صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

زنی که شوهرش با کلنگ ۳ ضربه به سرش زده بود، دیروز جان باخت | جنایت در خانه تاریک

  • کد خبر: ۳۰۰۰۱۶
  • ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۵
جواد از همان شانزده سالگی مواد مخدر مصرف می‌کرد و اعتیادش تا همین چند وقت اخیر که با اصرار همسرش برای ترک اقدام کرد، همراهش بود.

به گزارش شهرآرانیوز؛ زنی که بامداد چهارشنبه هفته گذشته، از سوی همسرش مورد اصابت ضربات کلنگ قرار گرفته و با سطح پایین هوشیاری در بیمارستان بستری شده بود، یک هفته پس از این حادثه، جان خود را از دست داد و همسر او دیروز با دستور قاضی صادق صفری، بازپرس جنایی، به زندان منتقل شد تا تحقیقات بیشتر درباره انگیزه این جنایت انجام شود.

ماجرای این پرونده را باید از سی سال قبل بررسی کرد، جایی که جواد شانزده ساله در روستایشان -در حوالی مشهد- با صلاح دید بزرگ تر‌ها با دخترعمویی که از خودش بزرگ‌تر بود، پای سفره عقد نشست. او‌ می‌گوید: «از همان اول زنم را دوست نداشتم، ولی جسارت این را که جلوی بزرگ ترهایم بایستم نداشتم.» جواد از همان شانزده سالگی موادمخدر مصرف می‌کرد و اعتیادش تا همین چندوقت اخیر که با اصرار همسرش برای ترک اقدام کرد، همراهش بود.

زندگی در شهر

جواد و ام البنین زندگی شان را با انجام کار‌های کشاورزی در روستای پدری آغاز کردند؛ اما مشکلات متعدد اقتصادی آن‌ها را به مشهد کشاند تا شاید گشایشی در زندگی شان ایجاد شود. آن‌ها صاحب سه فرزند شدند؛ دو پسر و یک دختر. پسر بزرگشان در بیست و دو سالگی، حدود هشت سال قبل، به دلیل مشکلات قلبی فوت کرد. در طول این سال‌ها دخترشان ازدواج کرد و او حالا دو نوه دارد و پسر کوچکش شانزده ساله است و مشغول گچ کاری است.
مرد می‌گوید: ما از همان اول با هم مشکل داشتیم؛ او از من بزرگ‌تر بود و رفتارش هیچ وقت با من خوب نبود، به خصوص که معتاد هم بودم.

آن‌ها سال‌ها در بولوار توس مستأجر بودند. زن در همه این سال‌ها در کارخانه‌ها کار می‌کرد و به نوعی خرج زندگی را او‌ می‌داد و مرد که نگهبان بود بخور و نمیری درآمد داشت. زندگی آن‌ها همین گونه پیش می‌رفت تا اینکه زن شوهرش را مجبور کرد اعتیادش را ترک کند و همه هزینه‌های ترک اعتیاد را هم خودش پرداخت؛ تا جایی که حالا جواد فقط متادون و قرص مصرف می‌کند.

حضور در خانه نیمه کاره

از مدتی قبل زن با پولی که به سختی توانسته بود پس انداز کند و البته با کمک برادرش یک قطعه زمین پنجاه متری در انتهای یکی از کوچه‌های توس خرید که مقابلش بیابان بود. آن‌ها شروع با ساخت غیرقانونی خانه کردند و با گرفتن پول رهن از صاحب خانه شان و با زهم کمک برادر زن، آرام آرام بنای خانه را بالا بردند. پس از بالا رفتن دیوار‌ها و قرار گرفتن سقف، زن پایش را در یک کفش کرد که بهتر است به خانه خودمان برویم؛ ما دیگر از مستأجری خسته شده ایم و این طور دیگر کرایه خانه نمی‌دهیم.

