به گزارش شهرآرانیوز؛ سه چهارماه بیشتر به آزمون ورودی دانشگاه باقی نمانده. دوچرخه را برده گذاشته توی انباری خانه. خودش را حبس کرده توی اتاق و حتی برای درس خواندن سمت کتابخانه نمیرود. میترسد باز دست و دلش بلرزد و جای معادلات و هندسه، سرگرم خواندن داستایوفسکی و چخوف شود.
نمرات تمام سالهای دبیرستانش را با خواندن کتابهای ادبیاتی تاخت زده و حالا نزدیکیهای آزمون دانشگاه، به خودش آمده. هیچ چوبی بالای سرش نیست. پدرش هم گفته درس خواندن زورکی نمیشود. اگر بخواند، صدایش میزنند مهندس دیشیدی. نخواند میشود اوستا رضا. حالا هی دارد افسار حواسش را دست میگیرد تا از این آزمون به سلامت عبور کند. حتما بعد از دانشگاه وقت برای مطالعه زیاد است.
حالا همین طور که دارد فرمولهای ریاضی را حل میکند، هی یادش پرتاب میشود به تعطیلات تابستانی توی صحن و سرای حرم. پدرش معمار سنتی آستان بود. روزهای گرم تابستان را به هوای کار میآمد توی دست و بال پدرش در ازای شاگردی، روزی چند قران مزد میگرفت به شوق اینکه بعد از کار برود کتابخانه رحمانیان کتاب کرایه کند، اما آن شاگردیهای نصفه نیمه کار خودش را کرده بود. شوق به ساخت و ساز داشت ذره ذره در وجودش شکل میگرفت.
او دیگر به شنیدن صدای نقارهها و عرق ریختن زیر تیغ آفتابی که از گنبد طلایی بارگاه میگذشت، انس گرفته بود. کفتر جلدی شده بود که حتی اگر برای ادامه تحصیل به تهران میرفت، باز سر از همین شهر و همین آستان درمی آورد. به هر زحمتی که بود، اسمش بین پانصد نفر شرکت کننده در آزمون ورودی دانشگاه تهران درآمد. حالا او هم یکی از آن صد نفر دانشجوی پرتلاشی بود که قرار بود آینده مملکت را با علم ساخت و ساز، بسازنند.
سال ۱۳۳۸ با مدرک دیپلم رفت تهران و سال ۱۳۴۲ در قامت یک جوان مهندس تحصیل کرده به مشهد برگشت. شهری که هنوز استانداری اش هم یک مهندس معمار تعریف شده نداشت. هر پروژهای پیش میآمد میسپردند دست پیمانکار. حالا مهندس دیشیدی میتوانست در قامت مشاور، دست راست مهندس جواد شهرستانی شهردار وقت مشهد بایستد. یک سال بعد هم به واسطه حسن انجام کار از سوی مهندس شهرستانی به مجموعه آستان قدس رضوی معرفی شد و همان اول کاری شد کارمند رسمی آستان.
به دلیل طرح توسعه اطراف حرم ۱۰ متر جابه جا شد.
کارد میزدی خونش درنمی آمد! چیزهایی که به گوش شنیده بود، حالا داشت به چشم میدید. خودش با پای خودش بلند شده آمده استانداری، کشان کشان دست تیمسار باتمانقلیچ که بین سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۶ نائب التولیه آستان قدس بود راگرفته تا ببرد مسافرخانه حضرتی را نشانش دهد.
عارش میآید پسوند حضرت را بچسباند تنگ مکانی که حتی در دورترین نقطه این شهر هم که باشد، لکه ننگی به دامن مشهد است چه برسد دیوار به دیوار حریم ملکوتی آستان. وقتی تیمسار با چشمهای خودش دید اوضاع مسافرخانه تا چه اندازه اسفناک و آلوده است، خودش دستور داد ساختمان را خالی کنند و درش را تیغه بکشند. مهندس دیشیدی خودش دوره برداشته دارد یکی یکی بافت ناسالم اطراف حرم را شناسایی میکند.
محلاتی که به لحاظ اخلاقی، تقدس حریم حرم را خدشه دار میکنند. با هماهنگی استانداری تخریب میکند. در عوض به وقت گسترش حریم حرم، سرسوزنی کار به معماریهای ارزشمند نزدیک حرم ندارد. مدرسه نواب، میرزا جعفر، عباس قلی خان، دودر و امثالهم را نگه داشته و مابقی هرآنچه تناسبی با اخلاق و معنویت ندارد، از سر راه برمی دارد. با همین جسارت و افق دید است که در آیندهای نه چندان دور، رفته رفته ۱۰ هکتار اولیه وسعت حرم را به ۶۰ هکتار گسترش میدهد.
