صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مربی تکواندو محله کلاهدوز از سختی‌های ورزش حرفه‌ای تا موفقیت شاگردانش می‌گوید

عشق قهرمانی

  • کد خبر: ۲۴۱۹۶
  • ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
  • ۲
آزیتا حسین‌زاده عطار - موفقیت همان چیزی است که خیلی از ما برای آن تلاش می‌کنیم. برخی نیمه‌راه خسته می‌شویم و برخی دیگر راه را با تمام سختی‌هایش پشت سر می‌گذاریم و طعم گس آن را می‌چشیم، اما اکرم بتویی، ورزشکار و مربی جوان محله کلاهدوز، موفقیت خودش را در موفقیت شاگردانش دیده و عشق قهرمانی خود را در ۱۵ سال آموزش به بچه‌هایی دیده است که از زمان خردسالی تاکنون که قد کشیده‌‎اند همراهش بوده اند و حکم فرزندانش را دارند. بنابراین، هم برای قهرمانی‌شان تمام تلاشش را کرده و هم مرام و اخلاق ورزشی را به آن‌ها آموزش داده است.

ورود به وادی ورزش
اکرم بتویی متولد سال ۶۰ در مشهد است. او از شانزده‌سالگی ورزش را به‌طور حرفه‌ای آغاز کرده و با وجود تمام مخالفت‌های خانواده ورزشکار باقی مانده است. خانواده‌اش که روزی به‌دلیل اینکه ورزش حرفه‌ای برای دختران مشکلات خودش را داشت با او مخالفت می‎کردند، حالا بابت اینکه او در ورزش به مقام و جایگاهی رسیده است به او می‌بالند و حمایتش هم می‌کنند. او حرف هایش را این‌گونه آغاز می‌کند: ورزش برای من از همان دوران راهنمایی و دبیرستان با تیم والیبال مدرسه شروع شد. اول بازی‌هایی بین مدارس، بعد ناحیه بود و بعد استان و سپس هم مسابقات کشوری. آن‌زمان ورزش‌کردن یک دختر به اعتقاد خانواده‌ها بیشتر دور ماندن از موفقیت در تحصیل و آینده خوب بود و ورزش برای یک ورزشکار، به‌ویژه برای یک دختر سبب نگرانی خانواده می‌شد و در ظاهر هیچ سودی نداشت. هر چه از آن سال‌ها عبور می‌کردیم مشکلات بیشتر می‌شد. جا افتادن به‌عنوان یک بازیکن خوب در بازی‌های تیمی کشوری کار سختی بود که بسیاری از ورزشکاران دختر را همان ابتدا از ادامه راه مأیوس می‌کرد و اگر فرد عاشق ورزش نبود، نمی‌توانست سختی‌های این راه را تاب بیاورد.

استایلم به رزمی می‌خورد
قد و بالای بلند اکرم بتویی و استایلش ادامه مسیر ورزشی او را تغییر می‌دهد. یک روز که یکی از دوستانش او را همراه خود برای تمرین رزمی می‌برد ورزش برای او جور دیگری تعبیر می‌شود. می‌گوید: اولین روزی که سر تمرین تکواندوی دوستم حاضر شدم خاطره ماندگاری شده است. هیجان ورزش رزمی بسیار با والیبال برای من متفاوت بود. ورزشی که عجین با فعالیت‌های جسمانی و تمرکزی بود برای من جذاب‌تر به نظر رسید و همان موضوع آغاز راهی شد که تاکنون هم ادامه داشته است. از همان روز اول وقتی وارد سالن می‌شدم تمام دنیای بیرون و اتفاق‌هایش را همان بیرون در باشگاه جا می‌گذاشتم. در باشگاه من بودم و تمرین، ورزش سخت و عشقی که به تکواندو داشتم. همان روز اول مرجان معمر مربی و استادم در این زمینه که اکنون جزو بهترین داور‌های کشوری است، بسیار تحسینم کرد و گفت: «تو در این ورزش بسیار موفق می‌شوی و استعداد خوبی برای ادامه این راه داری. ضمن اینکه استایلت به فایتر شدن می‌خورد.» و جملات استاد آغاز ورزش در آن باشگاه بود که تا یک سال و نیم بعد ادامه داشت.

