صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره مرحوم مهندس باقر مستوفی، پدر صنعت پتروشیمی ایران | مرد چالش‌های بزرگ

  • کد خبر: ۳۰۷۶۵۳
  • ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳
درباره مرحوم مهندس باقر مستوفی، مردی که در دوران مدیریت خود، تحولات چشمگیری در حوزه صنعت پتروشیمی ایجاد کرد و به حق عنوان «پدر صنعت پتروشیمی ایران» را به خود اختصاص داد.

به گزارش شهرآرانیوز؛ 

بندر آبادان/ تابستان ۱۳۱۹

تابستان‌۱۳۱۹ است. وسط خرماپزان آبادان. باقر مستوفی، چهارسال پیش همین وقت‌ها بود که چمدان رفتنش را بست و راه افتاد سمت انگلستان. آن روز‌ها جوان ۱۷، ۱۸‌ساله‌ای بود که تازه دیپلم گرفته بود و حالا برای خودش یک‌پا مهندس شده بود. مادرش مضطربانه ایستاده کنار بندر، چشم به آب دوخته تا آن کشتی حامل پسرش بالاخره لنگر بیندازد.

او راه درازی را پشت سر گذاشته. از آفریقای جنوبی تا هندوستان، از هندوستان تا خلیج فارس و حالا باید حوالی آبادان باشد. یحتمل خسته است. خسته از تماشای امواج، ملاقات غروب و مرور روز‌های پرفرازونشیبی که در انگلستان سپری کرده. روزی که می‌رفت هیچ تصوری از دانشگاه بیرمنگام نداشت، اما روزی که برگشت، اولین مدال کدمن (درجه BSc First Class) توی دستانش بود. درجه‌ای که برای اولین بار نصیب یک خارجی در دانشگاه می‌شد. 

رفته بود برای تحصیل در رشته نفت، اما جنگ دوم جهانی که در ۱۹۳۹ (۱۳۱۷ خورشیدی) آغاز شد، مسیر برنامه‌هایش به آزمایشگاه تحقیقات شرکت نفت انگلیس و ایران در سن‌بری تغییر کرد. جایی که در آن یک سال، چیز‌های بسیاری آموخت و در جوار متخصصان خبره نفت، با زیروبم این صنعت، آشناتر شد. حالا داشت به ایران برمی‌گشت تا هرآنچه آموخته در میدان عمل، تقدیم خاک وطن کند. کشتی سرانجام به بندر رسید. باقر همراه مادرش به تبریز رفت. بین سال‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۲۱ خورشیدی جایی که پدرش در سمت استاندار آذربایجان خدمت می‌کرد. 

اما همین که عزم کرد به آبادان برگردد تا خدمت خود را آغاز کند، جنوب ایران به دست قوای انگلیس و شوروی افتاد. می‌توانست همانجا بماند، اما به چشم دیده بود آنچه با نیرو‌های کار در جنوب ایران می‌کنند، چیزی شبیه به آپارتاید آفریقای جنوبی است. پس به تهران رفت و ترجیح داد تا بهبود اوضاع، در بنگاه آبیاری مشغول به کار شود. همان دوران بود که در اداره آبیاری، با چند و، چون حفر چاه و دستگاه‌های حفاری و اصول این کار، آشنا شد. تخصصی که بعد‌ها در حوزه نفت، حسابی به دادش رسید.

میدان نفتی البرز/ تابستان ۱۳۳۰

ساعت سه‌ونیم شب بود که تلفن-فاکس خانه آقای مستوفی زنگ خورد. ملک منصور، سرمهندس تیم حفاری بی‌هیچ کلام اضافه‌ای گفت: «نفت زده به آسمان. همکاران خارجی همه دستپاچه شده‌اند و کنار رفته‌اند. ما هم همه آمده‌ایم بیرون و نمی‌دانیم چه‌کارکنیم. هیچ کس کار نمی‌کند. همین الان هم یک اتوبوس از این جاده رد می‌شد، این چاه هم کنار جاده است و اتوبوس خیس از نفت شد. هرآن ممکن است فاجعه‌ای رخ دهد.» همه‌چیز شبیه یک کابوس بود.

ساعتی بعد، باقر مستوفی با چشم‌های متحیر از جیپ خود پیاده شد و سعی کرد آنچه را به چشم می‌بیند، پردازش کند. هفته‌ها بود تیم حفاری حوالی قم مشغول کار بودند و حالا درست بامداد همان روزی که مهندس مستوفی از فرط خستگی و ناامیدی بنا داشت چند روزی را با خانواده به سفر برود، نفت داشت عین آتش‌فشان به سقف آسمان می‌کوبید. 

