صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادی از دکتر سید حسین فاطمی | پیش یزید عصر، به تسلیم تن نداد

  • کد خبر: ۲۹۹۱۲۹
  • ۱۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۹
یادی از دکتر سید حسین فاطمی، وزیر دولت دکتر مصدق و سیاست مدار ضد استعمار، به بهانه سالروز اعدام او از سوی رژیم پهلوی.

به گزارش شهرآرانیوز؛ 

بهمن ۱۳۳۰/ ظهیرالدوله

جمله دکتر فاطمی تمام نشده بود که خون، چکه چکه روی گل‌های مزار ریخت. داشت می‌گفت مرگ محمدمسعود (مدیر روزنامه مرد امروز) چطور یک ایران را تکان داد، که صدای شلیک کلامش را برید. اشک‌های دختر محمدمسعود روی صورتش خشکید. جمعیت عین رشته تسبیحی از هم گسسته، روی مزار‌های خاک گرفته آرامستان ظهیرالدوله شمیران پراکنده شد. این مابین، یک نوجوان ۱۶ ساله با سر تراشیده و نگاهی سرد، آرام آرام داشت از جمعیت دور می‌شد. 

دقیقه‌ای بعد دکتر فاطمی به همراه دو سه نفر از همراهانش سوار بر اتومبیل به سمت نزدیک‌ترین بیمارستان در حرکت بودند. خون مثل چشمه‌ای بی رمق از شکمش بیرون می‌زد و راننده شبیه پسربچه‌ای وحشت زده، هق هق اشک می‌ریخت و در جاده می‌تاخت. دکتر فاطمی با لب‌های خشک و نفس‌های بریده رو کرد به راننده گفت: «خونسردی خودت را حفظ کن.» بعد لبخندی زد و با صدایی که به زحمت از گلویش بیرون می‌آمد گفت: «دیدی بالاخره انگلیسی‌ها مرا کشتند؟» خودش گمان می‌کرد با این حجم از خون ریزی کار تمام شده. 

همانجا هم اصرار داشت به همسرش چیزی نگویند، اما همان شب عوامل بی بی سی در حالی که سعی می‌کردند لبخند چرکین خود را پشت کلمات مخفی کنند، با اطمینان از رادیو اعلام کردند: «قاتل» دستگیر شده. در حالی که پزشکان داشتند توی اتاق عمل بقایای تیر را از روده بزرگ دکتر فاطمی خارج می‌کردند و محل خروج تیر دیگر را بخیه می‌زدند. آن شب غلامحسین مصدق، پسر دکتر مصدق هم در میان کادر پزشکی بیمارستان حاضر شد. عملیات نجات که تمام شد، از بیمارستان بیرون آمد تا گزارش حادثه را به گوش پدر برساند. جلو بیمارستان، تا چشم کار می‌کرد آدم بود. 

از میان جمعیت که می‌گذشت، یکی در میان حرف از نوجوانی بود که دست به اسلحه شده. خبر به مشهد هم رسیده بود و از قضا پدر ضارب که از چهره‌های سرشناس و آبرومند شهر بود از این اتفاق مطلع و به خبرنگار‌ها با صراحت اعلام کرده بود: «بعد از اطلاع از جریان حادثه برای بهبود آقای دکتر فاطمی در حرم مطهر دعا نمودم و سپس تلگرافی به جناب آقای دکتر محمد مصدق نخست وزیر و آقای دکتر فاطمی مخابره و از انجام عمل وحشیانه اظهار تنفر و انزجار نمودم.»

این اتفاق درست زمانی بود که فاطمی برای پیشبرد اهداف جبهه ملی از مقام معاونت سیاسی دکتر مصدق استعفا داده بود و در انتخابات مجلس هفدهم کاندیدای نمایندگی از تهران شده بود تا بتواند در مجلس بازوی حمایتی قوی تری برای دکتر مصدق باشد و رأی هم آورد، اما به دلیل ترور بستری شدن در بیمارستان عملا نتوانست در مجلس فعالیت خاصی انجام بدهد ولی با کار روزنامه نگاری تأکید کرد که «مجلس هفدهم در مقابل ملت و تاریخ مسئولیت بزرگی دارد.» و به نفع مردم و کشور است که مجلس با تمام قوا از نهضت ملی حمایت کند. او بیدی نبود که با این باد‌ها بلرزد.

