به گزارش شهرآرانیوز؛ پس از حدود صد روز زندگی پنهانی، «مهدی. م» به اتهام قتل «محمد. ک» در گلبهار دستگیر شد. متهم که جوانی بیستساله است صبح دیروز با دستور قاضی وحیدخاکشور، بازپرس جنایی، به محل وقوع جرم واقع در بوستان خطی حاشیه بولوار عمادخراسانی منتقل شد تا همه جزئیات آن روز را بازسازی کند.
ماجرای این پرونده به مردادماه امسال برمیگردد. گروهی از جوانان دهههشتادی منطقه لادن در یک دورهمی دوستانه پس از یک روز کاری در بوستان خطی بولوار عمادخراسانی گرد هم جمع میشوند، اما هیچکدامشان نمیدانند این آخرین دورهمی مرسوم آنها خواهد بود و با حضور میهمانی ناخوانده پای همه آنها به یک پرونده قتل گشوده خواهد شد.
این جوانها در حالی گرد هم جمع شده بودند که «مهدی. م» اعلام کرد فردی به نام سعید قرار است آن شب به آنجا بیاید تا برای حل اختلاف قبلی بر سر مسائل مالی با هم صحبت کنند. هنوز دقایق زیادی از این صحبت نگذشته که محمد، برادر سعید، به محل میآید. مهدی با دیدن او متعجب میشود و موضوع اختلاف با سعید را بازگو میکند، اما ناگهان محمد در اقدامی عجیب به او لگد میزند. مهدی بلافاصله از جا میپرد و ضامن چاقویی را که تا آن لحظه در دستش پنهان کرده است، فشار میدهد.
محمد نیز با دیدن چاقو بلافاصله نیمچهای از لباسش بیرون میکشد. این دو جوان با یکدیگر گلاویز میشوند و رفقای مهدی برای جدا کردن آنها پا به میدان میگذارند که محمد با نیمچه ضرباتی به آنها میزند. در همین شرایط، ناگهان مهدی با چاقوی ضامندارش ناگهان ضربهای به گردن محمد میزند و بدون اینکه بداند چه آسیبی به او وارد کرده است از محل فرار میکند.
شاهدان بلافاصله با اورژانس تماس میگیرند. کل این درگیری حدود یک دقیقه بیشتر نبوده است و سه دقیقه بعد آمبولانس به محل درگیری میرسد. در این مدت شاهدان میکوشند مانع خونریزی گردن محمد شوند؛ تلاشی که تا حضور امدادگران ادامه پیدا میکند، اما محمد بهدلیل خونریزی جان میبازد.
از روزی که این جنایت رخ میدهد، متهم خودش را در نقطهای نامشخص مخفی میکند. گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی خراسانرضوی نیز عملیات دستگیری متهم را آغاز و با اطلاعات بهدستآمده مخفیگاه متهم را در گلبهار شناسایی و متهمبهقتل را دستگیر میکنند.
با گذشت صد روز از جنایت، صبح دیروز با دستور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، متهم بیستساله با هدایت سرگرد شکیبا، افسر دایره قتل پلیس آگاهی، برای بازسازی صحنه قتل به محل جنایت منتقل شد؛ جایی که در آن دوستان او و مقتول بهعنوان شاهدان صحنه قتل، پیش از آنها حاضر بودند. از آخرین باری که مهدی و دوستانش به این بوستان آمده بودند، چیزی در بوستان به جز زرد شدن و ریختن برگ درختان تغییر نکرده بود. متهم در حالی با دوستانش روبهرو شد که آنها حتی نگاهشان را از او میدزدیدند و برخورد سردی داشتند.
متهم در همان ابتدا مدعی شد که از حدود سه ماه قبل ماده مخدر کیمیکال و قرص پرگابالین (دارویی ضدتشنج) مصرف میکرده و روز جنایت نیز آنها را مصرف کرده بوده است.
به گفته مهدی، اختلاف آنها از مدتی قبل آغاز شده و به سعید (برادر مقتول) برای خرید موتورسیکلت، ۶ میلیونو۸۰۰هزار تومان پول داده بوده است؛ اما سعید نه موتورسیکلت خریده و نه حاضر بوده است پول مهدی را پس بدهد. تا اینکه آنها شب جنایت با همدیگر در پارک قرار گذاشتهاند. اما سعید به محل نمیآید و به تماسهای مهدی نیز پاسخ نمیدهد. ناگهان در این میان محمد، برادرش، سر این قرار حاضر میشود و با یکدیگر درگیر میشوند.
متهم در پاسخ به سؤال مقامقضایی که آیا قبل از حادثه مقتول را میشناختی یا نه، مدعی میشود که محمد را از پیش میشناخته است و اختلافاتی نیز با یکدیگر داشتهاند، تاجاییکه چندبار نیز با هم دعوا کردهاند و محمد او را چنان زده که دچار خونریزی شده است؛ باوجوداین او هربار رضایت داده است.
مهدی در ادامه درباره اتفاقهای پیش از قتل اعلام کرد: آن روز من با یکی از دوستانم برای دیدن موتورسیکلت به طبرسی رفته بودیم. بعد از آنجا به سمت پارک حرکت کردیم. در طول مسیر محمد چندبار با من تماس گرفته و پیام داده بود و من متوجه نشده بودم. وقتی به پارک رسیدم، متوجه تماسها و پیامکش شدم.
