به گزارش شهرآرانیوز؛
طبق انتظار قرار بود واحدِ دایان با نیروهای جایگزین عوض شود، اما خبری نشد. یک جای کار میلنگید. پیدا بود که واحد آنها در کمین مواضع نیروهای فرانسوی است، پس سربازهایش را در یک پاسگاه پلیس حوالی ویشی جا داد تا در سنگر جدید خود، موقعیت فرانسه را رصد کند.
او خودش یک نیروی تحت امر در بریتانیا بود. جنگ جهانی دوم، انگلیسیها را به کارزار سوریه-لبنان کشانده بود. حالا موشه دایان درحالی که سعی میکرد با دوربین دوچشمی، مواضع فرانسه را زیرنظر بگیرد، به یک باره با اصابت شلیک گلوله یک تک تیرانداز فرانسوی، از ناحیه چشم چپ آسیب دید. ترکشهای فلزی و شیشهای در چشمش کمانه کرده بود و تمام عضلات داخلی و خارجی اش را متلاشی کرد. آسیب به حدی عمیق بود که نه تنها بینایی یک چشمش را از دست داد، بلکه امکان استفاده از چشم مصنوعی را هم نداشت. زندگی او حالا با یک چشم بند سیاه ادامه پیدا میکرد؛ چشم بندی که ظاهر او را به شخصیت سیاه نبردهای نابرابر، شبیهتر میکرد.
حالا دیگر او یک بدمن تمام عیار بود با چهرهای که توی نقاشی بچه ها، با آن چشم بند سیاه، نماد رذالت و بدجنسی بود. آن ماههای اول، از ظاهر تازه اش بیزار بود، اما به مرور از هویت جدیدش لذت میبرد، تاجایی که ترجیح داد به جای عینک از همین چشم بند مرموز استفاده کند؛ زیرا شیفته خون ریزی و قدرت نمایی بود. اولین و آخرین سناریوی او در مواضع قدرت، خشونت طلبی بود؛ آن چنان که بعدها در سمت وزیردفاع اسرائیل و یکی از فرماندهان ارشد نیروی نظامی این رژیم گفته بود: «اسرائیل باید مثل سگی هار به نظر برسد؛ خطرناکتر از اینکه کسی جرئت کند مزاحمش شود.» جنون و دیوانگی، تنها شیوه او در موقعیتهای راهبردی بود، طوری که با مرور افکار و عملکرد موشه دایان، میتوان از او به عنوان نمادی از تفکرات صهیونیستی در صحنه مبارزات بین المللی یاد کرد.
اولین بار است که جام ملتهای آسیا به میزبانی ایران برگزار میشود. ایران بعد از شکست حریفان خود، از هنگ کنگ و تایوان و میانمار، حالا با اسرائیل بازی دارد. مردم ایران فراموش نکرده اند که همین ۶ سال پیش بود که پهلوی ها، موشه دایان را با عنوان وزیر کشاورزی رژیم صهیونیستی به ایران دعوت و برای آمدنش، فرش قرمز پهن کردند. مسلمانان ایرانی خشمگین از جنایات جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، با توپ پر به ورزشگاه آمده اند تا فریاد خشم و اعتراض خود را به بهانه بازی فوتبال، به نماینده این رژیم ابراز کنند. جمعیت زیادی خود را به ورزشگاه رسانده اند.
از روزها پیش، فرش فروشهای متمول یهودی تهران، بلیتهای زیادی را پیش خرید کرده اند تا بین یهودیهای ساکن پایتخت تقسیم کنند. با گشایش درهای ورزشگاه، انگار بغض فروخورده مردم باز شده باشد، سیلی از جمعیت پرشور به سمت سکوها سرازیر میشود. فوتبالیستهای ایرانی با بدرقه قرآن، پا به زمین چمن میگذارند و تماشاچیان با سوت آغاز بازی، رسالت خود را از سر میگیرند. همه چیز ظاهرا مهیای یک بازی فوتبال است، اما انگار عرصه، عرصه دادخواهی و ظلم ستیزی است. مردمی که به ورزشگاه آمده بودند، هیچ کدام نمیتوانستند جنایات اسرائیل علیه فلسطین، صحرای سینا، کرانه باختری و رود اردن را فراموش کنند.
