مرجان اسماعیلی - قابلمه حوصلهاش سر رفته بود. خمیازهای کشید و به کاسهی آبی که کنارش بود، گفت: «کاش امروز غذا درست کنن. حوصلهم سر رفته.» کاسه خودش را اینطرف و آنطرف کشاند و گفت: «مگه نمیدونی مسافرت بودن؟!»
آنها داشتند حرف میزدند که مادر خانه وارد شد. کاسه و قابلمه به هم نگاه کردند. مادر دوتا سیبزمینی توی دستش بود. آنها را شست. بعد قابلمه را برداشت و سیبزمینیها را انداخت داخل قابلمه و مقداری آب روی آنها ریخت.
بعد زیر قابلمه را روشن کرد. سیبزمینیها شروع به غُلغُل کردند. قابلمه خیلی خوشحال بود که پس از چند روز دوباره داشت کار میکرد. بعد از نیمساعت مادر برگشت و سیبزمینیها را از قابلمه برداشت.
بعد آنها را پوست گرفت و با چاقو مکعبی ریز کرد. وقتی سیبزمینیها آماده شدند، نوبت کاسهی آبی بود. مادر آن را برداشت و سیبزمینیها را داخلش ریخت. بعد کمی شوید خشک اضافه کرد.
کمی نمک و فلفل و سس مایونز هم ریخت. یک چیز دیگر هم لازم بود؛ دو عدد خیارشور و یک پیمانه ذرت پخته. وقتی همه مواد مخلوط شدند، آنها را با چنگال حسابی هم زد. حالا سالاد سیبزمینی آماده بود.
کاسه خوشحال بود که بعد از چند روز از بیکاری درآمده و یک غذای خوشمزه درست شده است.
سالاد سیبزمینی خواص زیادی دارد؛ برای قلب و استخوانها و پوست هم فایدههای زیادی دارد.