سختی‌های ابتدای کار
آن سال استاد وضع حمل داشت و باشگاه تعطیل شد. خانم بتویی هم راهش را از باشگاهی دیگر به مربیگری استاد میترا برکپور که جزو بنیان‌گذاران تکواندوی بانوان در مشهد است، ادامه داد. او معتقد است سختی‌های آن‌زمان برای ادامه راه ورزشی و حرفه‌ای بودن بسیار بیشتر از این دوره و زمانه بوده است و می‌گوید: زمانی که وارد آن باشگاه شدم کمربند سبز داشتم. ۵ سال طول کشید تا شایسته رنگ مشکی شدم. در واقع آن‌زمان باید به آن درجه از اخلاق و منش می‌رسیدم که به من کمربند بدهند. در حالی که اکنون بچه‌ها برای اینکه کمربند مشکی بگیرند فقط دو، سه سال وقت صرف می‌کنند.

عاشق مقام بودم
این‌قدر غرق تکواندو می‌شود که زمان ادامه تحصیل بعد از دیپلم را با عشق قهرمان شدن در تکواندو می‌گذراند و درس و دانشگاه دیگر جایی میان رؤیاهایش ندارد. می‎‌گوید: آن‌زمان نه سالنی بود، نه تجهیزاتی. خانواده هم، چون مخالف بودند اغلب حمایت نمی‌کردند تا شاید راه تحصیل را پیش بگیرم. تمام امیدم به این بود که با شرکت در مسابقاتی که جایزه داشت بتوانم تجهیزات لازم را برای ورزش داشته باشم. شاید زمانی بود که ساق‌بند نداشتم و به نفر سوم در مسابقه‌ای ساق‌بند می‌دادند و من تمام تلاش خود را می‌کردم که فقط مقام سوم را کسب کنم و صاحب آن ساق‌بند شوم. خاطرم هست که تا آن اندازه عشق مقام بودم که دفعه اولی که قرار بود حرفه‌ای مسابقه دهم شکست سختی خوردم. سال ۷۸ بود. با اینکه کمربند آبی داشتم با بازیکنی که ۶ سال بازیکن تیم ملی بود مبارزه کردم. می‌خواستم در آن بازی جایزه محافظ را که از تجهیزات مورد نیازم بود صاحب شوم، اما در آن مبارزه بسیار کتک خوردم و زخمی شدم. البته از اینکه همه تلاشم را کرده بودم ناراحت نبودم.
چند سال بعد برای مبارزه دوباره با همان بازیکن روبه‌رو می‌شود با این تفاوت که این‌بار کمربندش مشکی است و این بار با اختلاف بسیار کمی از او می‌بازد.

ورود به تیم ملی
سال ۸۴ دان ۳ بودم که به تیم ملی راه پیدا کردم. در استادیوم آزادی مسابقات انتخابی تیم ملی داشتیم و من مقام اول را کسب کردم و مستقیم به تیم ملی راه پیدا کردم. آن زمان برگزاری مسابقات مانند اکنون نبود که الکترونیکی برگزار شود و درصد خطا به حداقل برسد. آن زمان اجحاف بسیار بود. خطای انسانی و پارتی‌بازی و موارد دیگر هم در انتخاب یک بازیکن مؤثر بودند و فقط مهارت و اخلاق یک ورزشکار نبود که سرنوشتش را تعیین می‌کرد. بیشترین ضربه برای بازیکن‌هایی مانند من که از شهرستان به تهران می‌رفتند، این بود که مسابقات در تهران برگزار می‌شد و هزینه خوابگاه و ایاب و ذهاب هم به گردن آن‌ها می‌افتاد. برای همین آن زمان بیشتر ترجیح می‌دادند بازیکنی را انتخاب کنند که تهرانی باشد یا نزدیک تهران ساکن باشد. این شد که بیشتر بچه‌هایی را که از شهرستان‌ها آمده بودند بی‌دلیل حذف می‌کردند. این سرنوشت برای من هم بود و با وجود اینکه در مسابقات انتخابی اول شده بودم زمانی که مربی تیم ملی خانم شین برای استقبال از استاد کانگ از کره جنوبی رفته بود به من گفتند می‌توانی اردو را ترک کنی. آن زمان وقتی برگشتم دبیر وقت هیئت استان خانم صنم‌یار بودند که با فدراسیون تماس گرفته و به تصمیم آن‌ها اعتراض کرده بود و بعد چند روز از فدراسیون تماس گرفتند که من برگردم، اما چون پس فردای آن روز مسابقات انتخابی اصلی بود و من به دلیل فاصله زمانی‌ای که افتاده بود هیچ تمرینی نداشتم، ترجیح دادم نروم.

