به گزارش شهرآرانیوز؛ «هرشب بیداری» داستان رهایی از وابستگیها و تعلقات انسانی است، رمانی شستهرفته که بر پایه نمادها، نشانهها و توصیفات زیبا از دغدغههای جوانی میگوید. «هرشب بیداری» نخستین اثر نگارموقرمقدم، نویسنده جوان خراسانی، که بهتازگی در دومین جشنواره جایزه کتاب سال جوانان شایسته تقدیر شدهاست، سرشار از تضاد و مفاهیم انتزاعی است، مفاهیمی که بر مدار احساسات تعریف نشده و تجربههای نادر بروز مییابد: هوشیاری در حین عمل، آن هم درست زمانی که همه خیال میکنند او بیهوش است. این اتفاق، اولین مسئله اساسی در کتاب «هرشب بیداری» است.
سپیده، شخصیت اصلی داستان، در روند جریانات و اتفاقات زندگی، وابسته پدر، خانه و شهر و دیار خود، مشهد، است. با این حال، خودش را بیجربزه میداند. اما از منفعل بودن و کاری نکردن بیزار است. از اینکه کسی در زندگیاش دخالت کند و او هیچ واکنشی نداشتهباشد فراری است. به همین دلیل، دلش را به دریا میزند تا همراه دوست قدیمیاش، مریم، دانشجوی شهر دیگری شود، زیرا مریم در تصور او دختری آزاد و باشهامت است؛ بنابراین راوی پذیرای تغییر و تحول است و دست روزگار او را به سمت رشد و تکامل میکشاند.
سپیده «هرشب بیداری» در داستان درگیر رابطه احساسی شدیدی میشود، اما باز در عمل جسارت به خرج نمیدهد. او حتی نمیتواند از حق پدر در دعوای ارثیه با عمو حمایت کند. به گفته خودش، در ذهن بیدار همدمآزارش، با این مسائل گلاویز میشود اگرچه در ظاهر محتاط و منفعل است.
از سوی دیگر، در شهر بابلسر، شهری که راوی دانشجو آنجاست، او با آدمها و اتفاقات دیگری روبهرو میشود. سپیده نظارهگر درد و روابط پیچیده انسانی است. بهویژه دانشجوی رشته پرستاری بودن و از نزدیک با رنج آدمها دست و پنجه نرم کردن، بیشتر سبب وارستگیاش از تعلقات میشود. علاقه به پسربچه سرطانی، سهیل، و تلاش برای نجات جان او سپیده را به جایی میرساند که تنها مسئله اساسی برایش نجات جان آدمیزاد باشد. به همین علت، تنها جایی که صحبت از این موضوع باشد، سپیده دیگر ترسو و محافظهکار نیست، بلکه پرجربزهتر از هر کسی، داوطلب ردیف اول است.
به عبارتی، میتوان «هرشب بیداری» را داستانی سراسر هوشیاری دانست که با نثری روان، به مهندسی و واکاوی درونیات دختر جوان دغدغهمندی میپردازد. داستان در ۲ جغرافیای مکانی: مشهد و بابلسر، و حال و هوای جوانی، به بررسی روابط انسانی میپردازد. از طرفی ۲ موضوع مهم در بیداری موقر، مرگ و عشق است و مرگاندیشی در جایجای رمان مشهود است. همین امر، راوی را به مسئله بخشش و ازخودگذشتگی میکشاند، بخششی که سبب اهدای عضو او میشود، زیرا راوی معتقد است نجات جان انسانی دیگر باعث نجات خودش میشود؛ بنابراین او از درون ذهن مشوش خود به دیگری و درد دیگری میاندیشد و به خودشناسی بیشتری پی میبرد.