صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بررسی چند فرضیه برای مقاومت عمومی دربرابر بیماری کووید ۱۹ در گفتگو با دکتر مهدی کرمانی

فرمول زیستن در بحران کرونا

  • کد خبر: ۲۳۷۹۳
  • ۲۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۵
علی قدیری - بسیاری از شهروندانی که در توانشان بوده، بیش از یک ماه است که در قرنطینه خانگی به‌سر می‌برند، اما در این ایام انتشار برخی فیلم‌ها در فضای مجازی مبنی‌بر رعایت نکردن طرح فاصله‌گذاری اجتماعی ازسوی برخی شهروندان، منجر به این پرسش درمیان نخبگان و عموم مردم شده است که چرا عده‌ای هیچ توجهی به خاص و خطیر بودن شرایط ندارند. این پرسش، پاسخ‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خاصی را به‌دنبال داشته است. برخی معتقدند که مردم ایران به زیست در بحران خوگرفته‌اند. برخی دیگر بر این نظرند که مردم ایران به تقدیرگرایی باور دارند و علت را باید در این مسئله جست‌وجو کرد. دیگرانی این ایده را مطرح کرده‌اند که تأکید مستمر بر «موقعیت حساس کنونی» از جانب دولت، سبب حساسیت‌زدایی جامعه شده و البته فرضیه‌های آزمون‌نشده دیگری هم در پاسخ به این پرسش مطرح شده است که نیاز به بررسی دارد. باتوجه‌به اهمیت موضوع برای جامعه، این قبیل گمانه‌زنی‌ها را با دکتر مهدی کرمانی، عضو هیئت‌علمی گروه علوم‌اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد و مدیر فرهنگی و فعالیت‌های داوطلبانه این دانشگاه، مطرح کردیم. همچنین جلب کردن اذهان عمومی جهان به پیچیدگی جهان انسانی به‌عنوان یکی از آموزه‌های مهم ویروس کرونا به بشریت و وظیفه هر شهروند و نقش‌آفرینی سازمان‌های مردم‌نهاد در بحران کرونا، از دیگر موضوعات مطرح‌شده در این مصاحبه است.

ویدئو‌ها و عکس‌های متفاوتی در رسانه‌ها منتشر می‌شود که در روزگاری که با ویروس کرونا دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، برخی مردم توجهی به پروتکل‌های بهداشتی نمی‌کنند و روال زندگی پیشاکرونایی خود را دنبال می‌کنند. دلایل بسیاری برای این امر ذکر می‌شود؛ نظیر بی‌اعتمادی به مسئولان، مشکلات معیشتی، رویین‌تنی برگرفته از فرهنگ اساطیری و دینی و.... فکر می‌کنید با مجموعه‌ای از این عوامل به‌میزان برابر مواجهیم یا یکی بر دیگری رجحان دارد؟
پیش از اینکه بخواهم به سوأل شما پاسخ بدهم، باید یک نکته را یادآوری کنم و آن اینکه بخش اعظم مطالبی که من در پاسخ به پرسش‎های شما مطرح می‎کنم، بیشتر گزاره‏‌هایی مفروض است که بدون بررسی‏‌های دقیق و روشمند علمی به قدر کافی دفاع‌پذیر نخواهد بود. این مطلب را از این نظر مطرح کردم که گاه در هفته‌‏های گذشته افراد مختلف، حتی برخی متخصصان، مطالبی تأمل‌برانگیز مطرح کرده‌اند که نحوه بیان و انتشار آن‌‏ها مجال کافی برای گفت‌وگوی بیشتر و نقد و نظر علمی را باقی نگذاشته است. چنین روندی جدای از عوارض کوتاه‌مدتش برای مغشوش ساختن دریافت‏‌های عمومی از تحولات مربوط به همه‌گیری ویروس کرونا، می‎تواند سلب اعتماد آحاد جامعه از مراجع علمی و رسانه‌‏ای را در میان‌مدت و بلندمدت به‌دنبال داشته باشد؛ امری که نمونه آن را در گذشته و درباره مسائل کلان و جدی دیگر نیز تاحدی شاهد بوده‌ایم.