بعدتر در مصاحبه‌ای گفته بود: «برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیر‌های گران بندگی و غلامی را پاره کند، این طور رنج‌ها و جان سپردن‌ها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد.»

اسفند ۱۳۳۲/ آخرین دستگیری

دکتر فاطمی همین که از ساختمان شهربانی بیرون آمد، یک دسته اراذل چاقوکش هجوم بردند سمتش. پشت سر همه آن ها، شعبان جعفری داشت آرام آرام با قمه‌ای در دست به دکتر فاطمی نزدیک می‌شد. مدت‌ها بود انتظار چنین لحظه‌ای را می‌کشید. دکتر فاطمی که تا آن روز در محاصره گارد شاهنشاهی و عوامل شهربانی، مشغول پاسخ به سؤالات تمام نشدنی آن‌ها بود، حالا باید در برابر ضربات پی در پی چاقوی شعبون بی مخ و آدم هاش جان سالم به در می‌برد.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۶ اسفند همان سال که فاطمی در مخفیگاهش از سوی عوامل رژیم پهلوی دستگیر شد، سیاه‌ترین دوره زندگی دکتر فاطمی بود. گرچه این اولین بار نبود و او پیش‌تر سه مرتبه به خاطر مواضع تند و انتقادی که علیه رژیم پهلوی داشت به زندان افتاده بود.

از روزی که دکتر مصدق او را به سمت وزارت امور خارجه دولت منصوب کرد، حتی یک روز خوش ندید. همان اول کاری که دست گذاشت روی کشف مدارک جاسوسی انگلیسی‌ها در سفارتخانه. کارمندهایش را اخراج کرد و شد خار چشم انگلیسی ها. پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را هم که مطرح کرد، دیگر علنا حکومت، آستین هایش را برای حذف او بالا زد.

نصرا... شیفته در کتاب «زندگی و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی» در شرح مبارزات دکتر فاطمی برای خارج کردن ایران از یوق استعمارگران و به‌ویژه انگلیسی‌ها می‌نویسد: «در مهرماه ۱۳۳۱ دکتر فاطمی عهده‌دار وزارت امورخارجه شد و در این سمت در اجرای سیاست خارجی دولت قاطعانه عمل نمود و وزارت امورخارجه را تصفیه نمود.

از جمله کار‌های اساسی او در وزارت امورخارجه، قطع رابطه با انگلیس و بستن سفارت انگلستان در تهران و کنسولگری‌ها در شهرستان‌ها بود. در تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۳۳۱ دکتر فاطمی وزیر خارجه ایران، ضمن یادداشتی خطاب به سفارت انگلیس تصمیم دولت ایران را به قطع رابطه سیاسی با دولت انگلستان اعلام کرد و دلیل این تصمیم را خودداری انگلیس از کمک به حل اختلاف فی‌مابین و حمایت غیرقانونی از شرکت سابق و مداخلات مأموران رسمی آن دولت در ایجاد تحرکات و اخلال در نظم و آرامش کشور بیان کرد.

بدین‌سان پس از ۹۳‌سال روابط این دو کشور قطع شد؛ ولی محمدرضا شاه با این تصمیم موافق نبود.» به این ترتیب فقط مقالات تند و تیز و انتقادی فاطمی علیه رژیم پهلوی نبود که برای شاه اسباب زحمت شده بود؛ فاطمی هرچه در چنته داشت گذاشته بود تا ایرانی آزاد داشته باشیم بدون دخالت اجنبی‌ها. به قول خودش: «اگر دفاع از حقوق ملت و بیان عقیده میلیون‌ها انسان محروم و گرسنه جرم است من به تکرار آن مباهات می‌کنم.»

