صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سعدی، قرنطینه، پولانسکی و دیگران

  • کد خبر: ۲۴۵۰۲
  • ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۲
امیراطهر سهیلی کارگردان سینما
-اگر اصرار خاصی نداری من سعدیه را ترجیح می‌دهم.
قرار است یک روزی با مهدی فقیه باشیم. مستندی است تلویزیونی که قرار است نوروز ۹۸ پخش شود. فقیه بازیگر عجیبی است، حافظه بی‌نظیری دارد و به‌شدت باسواد است. اصلا فکر نمی‌کردم توی بحث با او به تحلیل فیلم‌های پولانسکی برسیم و این‌قدر هم به‌روز، فرانسه را با تسلط صحبت کند، ولی با ته‌لهجه شیرین شیرازی. وقتی گفتم لهجه شیرازی‌اش را دوست دارم، او هم از لهجه مشهدی من تعریف کرد. بی‌اغراق، همه آن صفا و صمیمیتی که بازی می‌کند، در زندگی‌اش هم حضور دارد. اولین تصویر برای من که این حس را در سوژه می‌بینم، فضایی است که این حس را تقویت کند، حافظیه، حافظ، معبد زیبایی که بیش از نماد برای ایران، نمادی برای شعر پارسی است، اما فقیه سعدی را ترجیح می‌دهد. می‌گوید سعدی را جور دیگری می‌ستاید. می‌گوید نمی‌شود در دیاری که یک گوشه‌اش عطار و فردوسی دارد و آن‌ورتر مولوی و نظامی و سعدی و حافظ، یک شاعر را ترجیح داد. یکی بیشتر به حالت می‌چسبد، حالت را خوب می‌کند، تو را مست می‌کند و رهایت نمی‌کند. می‌گوید در فیلم کیمیاوی هم نقش سعدی را بازی کرده است. «ایران سرای من است» را می‌گوید. از عاشقانه‌های سعدی می‌گوید. به سعدیه که می‌رویم، می‌گوید باغ سعدی بوده است، دور از هیاهوی شیراز. خلوت سعدی. از خلوت سعدی می‌گوید. خلوتی که میوه داد و قرن‌هاست شراب میوه‌هایش کام هر ضیافتی را شیرین می‌کند.

در زمان قرنطینه خیلی‌ها آیه یأس خواندند و تخم ناامیدی پاشیدند و آدم را از هر شبکه اجتماعی‌ای بیزار کردند. همان زمان که حتما تک‌تکمان داشتیم به این فکر می‌کردیم که چرا خیلی‌ها باید درباره همه‌چیز نظر بدهند، چرا ما یاد گرفتیم از سینما تا شهرسازی، از کرونا تا بیکاری در مجمع‌الجزایر قمر درباره هرچیزی واکنش نشان دهیم و فضولات خودمان را به نمایش بگذاریم. چرا شاعر‌ها و نویسنده‌ها و اندیشمند‌ها و سلبریتی‌ها جای اینکه امید دهند، روی ارابه ناامیدی می‌تازند.
فکر کردم خاصیت قرنطینه در چیست؟ فکر کردم به نویسنده‌هایی که خودخواسته خود را قرنطینه کردند تا بنویسند و آن‌هایی که در زندان نوشتند و یاد فیلم «راه»، ساخته ییلماز گونی، افتادم و به یاد حرف مهدی فقیه. می‌گفت سعدی خیلی مدیون این خلوت است، این باغ بیشتر از خود سعدی به گردن بوستان و گلستان
حق دارد.
خلوت به خلق می‌رسد و خلق حد اعلای عشق است و نویسنده به این خلق و به آن خلوت نیاز دارد و آن را می‌ستاید. به سعدی فکر می‌کنم و قرنطینه و کووید ۱۹. با خودم فکر می‌کنم که بر اینکه عده‌ای در همه‌چیز نظر می‌دهند، خرده می‌گیرم و خودم نشستم و با سعدی و قرنطینه بازی لغوی می‌کنم. سعی می‌کنم سعدی را از دایره فکری‌ام بگذارم کنار که آقای نخست‌وزیر اسپانیا تشریف می‌آورند و شعری از سعدی می‌خوانند و من حس می‌کنم سعدی یک گوشه نشسته است و پوزخند می‌زند که خیال کردی پسر! من همچنان هستم. آقای نخست‌وزیر اسپانیا از سرمایه‌های ادبی خودش و شعر‌های سروانتس و لورکا دست کشیده است و در تریبونی رسمی با شعری از سعدی مردم کشورش را به ادامه قرنطینه تشویق می‌کند.
به سعدی خیره می‌شوم با آن پوزخندش، می‌گوید:
«اگر کنجی به دست آرم دگر بار/ منم زین نوبت و تنها نشستن»
به سعدی فکر می‌کنم، به خلوتش، به فلسفه‌اش که خلوت است با معشوق، به اینکه هرکسی را لایق هم‌صحبتی نمی‌داند و اینکه دور باشد از جماعتی که درگیر روزمره بی‌خاصیت‌اند، که دغدغه آدم‌های اطرافت دغدغه تو می‌شود و چشم که باز کنی تو هم شدی شبیه همان‌هایی که از آن‌ها متنفری و به این فکر می‌کنم که: ما ۱۰ سال دیگر تبدیل می‌شویم به کتاب‌هایی که امروز می‌خوانیم، فیلم‌هایی که امروز می‌بینیم و آدم‌هایی که امروز دوستشان داریم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.