صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

ساواک علیه ساواک | درباره تیمور بختیار، از بنیان‌گذاران ساواک که ۵۴ سال پیش توسط ساواک کشته شد

  • کد خبر: ۲۴۵۳۴۶
  • ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۲
پشت پرده حکم اخراج تیمور بختیار پس از چهارسال ریاست سازمان ساواک، فهرستی بلندبالا از فساد و طمع و جنایت بود که حتی به چشم رژیم پهلوی هم قابل توجیه نبود.

یکم| پیش از کودتای بزرگ تهران

هنوز یک سرهنگ بی نام و نشان در ارتش شاهنشاهی بود؛ نه مقامی داشت، نه نامش به گوش کسی آشنا بود. آشناتر از او عمویش، شاپور بختیار، بود و بعدتر عموزاده اش ثریا که اگر ازدواج او با شاه نبود، همین درجه سرهنگی هم به راحتی قسمتش نمی‌شد. 

ایلیاتی ساده‌ای اهل بختیار بود که تا قبل کودتای سال ۱۳۳۲ هرچه دستاورد داشت، به خارج مرز‌های تهران برمی گشت و آخرین بار با سرکوب شورش عمویش، ابوالقاسم خان بختیار در اصفهان، به درجه فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه درآمده بود. اما از وقتی پایش رسیده بود به تهران، سرش به زندگی معمولی با همسر و دخترش در یک منزل اجاره‌ای ساده در خیابان کاخ (فلسطین امروز) گرم بود. 

ته یک خیابان فرعی در یک ساختمان دوطبقه کهنه ساز، تیمور بود و ایران خانم و زندگی فقیرانه‌ای که هیچ شباهتی به سروشکل زندگی یک سرهنگ نظامی نداشت. مردی خوش برورو بود، راست قامت و خوش پوش؛  اما این آن زندگی و جایگاهی نبود که همیشه آرزویش را داشت. سقف طمع تیمور خیلی بلندتر از یک نشان سرهنگی و دوطبقه خانه فرسوده ته خیابان کاخ بود. با بروز کودتای ۲۸ مرداد که بختیار نقشی اساسی در سرکوب قیام مردم علیه شاه ایفا کرد همه چیز برایش عوض شد.

دوم| سودای قدرت تیر خلاص بود

پشت پرده حکم اخراج تیمور بختیار پس از چهارسال ریاست سازمان ساواک، فهرستی بلندبالا از فساد و طمع و جنایت بود که حتی به چشم رژیم پهلوی هم قابل توجیه نبود. از روزی که حکم ریاست ساواک به اسم تیمور بختیار مهر خورد، زندگی اش از آن خانه محقر اجاره‌ای به کاخی پرطمطراق رفت که آن سال‌ها فقط برای یک قلم استخر خانه اش ۸۰۰ هزار تومان هزینه کرده بود. بریزوبپاش‌های تیمور از پرونده سازی هایش در ساواک می‌آمد. تاجران بازاری را بی گناه دستگیر می‌کرد و بعد برای تبرئه از کار نکرده، رشوه‌های سنگین می‌گرفت. نامه می‌داد به خانواده زندانی‌های ثروتمند و در قبال مبالغ هنگفت آزادشان می‌کرد. 

کسبه‌ای که تا دیروز روحشان از سازوکار توده و توده چی‌ها بی خبر بود، حالا پول هایشان از دخل حجره هایشان به نام بختیار در بازار سهام می‌ریخت. نام بختیار در بازار سرمایه داران معروف شده بود و دیگر خبری از آن مرد عاشق پیشه سال‌های نخست زندگی نبود. کار به جایی رسیده بود که تصویرش را به روزنامه‌های درجه ۲‌ می‌داد تا با ابعاد بزرگ چاپ کنند و زیرش بنویسند: «نخست وزیر بعدی ایران.» ریاست ساواک و فرمانداری نظامی تهران و نخست وزیری که هیچ، در سر بختیار سودای ریاست جمهوری بود. 

بنا داشت رژیم را عوض کند و عنوان اولین رئیس جمهور ایران را به نام خودش سند بزند. رسوایی زمانی بالا گرفت که به نیابت از شاه برای ملاقات با جان اف کندی به آمریکا سفر کرد و پس از یک جلسه با حضور مترجمان، درخواست یک ملاقات خصوصی داد تا ایده تغییر رژیم را مطرح کند. گزارش آمریکا به دربار پهلوی، تیر خلاص به زانوی قدرت بختیار بود. حکم اخراج از ساواک و تبعید به خارج از ایران، پایان حضور رسمی بختیار در دستگاه سیاسی ایران بود.