هنری که به دردت بخورد
وسط گیرودار حرفه‌ای‌شدن اکرم بتویی وقتی قرار بود با دانسته‌هایش از تکواندو خوش بدرخشد، خانواده هم که وضعیت رسیدگی‌ها، مسابقات و ناحقی‌ها را می‌دیدند و نگرانش می‌شدند به طور کامل مخالف ادامه راه او می‌شوند. اکرم خوب خاطرش هست که آن روز‌ها چقدر سخت می‌گذشت. همه مخالف ورزش او بودند. حتی مادرش یک‌مرتبه برای اینکه او را از رفتن به باشگاه منصرف کند ساک ورزشی‌اش را پاره می‌کند و می‌گوید تو تمام زندگی‌ات را برای باشگاه گذاشته‌ای؛ همه چیزت شده تکواندو و به هیچ وجه به این موضوع فکر نمی‌کنی که انتهای ورزش برای یک دختر هیچ موفقیتی نیست. مادرم می‌خواست که من آرایشگری یا یک کار هنری یاد بگیرم که به نظر او آینده داشته باشم و به دردم بخورد، اما من از آن روز پلاستیکی برمی‌داشتم و وسایلم را در آن می‌ریختم و باز هم به عشق تکواندو راهی می‌شدم.

بعد قهرمانی تابو‌ها شکست
سال ۸۲ وقتی برای اولین‌بار قهرمان می‌شود همه متوجه می‌شوند برای او تکواندو چیزی فراتر از یک ورزش است، تابو‌ها می‌شکند. دیگر کسی در خانواده نمی‌گوید کار‌های مهم‌تر از این هم هست: «۵ سال قهرمان استان شدم. ۳ سال قهرمان کشور. دو مقام سومی کشور دارم و مسابقات انتخابی تیم ملی آزاد را هم اول شدم. سال اول که مقام کشوری آورده بودم و به عنوان یک تکواندوکار خوب داشتم شناخته می‌شدم کم‌کم متوجه شدند آینده نداشتن این ورزش اشتباه است. کم کم دیدند در تلویزیون و روزنامه‌ها فیلم و عکس‌هایم منتشر می‌شود و تمام زحمت‌هایم دارد به بار می‌نشیند. مادرم که همیشه سرسخت‌ترین مخالف این راه بود حالا فرزندانم را نگه می‌دارد که بتوانم به‌راحتی به مأموریت‌های کاری‌ام و به تیمم برسم.»

اوج فعالیت‌های ورزشی
از سال ۸۳ مربیگری را شروع می‌کند و سال ۸۴ اوج فعالیت‌های ورزشی‌اش است. در سال ۸۴ به مدت یک ماه به اردوی تیم ملی می‌رود، اما در آن زمان هنرجو‌های زیادی ندارد. می‌گوید: «هیچ وقت اشک‌های آن روز را فراموش نمی‌کنم. اشک‌هایی که فقط به خاطر اول شدنم از چشمانم جاری شده بود. دست به دامن امام رضا (ع) شده بودم. به او گفتم فقط خودت می‌توانی کمکم کنی.»

برگشت به ورزش
این عشق آن اندازه در وجودش ریشه دوانده که یک ماه بعد از وضع حمل دوباره به ورزش بازمی‌گردد. او در این باره می‌گوید: «در بین شاگردانم بچه‌هایی هستند که از همان سه، چهار سالگی در کنار من بودند و حالا قد کشیده‌اند و برخی هم‌قد من شده‌اند. بچه‌های خودم هم بیشتر از اینکه در خانه بزرگ شوند سال‌های عمرشان را در باشگاه گذرانده‌اند.»

