مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ مزارع و روستاهای شرق مشهد، روزگار غریبی را از سر گذراندهاند. از یک طرف بخش مهمی از محصولات کشاورزی و دامی شهر در این منطقه تأمین و تولید میشده و از سوی دیگر، این ناحیه در معرض هجمههای دائمی و بنیانکن ازبکان و ترکمانان بوده است.
بارها برایتان نوشتهام که چگونه همه آنچه ساکنان رنجدیده این مناطق طی سالیان دراز به وجود آورده بودند، یکشبه و در غارتگریهای وحشیانه اقوام مهاجم به باد رفت؛ بااینحال، مزارع جناح خاوری باروهای شهر مشهد، آنقدر ظرفیتهای شگفتانگیز داشت که در مدت کوتاهی احیا میشد و دوباره به چرخه تولیدات زراعی و دامی باز میگشت.
نکته دیگری که باید درباره این مزارع و روستاها بدانیم، موقوفه بودن بیشتر آنهاست. بخش مهمی از موقوفات آستانقدسرضوی و نیز موقوفههایی با موضوعات متنوع و غیرمربوط به آستانقدس، در این بخش از دشت مشهد قرار دارد؛ موقوفاتی که درباره تاریخ برخی از آنها، در این سلسلهگزارشها مفصل صحبت کردهام. امروز هم قصد دارم بهسراغ یکی از این مزارع تاریخی بروم که سرگذشت آن را کمتر شنیدهاید و دربارهاش کمتر میدانید: مزرعه یا قلعه کهنسال «خدربیک».
خدربیک یا خدربیگ مزرعهای قدیمی است که در امتداد پایینخیابان مشهد قرار دارد. اراضی خدربیک از غرب به «بوژمهن» (بجمعه) و «گودسلوک»، از جنوب به «اسماعیلآباد یامخانه» و «محمدآباد»، از شرق به «قلعهساختمان» و از شمال به اراضی «بازهشیخ» و «مهرآباد» محدود میشد.
تقریبا تردیدی نداریم که خدربیک نام شخص است، هم بهدلیل پسوند «بِیک» یا «بِیگ» که پسوندی ترکیمغولی است و نشان از مهتر بودن صاحب نام دارد و هم بهخاطر متن وقفنامه «یُلداشبیگ»، فرزند «حاجی امام وردی کوزهکنانی»، که در بخشی از آن، درآمد دو روستای «عباسآباد تبادکان» و «حاجینصیر بلوکمنیژان» را وقف قناتهای «خدربیگ و خلفبیگ ولدان اوقلوبیگ شاملو» کرده است تا همواره دایر بماند و اهالی محله «باغ حسنخان» در پایینخیابان مشهد، از موهبت آب با کیفیت برخوردار باشند؛ بنابراین، خدربیگ نام شخص خیّری بوده که بر این مکان باقی مانده است.
علامه دهخدا در «لغتنامه»، «خِدِر» را «از نامهای مردان» میداند، اما درباره معنای آن چیزی نمینویسد؛ البته اشاره به ضربالمثلی قدیمی دارد که میگوید: «هرچه خواهی به خِدِر ده که خِدِر مرد خداست». انتصاب خدربیگ به طایفه قزلباش «شاملو»، میتواند سابقه و پیشینه دوران حیات این مرد نیکاندیش را به پیش از سال۱۱۵۸قمری/ ۱۱۲۴خورشیدی و زمان تنظیم وقفنامه «یُلداشبیگ» بازگرداند؛ به عصر صفوی و قدرت داشتن سرداران قزلباش در خراسان و نواحی اطراف آن؛ بااینحال، نام «خدر» تنها در مورد این مزرعه قدیمی به کار نرفته است و بیسابقه نیست.
به جز نام روستای «خدرشاه» از توابع «چکنه» نیشابور که بهنحوی با خدربیگ ارتباط واژگانی دارد، مروری متون تاریخی، جزئیات بیشتری را در اختیار ما قرار میدهد؛ مثلا «عبدالغفار نجمالدوله»، استاد برجسته ریاضیات و ستارهشناسی در مدرسه دارالفنون که برخی او را مخترع الگوی جدید تقویم ایرانی میدانند، در سفرنامه دوم خود به خوزستان، به دیدار بار رؤسای ایل قشقایی که جملگی تُرکزبان بودهاند، اشاره میکند و مینویسد: «از دشت ارژن که گذشتیم، باز وارد جنگل شدیم از [نوع]بلوط و بادام و انجیر و کویج و ... و از خانه زینان گذشتیم.