و، اما در پاسخ به پرسش شما به نظر می‎رسد که باید فرض نهفته در سوأل مبنی‌بر جدی گرفته نشدن بحران کرونا از جانب مردم در جامعه ایران را ارزیابی کرد. بهتر است ببینیم تصمیم‌گیری شهروندان در زمینه نوع مواجهه با بحران برآمده از این بیماری مبتنی‌بر چه گزاره‌‏های بنیادینی بوده است. از ابتدا، اطلاع‌رسانی مراجع رسمی بر محدودیت درخورتوجه مرگ‌ومیر ناشی از این بیماری مثلا ۲درصد تا ۵درصد یا آماری شبیه به این بوده است که با درنظر داشتن شیب جدیِ این نسبت به ضرر گروه‌های خاص مثلا سالمندان یا بیماران مزمن، امکان مخاطره محسوس برای شهروندانی که در ساختار جمعیتی جوان ما، قاطبه هرم جمعیتی را تشکیل می‌دهند، عملا در حدی ناچیز تعریف شد. گزاره دوم که ماهیت بنیادی‌تری داشت، مدیریت‌پذیر جلوه دادن این بحران در تداوم زیست روزانه شهروندی بود؛ نکته‌‏ای که از آغاز تا به امروز مدیران و دست‌اندرکاران ارشد کشور بر آن تاکید کرده‌اند. به این دو گزاره اساسی می‎توان آشفتگی سطح بالا در انعکاس رسانه‌‏ای بحران به‌ویژه در فضای مجازی را افزود که طیف گسترده‌‏ای از برخورد‌های کاملا فانتزی و چه‌بسا طنزآمیز تا تحلیل‌های حیرت‌برانگیز مبنی‌بر تغییرات بنیادی در نظام بین‌الملل در پسِ این بحران را دربرمی‎گرفت. این حجم از مواجهه با پیام‌های رسانه‌ای بدون امکان راستی‌آزمایی، به‌تدریج بی‌حسی دربرابر اصل مسئله را نتیجه می‎دهد. به‌عبارت دیگر هر بحران فراگیر، ماهیت برانگیزاننده بودنش را مدیون مرز روشن قبل و بعدش با شرایط عادی است و چنانچه این خصیصه از یک بحران گرفته شود، اساساً نمی‌توان تفکیکی بین آن و روند عادی زندگی قائل شد. احتمالا این عوامل درکنار مجموعه‌ای از عوامل خرد و کلان که اهم آن در صورت سوأل شما نیز آمده است، تصویری را که امروز از نحوه مواجهه ایرانیان با بحران کرونا پیش‌رو داریم، نتیجه داده است. اگر بخواهم برداشت شخصی‌ام را از وضع موجود بگویم، به‌نظر می‌رسد جامعه ایرانی فرمولی برای زیست در این بحران مشابه با تجربه‏‌های قبلی‌اش یافته است که بر پایه ملغمه‌‏ای از فراموشی، ساده‌انگاری مخاطرات، درگیر شدن در فرایند زندگی روزمره و پناه بردن به آنچه حفاظت‌کننده، آرامش‌بخش، التیام‌آفرین و نشاط‌انگیز می‎پندارد، صورت‌بندی شده است.