شرکت در لیگ داخلی استان
سال ۸۵ فرزند اولش متولد می‌شود و ۶ ماهگی او متقارن می‌شود با مسابقات لیگ داخلی استان. اکرم بتویی هم با همان شرایط در آن مسابقات شرکت می‌کند و اول می‌شود. می‌گوید: «در همان مسابقات استخوان‌های پایم هم شکست، اما باوجوداین من مسابقه را ادامه دادم و وقتی اول شدم و خیالم آسوده شد با همان حالم به بیمارستان امام رضا (ع) در مشهد منتقل شدم و پایم را گچ گرفتند. از آن به بعد بیشتر سعی کردم تمام هم و غمم را برای شاگردان و فرزندانم بگذارم و هر چه از تکنیک و تاکتیک در چنته دارم به آن‌ها یاد می‌دهم. وقتی ورزش حرفه‌ای را کنار بگذاری بازگشت به آن کمی سخت می‌شود. تکواندو ورزشی است که هر ساعت به‌روز می‌شود و من برای اینکه بتوانم مربی موفقی باشم باید علمم را در این رشته ورزشی هر روز نو کنم. تاکنون هم ترجیحم بر این بوده است که بیشتر وقتم را برای شاگردانم بگذارم.»

یک رفیق و همراه همیشگی
همسرش در این راه بسیار همراهش بوده و بسیاری از روز‌های زندگی مشترکشان را برای موفقیت او صبوری کرده است. تعبیرش از او یک رفیق واقعی و همراه همیشگی است که با تمام رنج و سختی که به خاطر همراه شدنش با او تن داده هیچ وقت خم به ابرو نیاورده است. می‌گوید: «زمانی بود که در دوران عقد بودیم و من سه، چهار روز برای مسابقات کشوری می‌رفتم. بار‌ها و بار‌ها این اتفاق می‌افتاد که ناچار بودم برای تمرین و ورزش از همسرم دور شوم. یک روز که قرار بود به مسابقات کشوری بروم نامه‌ای در کیفم گذاشت و گفت این را بعد از مسابقه بخوان و قول بده تا پیش از مسابقه آن را باز نکنی، اما من خیلی کنجکاو شده بودم که بدانم در آن نامه چه نوشته است. در راه رفت در قطار نامه را باز کردم. نوشته بود: «تو همسر بسیار خوبی برای من هستی و بهتر است بعد از این دوره وقتت را برای زندگی‌مان بگذاری نه ورزش.» آن مسابقه خوب سپری شد و من به مشهد برگشتم. ورزش را خیلی دوست داشتم و زندگی‌ام با او را خیلی بیشتر؛ بنابراین تصمیم گرفتم مقابلش هیچ‌وقت نایستم و در کنارش باشم. همسرم ورزشکار نیست، اما به شدت حمایتم می‌کند و دوست دارد موفقیت‌هایم را ببیند.»

فرزندانم بسیار استعداد ورزش دارند
حالا خانم بتویی دنیایش زیباتر شده است. او روزگار سخت را پشت سر گذاشته و حالا وقت چیدن بار درختی است که ۲۳ سال پیش بذر آن را کاشته و سختی بزرگ شدنش را به جان خریده است. او در ادامه بیان می‌کند:
«اکنون سه فرزند دارم دو دختر ۱۴ و ۱۰ ساله و پسرم هم ۴ سال دارد. هر دو دخترم به شدت استعدادشان در ورزش خوب است و پسرم هم به ورزش علاقه دارد. دخترانم کمربند مشکی دارند و قهرمان استان هستند و البته دختر دومم سودای قهرمانی دارد. فرزندانم بسیار شبیه من هستند و مانند من گویی ورزش در خونشان ریشه دوانده است. پیش از این فوتسال می‌رفتند و در حال حاضر سنگ‌نوردی می‌کنند، تکواندو را هم که از همان ابتدا شروع کردند. آن اندازه استعداد دارند که هر باشگاهی آن‌ها را می‌فرستم مربی‌ها می‌خواهند باز هم پیش آن‌ها بروند. در حال حاضر دختر بزرگم می‌تواند یک باشگاه را اداره کند. یاد گرفته و صلابت کلام دارد و بچه‌ها خوب از او حرف‌شنوی دارند. دختر دیگرم نیز همین‌طور است. در همین ده‌سالگی از پس اداره کلاس برمی‌آید. حتی گاهی آموزش‌های سبک را هم به هم‌سن و سال‌هایش
ارائه می‌دهد. زمان تحصیل هم پس از کلاس‌های مدرسه به من ملحق می‌شوند و وقتی می‌گویم هفته‌ای یک‌بار بیایید نمی‌توانند طاقت بیاورند و می‌خواهند هر روز هفته به باشگاه بیایند. فرزند اولم قهرمانی استان دارد و دختر دومم قرار است برای امسال در مسابقات کشوری شرکت کند.»

