مسعود پزشکیان، نهمین رئیس جمهور منتخب مردم

  • کد خبر: ۲۳۷۸۱۹
  • ۱۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۱
جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳ مردی از تبار آذربایجان، در شصت‌ونه‌سالگی با مجموع ۱۶ میلیون‌و ۳۸۴ هزار و ۴۰۳ رأی معادل ۵۳.۶ درصد آرا، به عنوان نهمین رئیس جمهور ایران از سوی مردم انتخاب شد.

از دبستان تا دانشگاه

دوازده، سیزده ساله است که باید از شهر مادری دل بردارد برود شهر پدری. مهاباد، صندوقچه تمام خاطرات کودکی‌اش بوده. اولین‌های کوچک زندگی‌اش را در مهاباد تجربه کرده. اولین قدم برداشتن، اولین نوشتن، اولین دوست، اولین امتحان و اولین آزمون دل کندن و رفتن و دور شدن. تبریز، اما مقصد آشنای دیگری است. شهر پدری. 

همانجایی که بچه‌ها به مادرهایشان می‌گویند: آنا. می‌رود هنرستان کشاورزی. خیال پزشکی ندارد. دیپلم صنایع غذایی گرفته. این دوران سربازی بود که خیال خدمت را به دلش انداخت. افتاده بود زابل. تا چشم کار می‌کرد فقر و محرومیت و دشواری بود. پا جفت کرد که خدمتم تمام شود اولین کاری که‌ می‌کنم برمی‌گردم می‌روم سراغ دیپلم تجربی. هنوز مهر پایان خدمتش خشک نشده بود که خبر رسید قبول شده است، پزشکی دانشگاه تبریز.

از دانشگاه تا جبهه‌ها

فاطمه را اولین بار در دانشگاه دید. هر دو از آن شاگرد اول‌های پرشور انقلابی بودند که گاه‌و‌بیگاه، پای ثابت بحث و مناظره با منتقدان انقلاب اسلامی می‌نشستند. زمزمه‌های انقلاب فرهنگی بود و مسعود پزشکیان هم‌زمان که داشت انجمن اسلامی دانشگاه تبریز را تأسیس می‌کرد، از فاطمه خواستگاری کرد.

 هنوز خبری از جنگ نبود. داشتند درسشان را‌ می‌خوانند که پدر و مادر شدند. بچه‌ها بودند. اخبار ریز‌و‌درشت تحولات بعد انقلاب هم بود، اما مسیر درس و دانشگاه متوقف نمی‌شد. نوبتی هوای بچه‌ها را داشتند و مقصد، ادامه تحصیل و تخصص بود، اما همین که اولین شلیک‌ها از عراق بلند شد و به خاک ایران نشست، مسعود پزشکیان به عنوان مسئول اعزام اکیپ‌های اضطراری لشکر عاشورا، دست از خانه و خانواده و دانشگاه کشید، رفت سمت جنوب.

رزمنده‌ای که در مقام یک پزشک، اکیپ‌های درمانی را مدیریت می‌کرد و از نزدیک به رزمندگان مجروح، خدمات می‌داد. فاطمه مانده بود و چند بچه قد‌و‌نیم قد در تبریز که صبورانه روز‌ها و شب‌های بسیاری را به تنهایی از سر می‌گذراند و چشم‌به‌راه همسرش وإن یکاد می‌خواند.

از جبهه‌ها تا وزارتخانه

جنگ که تمام شد هردو برگشتند سراغ ادامه تحصیل. مسعود پزشکیان، فوق تخصص قلبش را گرفت و همسرش فوق تخصص زنان. همه چیز تا قبل از آن تصادف دل‌خراش خوب پیش می‌رفت که ناگهان دنیا پیش چشم مسعود پزشکیان تیره و تار شد. او هربار به مرور آن لحظه می‌نشیند به طرز غریبی پیش و پس واقعه را به خاطر نمی‌آورد. 

تنها می‌داند از سفری خانوادگی برمی‌گشتند که با برخورد به یک تکه سنگ، در لحظه همسر و پسر هشت‌ساله‌اش را برای همیشه از دست می‌دهد و از این جای روایت به بعد را هرگز نمی‌تواند مرور کند الا روزگار تنهایی و دلتنگی. روز‌هایی که یک پایش دانشگاه بود پای دیگرش، بیمارستان. بچه‌ها را با کمک پدر و مادر همسرش ضبط‌وربط می‌کرد، اما ته دلش هربار که خیال می‌کرد زنی دیگر را به جای فاطمه جایگزین کند، بغض امانش نمی‌داد. 