برخی جامعه‌شناسان معتقدند که مردم ایران با گذراندن بحران‌های متفاوت و تجربه کردن مشقت‌های بسیار، به‌تعبیر جامعه‌شناس آلمانی، اولریش بِک، به زیستن در «جامعه خطر» خوگرفته‌اند و زندگی در بحران برای آنان عادی شده است. با این گزاره موافقید؟ درصورت صادق بودن، این گزاره هم می‌تواند مثبت باشد و هم منفی، نظر شما چیست؟
بنا بر آنچه در انتهای پاسخ پرسش نخست، بیان کردم، تاحدی می‌توان با برداشت شما از نظریه جامعه ریسکیِ «بِک» و تناسب آن با احوالات جامعه ایرانی همراه شد؛ البته چندان هم دور از انتظار نخواهد بود که عاملان اجتماعی در جامعه‏‌ای با تجربه‌های انباشته‌شده در مواجهه با مسائلی معین، به‌تدریج مهارت‌هایی برای مدیریت آن مسائل بیابند، اما چند نکته در اینجا حائز اهمیت است؛ نخست اینکه باید دید این مهارت‏‌ها مبتنی بر الگو‌های جامعه‌گریز رشد و نمو یافته‌اند یا محصول نهادسازی‏‌های اجتماعی یعنی آنچه به‌عنوان فرم‏‌های مختلف تنظیم حیات مدنی می‎توان از آن یاد کرد، شکل گرفته‌اند. دوم اینکه کیفیت این مواجهه‏‌ها از یک تجربه به تجربه بعدی ارتقا می‎یابد یا نوعی تکرار و تنزل کیفی بر روند آن حاکم است. سوم اینکه هزینه صرف‌شده برای حل مسئله و عبور از بحران به منفعت‌بری‏‌های موردی برای عاملانی معین منجر می‎شود یا زمینه منفعت‌زایی‏‌های عمومی را فراهم می‎آورد. چهارم اینکه آنچه از مواجهه با بحران و مسائل کلان به‌دست می‎آید، به چه کاری در شرایط عادی می‎آید. به‌عبارت دیگر جعبه ابزار جامعه در مواجهه با بحران، کاربردی مقطعی دارد یا می‎توان از آن برای بهبود کیفیت زندگی در شرایط پسابحران نیز بهره گرفت. ازآنجاکه نظریه جامعه ریسکی بیشتر متوجه جوامع مدرن است و ما همچنان با مدرنیته و الزامات آن درگیری‏‌های ذهنی و عینی جدی داریم، شاید بتوان ادعا کرد درمجموع، سویه‌‏های منفی دوگانه‌‏های مطرح‌شده در الگوی ایرانی از مواجهه با بحران پُررنگ‌تر باشد و اتفاقا اگر به‌دنبال بازاندیشی انتقادی و یافتن راه‌حل‏‌های جایگزین برای شرایط امروزمان هستیم، باید تلاش‌هایمان را به ترکیب‌بندی جدیدی از انتخاب‏‌های راهبردی در این زمینه معطوف کنیم، در غیر این صورت به‌نظر می‎رسد در الگوی فعلی، رشد مخاطرات و هزینه‏‌های مترتب بر آن در جامعه ایرانی، نرخ فزاینده‌تری از دستاورد‌ها و آموزه‏‌های حاصل از چنین تجاربی داشته باشد.

کنترل‌ناپذیری و رهاشدگی زیست اجتماعی در ایران به‌دنبال اتفاقات گوناگون، سبب شده است برخی به تقدیرگرایی و فاتالیسم روی بیاورند. چگونه این موضوع را ارزیابی می‌کنید؟
مسئله‌‏ای که در این پرسش مطرح کردید، ارتباط انحصاری به جامعه ایران و حتی شرایط امروز ندارد. این پدیده یکی از مسائل فرهنگی بنیادی مورد توجه جامعه‌شناسان، به‌ویژه متفکرانی است که از دهه‌‏های میانی قرن بیستم به این‌سو در حوزه نظریات توسعه بدان پرداخته‌اند. شاید در اینجا نتوان آنچه در باب این مقوله ارائه شده است، به تفصیل بررسی کرد، اما اجمالا باید توجه داشت که تقدیرگرایی صرفا یک آموزه فرهنگی نیست که بتوان با آموزش‏‌های رقیب یا آگاهی‌بخشی عمومی بر آن غلبه کرد، بلکه بیش از آن به‌نظر می‎رسد