بسیاری از شاگردانم قهرمانان کشوری‌اند
بسیاری از شاگردانی که او از کودکی پرورش داده است به مسابقات کشوری راه پیدا کرده‌اند و بسیاری قهرمان کشوری‌اند. می‌گوید: «برخی از شاگردانم مانند نگین بک‌محمدی، نادیا اقبالی، مائده رنگرززاده تاکنون در مسابقات کشوری موفق به کسب مقام شده و حالا عضو تیم‌های بزرگ شده‌اند. نادیا در رشته هان مادانگ تکواندو مقام جهانی دارد و او و مائده در لیگ کشوری بازی می‌کنند. یاسمن تکلو هم مقام اول خردسالان لیگ منطقه‌ای کشور را دارد که ۹ سالش است. نادیا نیز همان ۱۰، ۱۲ سال پیش که در کلاس من ثبت‌نام کرده بود آن اندازه کوچک بود که من او را در آغوش می‌گرفتم و حالا برای خودش خانمی شده است.»

الگو‌های ورزشی من
الگویش در تکواندو هادی ساعی است و می‌گوید بیشتر بازی‌های او را دنبال کرده است. ادامه خاطراتش کوک می‌خورد به همان زمان‌ها که تازه‌کار بوده و از ساعی اسطوره ساخته بوده است و قصد داشته در تکنیک مانند او باشد: «او برای من همیشه الگو بوده است. حتی زمانی که در سالن کارگران سازمان آب، مسابقات آقای ساعی برگزار می‌شد ایشان را دیدم و با یکدیگر صحبت کردیم و چیز‌هایی در آن صحبت آموختم که بسیار باعث انگیزه من در ادامه راهم شد. یکی دیگر از الگو‌های خوب من در تکواندو استاد مداح است که دو سال پیش در تهران در دوره‌های مربیگری درجه یک، با ایشان آشنا شدم و ایشان به عنوان مدرس دوره آموزش‌های مفیدی به ما ارائه دادند.»

آموختن همیشگی
معتقد است اگر قرار باشد مربی خوبی باشد باید علمش را به‌روز کند، برای همین همیشه در حال آموختن است. او در این باره توضیح می‌دهد: «برای اینکه یک مربی خوب باشی باید به‌روز باشی، زیرا اکنون هنرجو‌ها تمام تمرینات جهان را تماشا می‌کنند و می‌دانند تو باید چیزی فراتر از آن‌ها بدانی که به عنوان مربی و استاد قبولت داشته باشند؛ بنابراین یک مربی اگر روال قدیم را طی کند نمی‌تواند موفق باشد. یکی از ویژگی‌های خوب من همین است که هیچ‌گاه راکد نیستم. همیشه سعی می‌کنم چیز‌های جدید‌تری بیاموزم و آن را به شاگردانم هم یاد دهم. یک بازیکن هم همین‌طور است باید همیشه در تکنیک‌هایش خلاقیت داشته باشد و برای خودش تاکتیک و تکنیک جدید طراحی کند. من سعی می‌کنم برای شاگردانم حرکت‌هایی در راستای نو‌آوری داشته باشم. همیشه در راه آموزش برنامه‌ریزی دارم و این برنامه‌ریزی‌ها از ۳ سال تا ۵ سال است. این‌گونه خیالم آسوده است و می‌دانم که در هر زمانی قرار است چه چیزی را آموزش دهم و در این آموزش‌ها قرار است چه نتیجه‌ای را دنبال کنم. حتی زمانی که مسابقه‌ای نیست من برای بچه‌ها مسابقه برگزار می‌کنم و شرایط را مهیا می‌کنم که بچه‌ها بیشتر به قهرمانی نزدیک شوند.»

دوست دارم دوباره مبارزه کنم
دوست دارم دوباره بازیکن باشم. حس زمانی که مبارزه می‌کنی وصف نشدنی است. دلیل آنکه می‌گویند رزمی‌کار‌ها افراد آرامی هستند، همین موضوع است البته در حال حاضر چیز‌هایی در مبارزه‌ها تغییر کرده است. محافظ‌ها بیشتر شده است. تحمل برخی از آن‌ها خیلی سخت است. محافظ لثه بسیار سنگین است و خیلی از ورزشکار‌ها وقتی آن را در دهانشان می‌گذارند حالت تهوع می‌‎گیرند. سال گذشته استاد نظری برای آموزش دوره پومسه آمده بود که در آن کلاس از پومسه من بسیار خوشش آمد و گفت حتما تمرین کن تا سال دیگر که مسابقات است بتوانی شرکت کنی. گفت اگر تمرین داشته باشم حتما مقام خوبی کسب می‌کنم. خوبی‌اش این است که این رشته ورزشی محدودیت سنی ندارد و تا ۶۰ سال در رقابت‌های آن می‌توان شرکت کرد.