یکساعتونیم دیگر راه رفتیم، وارد شدیم در جلگه کنار رودخانه آب شیرین که بهتدریج تلخ مىشود تا برود به دالکى. نزدیک این منزل جمعى از قشقایى [ها را]دیدیم که مىرفتند به ییلاق. رؤساى آنها پیدا شده، بر ما وارد شدند. خدربیگ ریشسفید با دو نفر دیگر و شش پسر [که]دلتنگ بودند، از اختلاف در میان طایفه و اینها از اجزاى ایل بیگى داراب خان بودند. احوال قشقایى را پرسیدم، گفتند: اول ۲۴ تیره بودیم، هرکدام هزار الى پانصد خانوار و بهتدریج تمام شدهاند و اجزاى خدربیگ هزار خانوار مىشود.» بنابراین و به اختصار، باید خِدِر را نامی تُرکی برای مردان بدانیم که فعلا معنای دقیق آن بر نگارنده معلوم نیست.
درباره پیشینه مزرعه خدربیگ، به غیر از وقفنامه «یُلداشبیگ»، از بازرگانان نامدار دوره نادرشاه که به متن آن اشاره کردیم و احتمالا قدیمیترین گزارش درباره مزرعه خدربیگ است، دستکم یک روایت تاریخی دیگر نیز وجود دارد که در کتاب «سفرنامه بخارا»، مربوط به سال۱۲۵۹قمری/ ۱۲۲۲خورشیدی آمده است.
نویسنده این سفرنامه معلوم نیست، اما در متن آن اشاره مهمی به مزرعه «خدربیگ» دیده میشود: «به تاریخ یوم سهشنبه، پنجم شهر ربیعالثانى [۱۲۵۹قمری]از ارض اقدس حرکت و در یکفرسخى شهر که [به]قلعه خدربیک مشهور است، منزل نموده و سبب نزول آن منزل آن بود که جمعى تجار ارضاقدس که به کرایهبار بسته بودند و کار داشتند دو روزى ما را معطل نمودند.
انجام ناتمامى امورات آنها را داده بالاتفاق با تجمّل و اسباب از آنجا روانه شده. اسب و قاطر و شترى که همراه این چاکر ارادتمند بود، بدین موجب است: اسب بیست وسه رأس، قاطر چهار رأس، شتر مملوکى پانزده نفر، شتر که کرایه کرده بود چهارده نفر. کسانى که همراه داشتم از هر جهت چهلوپنج نفر بودند. [شکوه و شوکت دولت علّیه را]در این دیدم که به نوعى فلاکت که مایه هلاکت است بدان مملکت نرفته باشم.
در روز حرکت از قلعه خدربیک، حاجىقاسم و حاجىملاحسن و سایر تجّار دارالخلافه تا دو فرسخ به مشایعت آمدند و به شرکای خود هریک جداگانه مسطور داشتند که در بخارا هرچه این کمترین چاکر را از نقد و جنس ضرور شود، قرض بدهند.» این گزارش بسیار مهم نشان میدهد که اولا در سال۱۲۲۲خورشیدی، یعنی حدود ۱۸۱سال پیش، خدربیگ در فاصله ششکیلومتری باروهای شهر مشهد قرار داشت و بهعنوان منزلگاهی تلقی میشد که کاروانهای تجاری قادر به اتراق موقت در آن بودهاند.
یادمان باشد که این زمان، مصادف با آغاز هرجومرج در خراسان و شکل گرفتن شورش سالار بوده و امنیت مناطق همجوار مشهد بهشدت کاهش یافته است؛ بااینحال، قلعه خدربیگ چنان مستحکم بود که میشد روی آن بهعنوان مکانی امن حساب کرد. از سوی دیگر، گزارش مذکور نشان میدهد که خدربیگ نیز مانند دیگر مزارع بزرگ اطراف مشهد، صاحب بارو و قلعه بوده است؛ قلعهای که احتمالا با الگوی چهاربرج ساخته شده بود و ارتفاع و تابآوری لازم دفاعی را داشت.