این جور وقت‌ها می‌نشست به مرور نهج البلاغه. می‌گشت در دلتنگی‌های علی (ع) چاره کند که چطور با اندوه جای خالی مادر بچه‌هایش کنار آمده است. با این حال زندگی ادامه داشت و او حالا مدیریت همان دانشگاهی را برعهده گرفت بود که روزگاری دانشجوی کلاس‌هایش بود و بنا داشت رتبه دانشگاه را با مدیریتی مؤثر، ارتقا دهد. همین هم شد و بعد از آن به سبب عملکرد مدیریتی قابل قبول، به چشم اهالی سیاست آمد. 

محمد فرهادی، وزیر بهداشت وقت، از او به عنوان معاون سلامت وزارتخانه‌اش دعوت کرد تا در حوزه درمان و آموزش پزشکی در کنارش باشد. کارنامه مطلوب پزشکیان در دوران معاونت، بسترساز پست وزارت در دولت دوم محمدخاتمی شد و به این ترتیب بر کرسی مدیریت وزارتخانه بهداشت و  درمان نشست.

از وزارتخانه تا مجلس

سال‌۱۳۸۶ بود و تنور انتخابات مجلس هشتم او را ترغیب کرد تا پس از دوسال دوری از عرصه‌های سیاسی این بار در جایگاه نمایندگی، صدای مردم زادگاهش باشد. به این ترتیب با ۱۰۵‌هزارو ۶۳۹ رأی، به عنوان نماینده مردم تبریز برای اولین بار راهی مجلس شد و پس از پایان این دوره بار دیگر با برگزاری انتخابات دور نهم مجلس این بار با ۲۶۱ هزارو ۶۰۵ رأی از حوزه انتخابیه تبریز، مورد اعتماد هم‌ولایتی‌هایش قرار گرفت و بار دیگر در همان کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، مشغول به کار شد. دوره دهم، اما پس از دو دوره نمایندگی، به عنوان نایب رئیس مجلس در کنار علی لاریجانی نشست و در غیاب او مجلس را در دست گرفت.

از مجلس تا پاستور

۱۲ خرداد ۱۴۰۳ بود که رجال سیاسی کشور پس از شهادت ناباورانه رئیس دولت سیزدهم و یارانش پا به میدان خدمت و عمل گذاشتند تا هرچه سریع‌تر در سایه حمایت و درایت رهبر معظم انقلاب بار دیگر رشته امور مملکت را به دست بگیرند و از این دوره دشوار و پیچیده عبور کنند. چهره‌های آشنا یکی یکی شناسنامه‌به‌دست در وزارتخانه کشور حاضر می‌شدند. در این میان مسعود پزشکیان هم در غیاب فاطمه، دست دخترش زهرا را گرفته بود و آمده بود تا آمادگی خود را در رقابتی تازه برای ریاست بر دولت چهاردهم اعلام کند.

هشت روز بعد نام مسعود پزشکیان نیز در شمار نامزد‌هایی قرار گرفت که از سوی شورای نگهبان برای ورود به پاستور، تأیید صلاحیت شده بود. صبح شنبه پس از انتخابات، مسعود پزشکیان یک میلیون و ۸۵۱ هزار رأی کم داشت برای اینکه مستقیما پیروز این رقابت‌ها باشد. به این ترتیب او و سعید جلیلی با کمتر از یک میلیون رأی برای تعیین سرنوشت این دوره از انتخابات ریاست جمهوری یک هفته دیگر را در جمع هواداران خود پشت سر گذاشتند تا سرانجام تکلیف این رقابت پایاپای، در ۱۵ تیر‌۱۴۰۳ در آخرین فرصت انتخاباتی رقم بخورد.

این بار، اما پس از یک هفته پرشور و حساس، در حالی که مشارکت نیز نزدیک به ۱۰ درصد افزایش یافته بود، مردی از تبار آذربایجان، در شصت‌ونه‌سالگی با مجموع ۱۶ میلیون‌و ۳۸۴ هزار و ۴۰۳ رأی معادل ۵۳.۶ درصد آرا، به عنوان نهمین رئیس جمهور ایران از سوی مردم انتخاب شد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.