بلندیهای جولان در زمان فرماندهی موشه دایان، تصرف شده بود و اسرائیل وسعت سرزمین هایش را در همین شش روز، سه برابر کرده بود. مسجدالنبی در شهر عسقلان به دستور همین موشه دایان تخریب شده بود و حتی یک سنگ هم از این بنای تاریخی و مقدس باقی نگذاشته بود. شرارههای آتش مسجدالاقصی تا قلب مردم مسلمان ایران رسیده بود و حالا این رقابت، در فضای خفقان آلود حکومت پهلوی، فرصت مناسبی برای اعتراض بود. بازیکنان تیم ملی با توپ و تماشاچیان با شعار به مصاف اسرائیل آمده بودند. بین هواداران ایرانی، عدهای نیز با چشم بند سیاه موشه دایان، حواس رسانهها را به خود جلب میکردند و هرچنددقیقه یک بار با پرتاب اعلامیه میان سکوها، اطلاع رسانی میکردند.
هرچند گل اول اسرائیل در اوایل نیمه دوم، نفس را در سینهها حبس کرد، گل تساوی ایران به وسیله همایون بهزادی در دقیقه ۷۵ انگار شلیک قدرتمندی از سنگر ایرانیها بود. قلیچ خانی، اما دقیقه ۸۷ با گل پیروزی کار را تمام کرد. دروازههای اسرائیل به لرزه درآمده بود و بازیکنان معترضش، به رسم همیشه صهیونیستها که در موضع ضعف، دست به حاشا میزنند، یورش برده بودند سمت داور.
این رسم دیرینه اسرائیلی هاست که هربار شکست میخورند، با دروغ پراکنی خود را از خفت و خواری تبرئه میکنند. پس از پایان بازی، جشن پیروزی به خیابانها کشید. این تنها یک شکست ورزشی برای اسرائیلیها نبود. انگار هر توپی که به درون دروازه اسرائیل مینشست، شلیک دوبارهای به چشم موشه دایان و هم مسلکانش بود.
موشه دایان سال ۱۹۸۱ بر اثر ایست قلبی مرد. او سرطان روده بزرگ داشت. این آخریها از او یک سیاستمدار بازنشسته ناتوان مانده بود که مینشست دور گود و گه گاه اظهارنظری میکرد. تمام اموال شخصی اش را هم بخشید به محافظش. کسی که وقت جان دادن نمیتوانست مانع مردن او شود. سال ۲۰۰۵ چشم بند معروفش به قیمت ۷۵ هزار دلار به حراج رفت؛ چشم بندی که نه فقط چشم چپ او، که از اساس، چشمهای دایان و هم سنگرانش را به روی هر چیزی الا قدرت و شقاوت بسته بود.
میگفت راهگشای هر مسیر دشواری، کشتار و سرکوب است. در جریان جنگ شش روزه اعتقاد داشت اگر در کشتن غیرنظامیان پیش دستی کند، همه چیز به کنترل اسرائیلیها درمی آید. هر یک راکت را با بیست گلوله پاسخ میداد. حالا بیش از دهها سال از هلاکت موشه دایان میگذرد. او آرزو داشت اسرائیل در سطح جهان به مثابه سگی هار و وحشت انگیز باشد، جوری که هرگز کسی خیال نزدیک شدن به او را نداشته باشد. اسرائیل حالا افسار پاره کرده است. در غزه و لبنان، نیروهای غیرنظامی و مناطق مسکونی را با خاک یکسان میکند.
بیمارستانها را به آتش میکشد. از تسلیحات ممنوعه استفاده میکند و هزاران هزار فلسطینی را آواره پناهگاههای ناامن میکند. جنون او در سطح جهانی خبرساز شده است. اما از رؤیای او تنها دندانهای خون آلود این سگ هار باقی مانده است. وحشت زده و آسیب پذیر است.