۱۹ آبان ۱۳۳۳/قبرستان ابن بابویه

حسین فاطمی اهداف ملی را دنبال می‌کرد و مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در جایی گفته بود: «قلم دکتر فاطمی به اندازه یک ارتش به ما یاری می‌رساند.» رزا ناظم در کتاب «سیاست خارجی آمریکا و شاه» درباره نقش مؤثر فاطمی در کودتای ۲۸ مرداد می‌نویسد: «در مهرماه ١٣٣١ مذاکرات دولت دکتر مصدق با انگلیس پس از ١٩ ماه به بن‌بست رسید و با تصویب هیئت وزیران قطع رابطه سیاسی ایران با انگلیس عملی شد. 

در این زمان حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت مصدق شد. انگلیس در پی قطع رابطه با ایران به آمریکا روی آورد{... } این نقطه آغاز برنامه‌ریزی جدی برای سقوط دولت مصدق بود، در پی توطئه شاه و گروه‌های مخالف مصدق، دولت کنترل اوضاع را از دست داد. در تیر ١٣٣٢ نمایندگان مخالف دولت، مجلس را تحریم کردند {... }. 

با انحلال مجلس زمینه برای کودتا فراهم شد و در شب ٢٤ مرداد ١٣٣٢ کودتای نظامی از سوی افسران و گارد شاهنشاهی اجرا شد.» پس شاه که زخم‌خورده فاطمی بود، حکم دستگیری فاطمی را امضا زد. اما این بار با دفعات قبل فرق می‌کرد، شاه گفته هرطور شده فاطمی را تا روز دادگاه زنده نگه دارید با این امید که از او توبه نامه بگیرند. مرگ تدریجی دکتر فاطمی در زندان، هزاربار دردناک‌تر از ضربات چاقوی شعبان بی مخ بود. 

آثار جراحات، او را لحظه به لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌کرد. در تب ۴۰ درجه می‌سوخت و زندانبانان عمدا دمای سلول او را بالا می‌بردند. بعد ناگهان در را باز می‌گذاشتند تا سرما به مغز استخوانش نفوذ کند. او را روز دادگاه نظامی، با برانکارد آوردند. هیچ جای قانون و هیچ کجای دنیا، محکومیت متهمی که در شرایط جسمی نامناسبی قرار دارد نه عرفا و نه اخلاقا، ممکن نیست، اما حتی آثار خون روی لباس دکتر فاطمی، اخم به ابروی قاضی و دادستان نمی‌آورد.

پزشکان خائن سرلشکر دکتر خوشنویسان، سرلشکر دکتر ایادی، سرتیپ دکتر مقبل و سرهنگ دکتر تدین اعلام نمودند که او در سلامت است و وکیل تسخیری او نیز پس از زمان تنفس، دیگر به دادگاه بازنگشت. دادگاه غیرعلنی بود، اما حکم نهایی برای همه واضح بود. تقاضای فرجام رد شد و ۱۹ آبان ۱۳۳۳ جسم نیمه جان دکتر فاطمی کشان کشان به جوخه اعدام آورده شد. سه تیر برای خلاصی دکتر فاطمی کفایت می‌کرد. ماشه را نعمت ا... نصیری و تیمور بختیار چکاندند. هنوز آفتاب بالا نیامده بود که خبر به خواهرش رسید. 

سلطنت فاطمی که پیش‌تر پیش مرگ برادر شده بود، آسیمه سر در گرگ و میش صبحگاهی خود را رساند به نعش برادری که مظلومانه از دنیا رفته بود. پیکر را جسورانه از سربازان شاه پس گرفته بود و کشانده بود تا گورستان ابن بابویه. آفتاب همین طور که آرام آرام بر تمام قبر‌ها کشیده می‌شد، سخنان غرای سلطنت علیه رژیم پهلوی، حتی نظامیان حکومت را هم به گریه انداخته بود.


توضیح تیتر: بخشی از شعر بلند ادیب برومند در سوگ زنده یاد دکتر حسین فاطمی

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.