آن روز‌های اول، دولتی‌ها می‌گفتند این همه چاه! فرصت نفتی زیادی در جنوب داریم، چرا قم؟ اما مطالعات مهندس مستوفی نشان می‌داد می‌تواند در این محدوده به نفت زیادی برسد. حالا توی گرگ‌و‌میش جاده، در حالی که رودخانه‌ای از نفت در حال خروشیدن بود و دقیقه‌ای یک بار به عرض جاده می‌زد، اولین بحران، مسدود کردن جاده بود. مسیری که کمی آن سوتر هر روز صبح با عبور یک ترن، می‌توانست یک فاجعه انسانی به بار بیاورد. 

توی آن تاریکی‌ها که حتی جرئت روشن کردن هیچ چراغی را نداشتند، به ناچار یک کامیون را سد جاده کردند و با چند چراغ بالای آن، سد راه ترن شدند، اما این تازه اول ماجرا بود. دریچه خروجی چاه، تحمل فشار ۲۵۰۰ پوند بر هر اینچ مربع را داشت در حالی که فوران نفت با فشاری بیش از ۹ هزارپوند بر اینچ مربع بود. به این ترتیب عملا تلاش برای بستن دریچه چاه، آب در هاون کوبیدن بود. 

هر لحظه رودخانه نفت به دریاچه‌ای پایین‌تر از ارتفاع تبدیل می‌شد. دریاچه‌ای که با ساخت یک سد فوری در پایین نهر، نفت را ذخیره می‌کرد. اما این چاره کار نبود. گره این کار به دست ریکا جورج اسکو باز می‌شد. کسی که مهندس مستوفی در اویل نیوجرزی نیویورک سراغ داشت و در دوران دانشجویی با او آشنا بود. به این ترتیب از او دعوت کرد به محل حادثه بیاید و دست آخر با پیشنهاد او دریچه چاه را به تناوب تا حد امکان به اندازه‌ای می‌بستند که با فشار زیر دریچه، بخشی از دیواره چاه ریزش کند و به مرور مسیر فوران خفه شود. 

ماجرا پس از یک ماه جمع شد و پس از آن، چاه شماره‌۵ البرز که روزانه ۱۲۰ هزار بشکه نفت تولید می‌کرد، آرام آرام دیگر کمپانی‌های نفتی جهان را برای مشارکت در صنعت نفت و گاز، به سمت ایران کشانید. دوره‌ای که افق تازه‌ای در صنعت نفت ایرانی گشود و ماحصل تلاش‌های شبانه‌روزی مهندس مستوفی و تیم پرتلاش او بود.

بندر ماهشهر/ تابستان ۱۳۵۵

ژاپنی‌ها در قالب شرکت سهامی ایران-ژاپن با هدف ساخت یک مجتمع پتروشیمی در دوران مدیریت مهندس مستوفی به ایران آمدند. شرکتی که بنا داشت بر اساس یک طرح مفصل، مقدار زیادی گاز مایع و مواد سبک نفتی را با لوله به بندر ماهشهر برساند. جایی که با احداث یک شهر نسبتا بزرگ روی آب، کارخانه‌ای عظیم برای تولیدات نفتی برپا می‌شد.

به این ترتیب دو سال تمام، کامیون‌های شن زمین بندر را پرمی‌کردند تا بتن‌ریزی آغاز شود و کلنگ احداث کارخانه، زمین بخورد. کارخانه‌ای با ۱۳، ۱۴ واحد مختلف که از یک سمت گاز را وارد می‌کرد و از سمت دیگر پی. وی. سی و پلاستیک و انواع الیاف مصنوعی را بیرون می‌داد. تولیداتی که همگی بر پایه پتروشیمی بود و برق آن با استفاده از آب دریا و چهار توربو ژنراتور تأمین می‌شد. 

این پروژه تنها گوشه‌ای از پیشرفت‌های صنعت ایران در طول دوران خدمت مهندس مستوفی در شرکت پتروشیمی نفت ایران بود. مردی که سال‌ها در دوران مدیریت خود، تحولات چشمگیری در حوزه صنعت پتروشیمی ایجاد کرد و به حق عنوان «پدر صنعت پتروشیمی ایران» را به خود اختصاص داد.

برچسب ها: پتروشیمی صنعت نفت
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.