کتک استاد گل است
از کتک‌های رایج باشگاه‌های رزمی می‌پرسم و بتویی پاسخ می‌دهد: «ما کتک‌زدن جدی نداریم، اما گاهی با طناب و گاهی با میت ضربه‌ای آرام به بچه‌ها زده‌ام. این تنبیه به‌گونه‌ای است که آخر کلاس از دل بچه‌ها درآورده‌ام گرچه به‌طور معمول خود ورزشکار می‌داند دلیل تنبیه‌اش منطقی است، زیرا گاهی حواسشان به هیچ وجه به آموزش نیست یا با هم حرف می‌زنند و این تنبیه‌ها در راستای پوست‌کلفت‌شدن بچه‌هاست. در کلاس‌های رزمی کتک خوردن باب است و این یک تلنگر محسوب می‌شود که اشتباهی را بار دیگر تکرار نکنند. خانواده‌ها نیز مشکلی با این قضیه ندارند و در طول این سال‌هایی که من مربی هستم فقط یک خانواده ناراضی شدند. زمان ما طوری بود که اگر هر اتفاقی برای بچه‌ها می‌افتاد و اگر حتی دست و پا هم می‌شکست ایرادی نداشت. یک اصطلاح رایج بین رزمی‌کار‌ها وجود دارد که می‌گویند کتک استاد گل است. گاهی شاگردانم خودشان می‌آیند جلو و می‌گویند استاد ما را بزن و بعد کلی می‌خندند. بچه‌های قدیم با تنبیه گریه می‌کردند، اما بچه‌های حال می‌خندند. در واقع گاهی چند بار خطا‌ها را گوشزد می‌کنی، اما هیچ توجهی ندارند و مشغول صحبت‌کردن شده‌اند و هیچ راهی جز تنبیه نمی‌ماند. یک جور‌هایی کتک جزو قوانین باشگاه‌های رزمی شده است. البته گاهی برای تنبیه تمیز کردن سالن یا جمع‌کردن وسایل در نظر گرفته می‌شود.»

حفظ احترام در کلاس
از چند خانم شنیده‌ام که شاگردان خانم بتویی از هر نظر عالی هستند. آن‌ها در کلاس موظف هستند ادب، نزاکت و احترام به یکدیگر را رعایت کنند. قوانین کلاس در راستای افزایش صمیمیت بچه‌ها در کنار حرمتی است که باید حفظ شود. بیشتر اوقات بچه‌ها درددلشان را به او می‌کنند و او هم همیشه سعی می‌کند اطلاعات روانشناسی‌اش را به‌روز کند که بتواند خوب و صحیح راهنمایی‌شان کند. گاهی فردی به کلاس آمده که مشکل خانوادگی و تنش داشته و بعد از مدتی آرام شده است و گاهی حتی شاگردی را آورده‌اند که اختلال ذهنی داشته و یک پایش کوتاه‌تر بوده و خانواده گفته‌اند که پزشک فرزندم گفته تکواندو برای او خوب است. اکرم بتویی می‌گوید: «گاهی شاگردی آمده که مشکل ذهنی داشته و شاگردانم از کنار او ورزش کردن خنده‌شان گرفته و من در این مواقع آن‌ها را به کناری می‌کشم و تذکر می‌دهم. یک‌دست کردن بچه‌هایی که در خانواده‌های مرفه بزرگ شده‌اند با دختر‌هایی که در خانواده‌های معمولی‌تر هستند کار آسانی نیست و در کلاس قانون این است که همه باید به هم احترام بگذارند.»
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۲۳:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۴/۳۰
بسیار استاد عالی هستند و همیشه سعی داشتند ک برای ما بهترین هارا رغم بزنند و امیدوارم روزی یا فتح مقام اول جهانی از لطف سرکارم خانم بتوئی (استاد عزیزمان) را جبران کرده باشیم
ب امید فتح مقام اول جهانی
رضا بت
۰۷:۴۷ - ۱۳۹۹/۱۰/۱۷
درود بر تو پرچم بتوی ها بالاست همیشه