خدربیگ ظاهرا تا سال۱۲۹۱قمری/ ۱۲۵۳خورشیدی مالکیت خصوصی داشت و در این سال، نیمی از آن خریده و وقف آستانقدسرضوی شد. احتشام کاویانان در «شمسالشموس» به موقوفه بودن نیمی از خدربیگ اشاره کرده و «مزرعه خدربیک نصف از کل» را در زمره موقوفات آستانقدسرضوی آورده است. مهدی سیدی در کتاب «نگاهی به جغرافیای تاریخی شهر مشهد»، درباره موضوع موقوفه بودن خدربیگ مینویسد: «محمدآباد [پایینخیابان]هم در اصل نیمی از مزرعه خدربیک بوده که در سال۱۲۹۱قمری خریداری و وقف آستانقدس شده است.»
به نظر میرسد، چون در متن احتشام کاویانیان، محمدآباد و خدربیگ بهصورت مجزا در فهرست موقوفات آمده است، باید این دو واقعه را از هم تفکیک کنیم، یا موضوع وقف سال۱۲۹۱ قمری را صرفا از آن مزرعه خدربیگ بدانیم که البته برای تصمیمگیری نهایی در این زمینه، نیازمند دقت و مطالعه بیشتر در اسناد موقوفات هستیم.
باوجود موقوفه بودن نیمی از اراضی خدربیگ، بعد از اجباری شدن ثبت اسناد در دهه۱۳۰۰ خورشیدی، برخی مالکان همه اراضی مزرعه را به نام خودشان ثبت کردند که البته به طرح دعوا علیه آن، با طرفیّت آستانقدسرضوی در دهه۱۳۱۰خورشیدی انجامید. بخش مهمی از سندهای مربوط به خدربیگ در مرکز اسناد آستانقدسرضوی، مربوط به رفع همین اختلافات است.
مثلا در سال۱۳۰۸ خورشیدی آستانقدس شکایتی مبنی بر تعدی پیشکار قنات خدربیگ به اراضی موقوفه خود در دادگاه طرح کرد. ظاهرا فرد مذکور دست به حفر چند حلقه قنات بر روی اراضی موقوفه آستانقدسرضوی برای تقویت قنات خدربیگ زده بود. از این اقدام، با شکایت انجامگرفته، جلوگیری شد (سند شماره۶۶۵۵۵ مرکز اسناد آستانقدسرضوی).
در سال۱۳۵۲خورشیدی، مسئولان امر تصمیم به ایجاد مدرسه و شهرک بر روی اراضی خدربیگ گرفتند. نامه درخواست تأمین آب، برق و تلفن برای خدربیگ که بخشی از یک پرونده حجیم و چندساله است، امروزه با شماره۱۱۴۰۷۳ در مرکز اسناد آستانقدسرضوی نگهداری میشود و نشان میدهد که در دهه۱۳۵۰خورشیدی، با توجه به کمبود اراضی داخل شهر و از طرفی، ایجاد حاشیهنشینی در اطراف مشهد، خدربیگ هم مانند برخی نقاط همچون «دروی» به محل سکونت خانوادههایی تبدیل شد که از روستا به شهر مهاجرت کرده بودند.
بیست سال قبل از آن، در اوایل دهه۱۳۳۰خورشیدی، خدربیگ هنوز مکان پرجمعیتی که نیاز به چنین زیرساختهایی داشته باشد، نبود. طبق گزارش حاجعلی رزمآرا در جلد نهم «فرهنگ جغرافیایی ایران»، خدربیگ در سال۱۳۲۹خورشیدی دهی از دهستان تبادکان در «بخش حومه شهرستان مشهد» بود که در دوکیلومتری جنوبشرقی شهر قرار داشت. این فاصله را با فاصله خدربیگ تا مشهد در دوره محمدشاه قاجار مقایسه کنید. در آن ۱۲۲نفر سکونت داشتند که شیعیمذهب بودند و به زبان فارسی صحبت میکردند.
طبق گزارش رزمآرا، خدربیگ هوایی معتدل داشت، زمینهایش با قنات سیراب میشد، در آن غلات و محصولات دامی تولید میکردند و از راه «اتومبیلرو» برخوردار بود، خدربیگ در اواخر دهه۱۳۵۰خورشیدی، بخشی از حاشیه شهر مشهد شد و بعدها کاملا در محدوده شهری قرار گرفت.