بتوان تقدیرگرایی را یک راهبرد کارا برای بقا به‌حساب آورد. از این منظر در شرایطی که هزینه برنامه‌مداری در زندگی فردی سنگین می‎ شود و مهارت‏‌های ناظر بر آن از چنان پیچیدگی برخوردار می‎شود که عملا از دسترس افراد یا از دامنه مطلوبیت‏‌های آن‌ها خارج می‎شود، تقدیرگرایی ایده‏‌ای جذاب برای تداوم مسیر زندگی جلوه خواهد کرد؛ به‌عنوان مثال اگر نتوان از اثربخشی پس‌انداز برای تحقق اهداف مالی کلان‌تر در زندگی مطمئن بود، اگر نتوان از آینده شغلی درصورت گذراندن دوره‏‌های تحصیلی و مهارتی اطمینان داشت، اگر نتوان از پایداری ضمانت‏‌های قانونی دربرابر تعدی‏‌های مربوط‌به کسب‌وکار یا فعالیت‏‌های مدنی آسوده‌خاطر بود، اگر نتوان از دسترسی به پشتیبانی‏‌های درمانی و بیمه ‏ای درصورت ابتلا به یک بیماری مهلک مطمئن بود، چطور می‎توان از اثربخشی عقلانیت و برنامه‌مداری در زندگی فردی و جمعی دربرابر جذابیت‏‌های تقدیرگرایی و باری به هر جهت پیش بردن زندگی، سخن گفت؟

همه‌گیری ویروس کرونا با هیچ پدیده‌ای مقایسه‌شدنی نیست، اما تکرار مفرط عبارت «برهه حساس کنونی» گویی سبب شده است از آن حساسیت‌زدایی شود. چگونه می‌توان نوعی حساسیت عمومی منطقی و واقعی را در جامعه ایجاد کرد؟
فرایندی که شما از آن به‌عنوان حساسیت‌زدایی از بحران یاد می‌کنید، دو سرچشمه اصلی دارد؛ نخست می‎توان از مجموعه اقدامات مستقیم و غیرمستقیم کارگزاران کلان اجرایی که خود را مسئول کنترل و مدیریت شرایط موجود می‎دانند، یاد کرد. طبیعتا روند تدریجی از کاهش حساسیت دربرابر بحران یا متناسب‌سازی آن با آستانه تحمل مخاطبان یعنی آحاد جامعه، می‎تواند مطلوب نظر این دست از عاملان اجتماعی باشد. دومین منشأ حساسیت‌زدایی را باید در ناهماهنگی بین بضاعت‌‏های موجود کنشگران منفرد در جامعه با مختصات بحران دانست، به‌طوری‌که پذیرش حساسیت‌‏های موجود، در وضعیتی واقع‌بینانه، مستلزم پرداخت هزینه‏‌های نامعین و فزاینده فردی است که یا از عهده عموم خارج است یا چنین هزینه‌کرد‌هایی در محاسبه‌گری‏‌های خُردمقیاس، منطقی جلوه نمی‌کند. حال برای تضمین برقراری سطح مطلوبی از حساسیت دربرابر بحران که می‌تواند موضع‌گیری‌‏های مناسب دربرابر آن را به‌دنبال داشته باشد، چه می‎توان کرد؟ در این زمینه چند اقدام اساسی را می‎توان انجام داد. اولین اقدام، تحریک مداوم احساسات نوع‌دوستانه و تأکید پیوسته بر حرمتِ ذاتیِ جان آدمیان منهای تعلقات قومی، نژادی و فرهنگی آن‏‌ها در فضای رسانه‌‏ای اعم از رسانه‌‏های کلاسیک و فضای مجازی است. دوم پرهیز جدی از آمیختن فرایند رسیدگی به بحران به منازعات روزمره سیاسی، فرهنگی، قومی و نظایر این‌هاست که چنین آمیزشی می‎تواند رقابتی نابرابر به‌نفع منازعات مذکور را نتیجه دهد و کاهش حساسیت دربرابر بحران را درپی داشته باشد. سومین اقدام به‌ویژه دربرابر بحران‏‌هایی نظیر همه‌گیری کرونا، به‌رسمیت شناختن وجه جهانی آن و خودداری از اولویت‌دهی به نگاه‌های محلی‌گرایانه و حتی ملی‌گرایانه دربرابر آن است. شاید بتوان همان شعار معروف دوران رونق نظریات جهانی شدن را یادآوری کرد مبنی‌بر اینکه «جهانی بیندیشید و محلی عمل کنید».