بالاخره حرف زن به کرسی نشست و آن‌ها وسایلشان را به خانه نیمه کاره با دیوار‌های آجری بردند و زندگی شان را زیر سقف آکاسیوی با کمترین امکانات آغاز کردند، آن هم در شرایطی که خانه هنوز برق و گاز نداشت و برای آب نیز باید از دبه‌های بزرگ استفاده می‌کردند.
زنـــــدگی ایــــــن خـــــانـــواده تا شـــــــــــامــــگاه چهارشنبه هفته گذشته به ظاهر عادی بود؛ البتــــــــه به گفتـــه مرد جروبـــحث‌های همیشگی به بهانه‌های مختلف میان آن‌ها وجود داشت.

جنجال خرید موزاییک

شب چهارشنبه گذشته زن از شوهرش خواست برود و کمی موزاییک بخرد تا فردا که برادرش برای انجام کار‌های بنایی آمد، موزاییک‌ها را نیز نصب کند؛ اما مرد زیر بار نرفت و شب بودن را بهانه کرد و باز همین موضوع موجب درگیری لفظی میان آن‌ها شد و زن در نهایت اعلام کرد که از برادرش خواهد خواست موزاییک هم بخرد.

شب در این خانه زودتر از همه خانه‌های شهر آغاز‌ می‌شد؛ چون روشنایی نداشتند و معمولا زودتر می‌خوابیدند. آن شب هم مثل هر شب سه نفری وسط پذیرایی روی زمین خوابیدند؛ اما مرد خوابش نبرد و مدام به رفتار‌های زنش فکر می‌کرد، تا جایی که نیمه‌های شب تصمیم گرفت کار را یکسره کند.

ضربه ۱۲ سانتی

مرد کورمال کورمال در تاریکی به آشپزخانه رفت و پایش به کلنگ خورد و همان را برداشت و به سمت زنش بر گشت. او دودل بود و مدتی بالای سر زن نشست و بعد تصمیم گرفت کار را تمام کند. بعد از ضربه اول کمی مکث کرد و بلافاصله دو ضربه دیگر زد که بعدا مشخص شد یکی از ضربه‌ها دوازده سانتی متر سر زن را شکافته است.

بعد از این ضربات مرد -انگار که اتفاقی نیفتاده باشد- خوابید. پسر نوجوان با صدای خرخر‌های مادرش از خواب بیدار شد و بعد از بیدار کردن پدر، گفت: مادر خرخر می‌کند و‌ نمی‌گذارد بخوابیم. مرد پاسخ داد: بخواب! مادرت همیشه خرخر می‌کند؛ اما لحظاتی بعد پسر با اعتراض به صدای خرخر‌ها دوباره بیدار شد و زیر نور چراغ قوه گوشی خون‌های پاشیده روی بالش و وضعیت مادر را دید و سر پدرش داد کشید که تو مادر را کشته ای؛ بعد به آشپرخانه دوید و چاقو برداشت و به دنبال پدر به کوچه دوید.

در جست وجوی انگیزه

لحظاتی بعد با حضور آمبولانس اورژانس، زن که در کما بود، به بیمارستان رضوی منتقل شد. اولین گروهی که وارد صحنه حادثه شدند افسران کلانتری معراج مشهد بودند. افسران این کلانتری با دستورات سرگرد امیررضا فعال تحقیقاتشان را آغاز کردند.
تیـــــــــم کلانـتـــــــــــری بـــــــــا هـــــــــــــدایــــــت سرگرد غلامرضا ساربان (افسر پرونده) مرد را دستگیر کردند و به کلانتری بردند و موضوع به مقام قضایی اعلام شد.

البته در این فاصله متهم در جلسات بازجویی در برابر قاضی صفری، علاوه بر مشکلات قدیمی که با همسرش داشت، موضوعات عاطفی را هم به میان کشید و معتقد بود که همسرش به او توجهی نداشته است.
با دستور قضایی برای مشخص شدن انگیزه اصلی متهم، این فرد در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت تا انگیزه او در این جنایت، در بازجویی‌های تخصصی شناسایی شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.