اوایل دهه ۶۰ است. قرار است دوربرگردان بست شیخ حرعاملی را در پایین خیابان بسازد. برای اجرای طرح روگذر. این وسط، سردر مدرسه تاریخی عباسقلی خان شاملو مانع پیشبرد پروژه شده. سردری که بیش از ۴۰۰ سال قدمت دارد. صفویها آجر به آجرش را بالا برده اند. برای خودش قدر و منزلت ویژهای دارد.
اگر تخریبش میکرد هرگز خود را نمیبخشید. اگر تخریبش نمیکرد، الگوی پرافتخاری میشد برای باقی معماران که به هر قیمتی، داشتههای تاریخی ارزشمندشان را فدای گسترش پروژهها نکنند و در عوض فکر چاره باشند، اما چاره جابه جا کردن یک سازه تاریخی چند ده تنی چه بود؟ چطور میشد به جای تخریب، ده متری سردر مدرسه را عقب کشید؟ روز و شب برایش نمانده بود. ساعتها مینشست با یک تیم مهندسی به چگونگی اجرای کار فکر میکرد.
دست آخر یک راه بیشتر باقی نماند، باید دورتادور سردر را بتن میریختند و بعد از محکم شدن، سازه را با پی محکم تازه اش بلند میکردند میگذاشتند ده متری عقب تر! کاری که حتی به زبان هم آسان نبود! انگار به سازه بگویی پاهایت را بلند کن میخواهیم یک شلوار بتنی پایت کنیم! همین قدر ساده و همین قدر دشوار. اما قبل از کلید زدن پروژه، مهندس دیشیدی همه چیز را واگذار کرده بود به کارفرمای اصلی. از خود امام رضا (ع) خواسته بود هوای همه چیز را داشته باشد. او به قدر علم و تجربه اش همین قدر میدانست و مابقی داستان، از کنترل او خارج بود.
به حساب دودوتا چهارتای مهندسی، این کار شدنی بود. فقط دقت بالا و صبر بی اندازهای میخواست. روز انجام کار، مهندس دیشیدی به عادت هر روز رفت زیارت امام رضا (ع). پیش از اذان صبح. دلش را به حضور حضرت قرص کرد و مدد گرفت و آمد پای کار. لحظه آغاز پروژه، یک استکان آب گذاشت روی داربستهای سازه. آن استکان آب، متر آهستگی بود. جابه جایی آن چنان نرم و صبورانه باید اتفاق میافتاد که آب در دل استکان تکان نخورد، اما دل مهندس، دریای خروشانی بود که خیال آرام گرفتن نداشت.
صدای تکبیر کارگرها با بانگ اذان صبح درهم آمیخته بود. کابلهای فولادی کشیده میشد و چشمهای مضطرب مهندس بیش از آنکه خیره به سردر ساختمان باشد، در مرور پرچم سبز گنبد حرم بود که دلش را آرام میکرد. یقین داشت کسی او را میبیند و هوایش را دارد. آفتاب بالانزده بود که کار تمام شد. این بار نیز اوستارضا، از فیض مرحمت امام هشتم (ع)، پیش باقی اعضای تیم سربلند بیرون آمده بود. مرحمتی که به مرور او را به باسابقهترین معمار حرم مطهر رضوی تبدیل کرد.
مهندس رضا دیشیدی با ۸۲ سال سن، از جمله باسابقهترین مهندسان معمار مجموعه آستان قدس رضوی است که بیش از ۴۰ سال از عمر خود را بی وقفه در بارگاه مطهر رضوی مشغول به خدمت بوده است. مشارکت در حوزه معماری و مهندسی، افزایش زیر بنای حرم مطهر از ۱۲ هزار مترمربع به ۶۳ هکتار طی ۴۰ سال، طراحی و اجرای ساختمان عظیم کتابخانه آستان قدس رضوی، طراحی و اجرای ساختمان مرکز آموزشی امام خمینی (ره) قم، طراحی و اجرای مجتمع عظیم مدرسه علمیه امام خمینی (ره) قم در ۶۰ هزار مترمربع، طراحی و اجرای ساخت شهر هویزه، طراحی و اجرای ۳ شهرک (رضوی مشهد- طبس- رضاشهر)، احداث بیش از ۷۰ مسجد و امام زاده حسین بن موسی الکاظم (ع) طبس، تنها گوشهای از خدمات اوست.
مهندس دیشیدی بنیان گذار سازمان عمران و نگهداری حرم مطهر رضوی و مدیرعامل اسبق این سازمان است و هم اکنون در شمار یکی از اعضای شورای علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی، تجربیات ارزنده خود را عرضه میدارد.