ادگار مورن، جامعه‌شناس شهیر فرانسوی، معتقد است که ویروس کرونا چیزی را بر ما آشکار می‌کند که تاکنون بر اذهان قالب‌بندی‌شده محصول نظام تربیتی ما و اذهان مسلط درمیان نخبگان تکنولوژیک و اقتصادی و مالی، پوشیده بوده است و آن پیچیدگی جهان انسانی است؛ پیچیدگی‌ای که در وابستگی و همبستگی متقابل میان انسان‌ها عیان می‌شود؛ وابستگی و همبستگی متقابل امر بهداشتی و سلامت، امر اقتصادی، امر اجتماعی و همه آنچه انسانی و جهانی است و درنهایت بر این باور است که ویروس کرونا «اکولوژی کنش» را پدیدار کرده است. مبتنی‌بر این دیدگاه، فکر می‌کنید رسالت هر شهروند در بحران کرونا چیست؟
پرسش اخیر شما چالش مهمی را در جامعه ایران در دهه‌‏های اخیر و حتی شاید بتوان گفت از مشروطه به این‌سو به میان می‌کشد و آن، ابهام در مفهوم شهروندی و حیطه نظری و عملی موضوعیت‌یابی و مشروعیت‌یابی آن است. برای پاسخ‌گویی به پرسش شما شایسته است به این درگیری تاریخی در جامعه ایرانی یعنی ضرورت تعریف و رسمیت‌بخشی به موقعیتی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تحت عنوان شهروندی پرداخت که در رابطه‏‌ای متوازن با موقعیت حکمرانی قرار دارد و از شأنیتی بالنسبه مستقل دربرابر با آن برخوردار است. در غیر این‌صورت، صحبت از رسالت‎های شهروندی امری تقریبا بیهوده به‌نظر می‎رسد. باید درنظر داشت برخلاف درک مبهم از شهروندی، ادراک فعلی از طرف مقابل آن یعنی قوای حاکم بر جامعه، در حوزه تمدنی ایران ریشه‏‌های تاریخی عمیقی دارد و به‌همین دلیل برای عموم افراد ادراک‌پذیرتر و ملموس‌تر می‎نماید. مبتنی‌بر چنین ادراکی، قوای حاکم مسئولیت، اختیار و قدرت تام برای مواجهه با مشکلات و مسائل خرد و کلان و حل‌وفصل آن‌ها دارند؛ البته در بحران‌‏هایی ازقبیل فراگیری ویروس کرونا که دولت‌مردان ارشد و کارگزاران اجرایی، سنگینی بار مسئولیت را احساس می‎کنند، تمایلی به واسپاری بخشی از این مسئولیت به شهروندان بروز می‎دهند؛ هرچند ابتدا باید مشخص شود که مقصود از شهروند کیست؛ امری که تا به امروز باوجود تلاش‏‌های صورت‌گرفته، همچنان ناتمام و مبهم باقی مانده است. چه‌بسا بتوان تهدید موجود را به فرصتی برای تعیین‌تکلیف مقوله شهروندی و روزآمدسازی ادراک غالب از آن در جامعه ایران مبدل ساخت. این مهم می‎تواند ازطریق گفت‌وشنود سازنده بین نخبگان علمی و اجرایی، مباحثات عمومی و درنهایت تعهد قوای حاکم به پذیرش نتایج برآمده از چنین نقد و نظراتی، محقق شود.