آخرین باری که من و محمد با هم دعوا کرده بودیم، سه هفته قبل بود؛ برایهمین اصلا چاقوی ضامندار خریده بودم و همیشه همراهم بود. وقتی به پارک رسیدم، سه نفر از دوستانم روی نیمکت نشسته بودند، ما هم مقابل آنها روی زمین نشستیم. بعد از این بود که سعید جواب تلفنش را داد و پشت خط با هم دعوا کردیم و ماجرا تمام شد؛ اما نمیدانم ناگهان مقتول یکدفعه از کجا پشت سر ما پیدایش شد. درواقع فکر میکنم سعید او را به جای خودش فرستاده بوده است.
متهم مابقی ماجرا را اینگونه توضیح میدهد که وقتی محمد رسیده است، همه به او سلام کردهاند و او ناگهان پرسیده است: «داستانت با سعید چیست؟» او نیز کل ماجرا را بدون هیچ بیاحترامی تعریف کرده و بعد روی زمین نشسته است، اما محمد پشت سر او رفته و با لگد به پهلویش زده و گفته است: «جاهلی با من صحبت نکن!» مهدی از روی زمین بلند شده و پرسیده است: «چرا میزنی؟» که محمد او را هل داده و گفته است: «طوری میزنمت که بروی درست حسابی دیه بگیری» و بحث و جدل بین آنها گرفته است.
محمد درباره این قسمت ماجرا مدعی میشود: دوسه بار میخواستم از آنجا بروم، اما مرحوم راه فرار را میبست. او دو ضربه به شکمم زد و تازه آنجا چاقو را در دستان من دید؛ داد زد: روی من چاقو میکشی؟ و ناگهان نیمچهاش را از پاچه شلوارش بیرون کشید. دوستانم او را گرفته بودند. دیدم با نیمچهای که شبیه شمشیر بود یک ضربه به دستان دوستم، علی، زد. دیدم چهار نفر از دوستانم او را گرفتهاند تا به من حمله نکند. برای اینکه فرار کنم، میخواستم با چاقو ضربهای به شانهاش بزنم. میخواستم شانهاش را بزنم، اما ندیدم چه اتفاقی افتاد. ضربه را که زدم، دیدم او روی زمین افتاد؛ بعد با موتور از محل فرار کردم.
اظهارات متهم که تمام شد، نوبت به شاهدان رسید. امیرحسین، یکی از شاهدان، درباره جنایت آن شب گفت: ما هر شب بعد از کارمان اینجا جمع میشویم. اینجا همه ما را میشناسند. من آن شب حدود ساعت۱۹، از سر کار به اینجا آمدم. من و دو نفر از دوستانم روی نیمکت نشسته بودیم که مهدی و صالح با موتور آمدند. مهدی گفت محمد چندینبار به من زنگ زده است که من روی موتورسیکلت متوجه نشدهام. من رفتم تخمه خریدم و برگشتم که دیدم مهدی و سعید تلفنی با هم بحث میکنند. داشتیم صحبت میکردیم که محمد به اینجا آمد.
او آمده بود ببیند ما اینجا هستیم یا نه. وقتی رسید، از مهدی پرسید: مشکلت با سعید چیست؟ من شاهدم که مهدی خیلیخوب با او صحبت کرد و اصلا لحن بدی نداشت. مهدی ماجرا را که تعریف کرد و روی زمین نشست که محمد به پهلویش ضربه زد؛ همین که چشمش به چاقوی مهدی افتاد، گفت: تیزی میکشی؟ نیمچهاش را درآورد. من و علی و چند نفر دیگر محمد را نگه داشته بودیم. محمد با نیمچهاش که مثل شمشیر بود محکم به دست علی زد تا او را کنار بزند و برود سراغ مهدی. واقعا اگر ما نبودیم، مهدی را تکهتکه میکرد.
محمد، یکی دیگر از شاهدان نزاع مرگبار در بوستان خطی، به مقام قضایی گفت: وقتی محمد نیمچه را بیرون آورد، اجازه نمیداد مهدی موتورسیکلتش را بردارد و برود. همه ما جلوی محمد را گرفته بودیم که مهدی را نزند. او خیلی قویتر از مهدی بود و فکر میکنم حالت طبیعی نداشت. محمد کلهاش باد داشت و از طرفی همه میدانستیم مهدی اینکاره نیست و صبح تا شب در کارواش کار میکند. درهرصورت همه جلوی محمد را گرفته بودیم.
درحالیکه ما محمد را گرفته بودیم، ناگهان مهدی از پشت سر آمد و با چاقو ضربهای به محمد زد. کل نزاع به یک دقیقه هم نرسید و مهدی با موتورش از آنجا رفت. ما فکر میکردیم محمد بلند میشود و مهدی را با نیمچه میزند؛ بههمینخاطر نیمچه را برداشتیم و دور انداختیم. خون زیادی از گردن محمد میآمد. تلاش کردیم جلوی خون ریزی را بگیریم. اورژانس که آمد، محمد هنوز زنده بود؛ بعد آنها او را با خود بردند.
با ثبت اظهارات متهم به قتل و شاهدان، با دستور قاضی خاکشور، بازسازی صحنه جنایت تمام شد و متهم برای بررسی بیشتر پرونده راهی زندان شد.