سوم| حذف مهره سوخته

هفت سال از تبعید بختیار می‌گذرد. در این هفت سال بار‌ها دربه در کشور‌های مختلف شده بود. همان سال‌های اول چندماهی در اروپا سرگردان شد، به این امید که بار دیگر دستگاه پهلوی از او دعوت کند به ایران برگردد؛ اما آخرین روزنه‌های امید با حکم بازنشستگی و مصادره بخشی از اموالش به ناامیدی بدل شد. بعد از آن سفر محمدرضا به آلمان غربی و اتهام بختیار به ترور ناموفق شاه، بقیه اموالش نیز به مصادره دربار درآمد و او که دیگر چیزی برای ازدست دادن نداشت، مخالفتش با رژیم پهلوی را علنی کرد.

جنگ این دو تمامی نداشت؛ این طرف تیمور به هر دری می‌زد تا هرطور می‌تواند گروهی را علیه شاه با خودش همراه کند تا پایه‌های قدرت او را تضعیف کند و از آن طرف، شاه با بلوکه کردن اموال و ابطال گذرنامه و محکومیت در دادگاه‌های غیرحضوری، دست وپایش را برای فعالیت بیشتر می‌بست.

آخرین حربه رژیم پهلوی برای حذف مهره سوخته اش، نقشه اتهام حمل سلاح در گمرک لبنان با همکاری دیگر مأموران ساواکی بود که پیش‌تر با او کار می‌کردند. به این ترتیب، پس از ۹ ماه اسارت در زندان‌های لبنان به عراق رفت تا آخرین برنامه اش را برای تغییر رژیم اجرا کند.

چهارم| رسوا و معلوم الحال

از زندان‌های بیروت درآمد و به بند قدرت عراق کشیده شد. به خیال خودش نزدیکی به مرز‌های ایران زمینه را برای اجرای نقشه هایش مهیا می‌کرد. عراق هم یک لشکر چهارم تأسیس کرد تا بختیار فرماندهی اش را برعهده بگیرد و با یاری هم بتوانند هدف مشترکشان، یعنی نابودی رژیم پهلوی را محقق کنند. اهدافش را در رادیوبغداد عموما اعلام و ادعا می‌کرد از اعمال گذشته اش پشیمان است و حالا آگاهانه قصد دارد به ایران برگردد و جبران مافات کند. به هر دری می‌زد برای جذب حداکثری مخالفان حکومت پهلوی. تا آنجا که فروردین ۱۳۴۹ چهاربار به محل اقامت امام (ره) در نجف مراجعه کرد و هربار با در بسته روبه رو شد.

آخرین بار به هر ترفندی وارد شد و از امام (ره) خواست با او همکاری و با صدور اعلامیه، او را یاری کند. امام (ره)، اما درنهایت آب پاکی را روی دستش می‌ریزد: «از خانه من بیرون برو. تو می‌خواهی جامعه روحانیت با این دولت یا این سلطنت بجنگد که بختیار رسوا و معلوم الحال که نیمی از فساد امروز کشور زیر سر او بوده است، به جای دولت بنشیند و رئیس جمهور ما شود! صحیح است، ما با این دولت مخالفیم، ولی مبارزه را با افرادی نظیر بختیار نمی‌کنیم که اصلا به هیچ دین و مسلکی پایبند نیستند.»

پنجم| تیرانداز ماهری به نام فرهنگ

بالاخره آخرین دادگاه در غیاب بختیار برگزار شد. به موجب حکم نهایی، همه اموال او به اتهام خیانت به کشور مصادره و به اعدام محکوم می‌شود. او، اما همچنان در عراق است. پروژه ترور بختیار که روزگاری در رأس امنیتی‌ترین سازمان کشور بوده است، کاری ساده نیست، اما او با گذشته سیاه و ظلم بی شماری که در حق مردم داشته، به راحتی می‌تواند از هم خدمتی‌های پیشینش رودست بخورد.

به این هدف، پس از آنکه از طریق جاسوسان ساواک خبر رسید بختیار به دنبال یک آجودان برای خودش می‌گردد که مهارت تیراندازی ویژه‌ای داشته باشد، اگلن ماطاوسیان، درجه دار ارتش، را انتخاب کردند؛ مردی ارمنی تبار معروف به «فرهنگ» که به مرور موفق شد اعتماد بختیار را جلب کند.

سرانجام در عصر یک روز جمعه گرم تابستانی که بختیار در معیت دو تن از پسرانش همراه با یکی از اعضای سازمان امنیت عراق به قصد شکار عازم دیاله حوالی بغداد شده بود، با چند تیر از سمت فرهنگ به شدت مجروح شد و کمی پس از رسیدن به بیمارستان الرشید بغداد تمام کرد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.