تجربه سال‌های گذشته در حوادث مختلف نشان داده است که مدیریت بحران در ایران فاقد کارآمدی و اثربخشی مناسب است. از یک‌سو این مهم و ازسوی دیگر شدت ابعاد فراگیر بحران کرونا سبب شده است که بسیاری، مدیریت بحران کرونا را جز با مساعدت و همکاری مردم و به‌ویژه سازمان‌های مردم‌نهاد ممکن ندانند. این نهاد‌ها چگونه می‌توانند نقش بیافرینند؟
سازمان‏‌های مردم‌نهاد به واقع ظرفیتی مغفول‌مانده در ایران امروز است. پیرو بحث پیشین باید درنظر داشت که این سازمان‏‌ها بستر نهادی مطمئنی برای پایدارسازی نقش‌آفرینی‏‌های شهروندی در برابر مسائل فراگیر در جوامع انسانی و در دوران معاصر هستند، اما متأسفانه ترکیبی از نبود شفافیت در قوانین و مقررات مربوط، وجود نوعی حس رقابت توأم با بدبینی بین برخی نهاد‌های رسمی دولتی و حاکمیتی با سمن‏‌ها و نهایتا دامن زدن خواسته و ناخواسته به ابهام‌های موجود توسط اندکی از فعالان این مجموعه‏‌ها به‌ویژه از طریق تکیه بر رویه‏‌های فراقانونی در پیشبرد اهداف سمن‌ها، رونق لازم را از این عرصه مدنی دور ساخته است. درهرحال مواجهه با زنجیره بحران‏‌ها و مسائل طبیعی و انسان‌ساخت در جامعه ما، بدون فعال‌سازی ظرفیت‏‌هایی ازقبیل سمن‌ها، روزبه‌روز پرهزینه‌تر و دشوارتر خواهد شد. در این راستا به نظر می‎رسد که برون‌سپاری قطعات خُرد پازل طرح‏‌های کلانی همچون طرح فاصله‌گذاری فیزیکی به سمن‌‏ها و حمایت مادی و معنوی از آن‌ها توسط نهاد‌های رسمی حاکمیتی، می‎تواند تا حد زیادی راهگشا باشد؛ به‌خصوص آنکه در شرایط موجود، زمان روشنی برای پایان این بحران وجود ندارد. مضاف بر این، تبادل تجربه نظام‏‌مند و سخاوتمندانه سمن‌‏های فعال در حوزه‌‏های مختلف به‌ویژه در بستر شبکه‏‌های اجتماعی، به‌همراه ارائه گزارش‌‏های شفافی از نحوه برنامه‌ریزی و اجرا، تأمین منابع مالی و جذب نیروی انسانی، می‎تواند به اعتمادزایی بیشتر و تسهیل فرایند‌های مداخله‌‏ای این واحد‌های مدنی در بحران‌هایی همچون فراگیری ویروس کرونا کمک کند.

بحران کرونا ضرورت مشارکت را بیش از پیش پررنگ کرده است و باید به‌سوی سلامت جامعه‌محور حرکت کرد، اما این مهم نیاز به ادراک مشترک و هم‌جهت از بحران دارد. چگونه می‌توان به این درک مشترک از بحران در سطح نیرو‌های ناهمگن کمک‌رسان رسید؟
هرچند به‌طورکلی حدی از اشتراک در ادراک از مقوله بحران و شرایط بحرانی برای هم‌جهت ساختن تلاش‏‌ها از سوی عاملان مختلف در گذار از چنین وضعیت‏‌هایی ضروری است، باید در نظر داشت که چنین مبنای مشترکی در عصر اطلاعات و فراگیری ارتباطات اینترنتی، در نهایت کم‌وبیش حاصل می‎شود. آنچه در این زمینه اولویت افزون‌تری دارد، پذیرش مشروعیت برخورداری عاملان اجتماعی از نیت‏‌های متنوع و قابل جمع دانستن منافع متعارض حین حرکت در مسیری مشترک به‌سوی افقی یکپارچه است؛ امری که به‌نظر می‎رسد ما برای آن نیازمند تمرین مدنی بیشتری هستیم. قدرت یک جامعه در مواجهه با چالش‏‌های مختلف عمدتا از ظرفیت و توان آن برای همراه ساختن ذی‌نفعانی با منافع متعارض در مسیر حل مسائل مشترکشان حاصل می‎شود. مشخصا برای چنین هدفی باید هر عامل اجتماعی معین، کوته‌نگری‏‌های منفعت‌طلبانه را کنار بگذارد و در ائتلاف‏‌های راهبردی با دیگر عاملان خرد و کلان وارد شود. ایران امروز جامعه‌‏ای با بیش از ۸۳ میلیون شهروند بالقوه است که منابع و استعداد‌های فردی و گروهی بی‌پایانی را برای حلاجی کردن و فائق آمدن بر مسائلشان دراختیار دارند. کافی است به خود و به آینده سرزمینمان باور داشته باشیم و به وظایفمان دربرابر هر دو متعهدانه عمل کنیم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.