به گزارش شهرآرانیوز؛
بزرگ شده تهران بود، اما برای اولین بار در مشهد چشم به دنیا باز کرد. در آغوش مادری خانهدار و پدری کارمند که دغدغهای جز رزق حلال نداشتند و دلشان میخواست محمد هم در جرگه بندگان صالح خدا، یک روزی مایه افتخار و مباهاتشان باشد. خانواده متدین و دینداری بودند و روزی که بهناچار مجبور شدند مشهد را برای همیشه به مقصد تهران ترک کنند، لابهلای اسباب و اثاثیهشان کلی بغض و دلتنگی جاداده بودند و تا آنجا که چشم یاری میکرد، با آخرین تلألوهای گنبد طلای حرم امام رضا (ع)، وداع کردند.
محمد، پررنگترین خاطرات کودکیاش را از تهران داشت. نوجوانیاش در این شهر گذشت و روزی که به سن خدمت رسید، به خاطر دل پدرش که ارادت ویژهای به لباس مقدس سربازی داشت، وارد دبیرستان نظام شد. سال۱۳۳۳ بود. سالی که زندگی او با ساختار نظامی ارتش همداستان شد.
طوری که پس از آن تا سال ۱۳۴۹ با مدرک مخابرات، از فرماندهی شبکه مخابرات پادگان تا فرماندهی گروهان مخابرات در یگانهای مختلف ارتش، مشغول به خدمت شد. مدتی هم رفت آمریکا برای سپری کردن دورههای زبان انگلیسی و دوره عالی رستهای. وقتی برگشت، همهمههای انقلاب بود.
مرحوم سلیمی در کنار رهبر معظم انقلاب؛ دهه ۹۰ خورشیدی
انقلاب اسلامی خیلی قبلتر از آنکه به پیروزی برسد در محافل کوچکتر نمود داشت. محمد سلیمی از همان اوایل دهه ۴۰، روی پا بند نمیشد. کافی بود در مراسمی با شرکت فرماندهان نظامی و مسئولان اداری و طبقات مختلف مردم، زمزمههایی از انحرافات عقیدتی به گوش برسد. آن وقت در قامت یک سخنران حاذق، منبر را به دست میگرفت و علیه فرقههای رایجی، چون بهاییت، قد علم میکرد. گاه نیز با انتشار اعلامیههایی علیه بهاییت، برای خودش دردسر درست میکرد و بارها برابر بازجویان ساواک مینشست و هربار محکمتر از بار قبل، از مواضع خود دفاع میکرد.
او با همان اقتداری رو به مأمور بازجو از وظایف مسلمانیاش میگفت، که بارها روی منبر. با همین جسارت موفق شده بود طی ۱۰ سال بیشتر از ۳۰۰ نفر بهاییزاده را به راه راست هدایت کند و از گرایش بیش از دوهزار نظامی و غیرنظامی متزلزل به فرقه بهاییت، جلوگیری کند. سال۱۳۵۷، یکی دوماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، حکومتیها از او که آن روزها در شغل استاد دروس فرماندهی و ستاد جنگهای نامنظم منصوب شده بود، با عنوان فردی مذهبی و در حلقه طرفداران امام خمینی (ره) یاد میکردند.
دو سه ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته. کمیته انقلابی ارتش، سرو شکل تازهای گرفته و حضرت امام خمینی (ره)، با حکمی رسمی، حجتالاسلام سید علی خامنهای را به عنوان نماینده خود در ارتش منصوب کردهاند. حالا در دل یکی از جلسات اعضای کمیته در منزل حجتالاسلام خامنهای جایی در خیابان ایران، صحبت از تعیین یک رابط و مشاور مستقیم برای ایشان است.
انتخاب با خود اعضاست. این مابین به توافق اعضا، پیشنهاد گزینه مطلوب را به خود آقای خامنهای واگذار میکنند. ایشان حالا در شمار گزینههای قابل قبول، از محمد سلیمی نام میبرد. همان نظامی وظیفهشناسی که در دفاع از مواضع خود هرگز سکوت اختیار نمیکرد. فرقی نداشت چه کسی برابر او ایستاده باشد. خواه یک غیرنظامی منحرف باشد و خواه یک افسر عالیرتبه.
او همانی است که صریح و بیپرده، بدون آنکه از به خطر افتادن موقعیت خود واهمهای داشته باشد، اصول اعتقادی و موازین اخلاقی را یادآوری میکند و از همین بابت با غالب روحانیون تهرانی و شهرستانی ارتباط صمیمانهای دارد و بسیاری از این قشر، روی پاکدستی، استواری و شجاعت او حساب میکنند. به این ترتیب نام محمدسلیمی خیلی زود در کنار آیتا... خامنهای، در مقام یک مشاور امین و قابل اعتماد قرار گرفت.
زمانی که سوسنگرد در آستانه سقوط قرار گرفته بود، حلقه محاصره نیروهای رزمنده، لحظه به لحظه تنگتر میشد. یک نفر از آن سوی خط زیر آتش دشمن از قحطی آذوقه بین رزمندهها میگفت. نیروها، از ضعف، نای ایستادن نداشتند و یک نفر باید کاری میکرد.
سلیمی بیمعطلی تلفن را برداشت و با آقای خامنهای، رئیسجهور وقت تماس گرفت: «آن قولی که بنیصدر به شما داده بود و از سرهنگ قاسمی قول گرفته بودید که برای سوسنگرد تلاشهایی کنند و گشایشی به وجود بیاورند و فشار را از روی مردم بردارند، بنیصدر این اجازه را به سرهنگ قاسمی نمیدهد. آن قولی که بنیصدر به شما داد، عمل نشده است.»
بعد از آن بود که با میانجیگریهای مفصلی از سمت حضرت آقای خامنهای گزارش به شورای عالی دفاع رسید و دو روز بعد آقای خامنهای خود را به اهواز رساندند. محمد سلیمی از شرایط، گزارش میداد و آقا، تماس پشت تماس و جلسه پشت جلسه، کنترل امور را در دست گرفته بودند.
صبح روز پیروزی، سلیمی به همراه حجتالاسلام خامنهای توی یک لندرور نشسته بودند و زیر آتش بیامان دشمن به طرف سوسنگرد حرکت میکردند. محمد سلیمی روایت میکند: آن طرف جبهه، مثلا دو کیلومتری جبهه، یک تانکر سوخت ایستاده بود. بلافاصله یک موشک هواپیما یا آتش توپخانه به این تانکر اصابت کرد و تنور قطوری از دود و آتش به آسمان زبانه کشید که همینطور چشمها به آن خیره مانده بود.
راننده هم برگشت که این صحنه را نگاه کند، حدود ۱۰ یا ۲۰ ثانیه نگاه کرد. آقای خامنهای فرمودند: تو کار خودت را بکن. در واقع این نگاه سبب شد که ما مقداری عقبتر بیفتیم. پس از اینکه کمی جلو رفتیم، ناگهان یک موشک آرپیجی عراقیها از فاصله یک متری سطح جاده، از جلو ما رد شد. به هم نگاه کردیم، بدون اینکه حرف بزنیم، ولی یک دنیا حرف در این نگاه بود. «إنَّ اللهَ یدافع عَن الّذینَ آمَنوا».
غائلههای بسیاری از کردستان و گنبد و خوزستان تا پاوه و دزلی، مدیون شجاعت و درایت سرلشکر سلیمی بود. نیروی مجاهد و متعهدی که نقش مؤثری در بازسازی ارتش و بهکارگیری عناصر اصیل و انقلابی در تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایفا کرد. او که در دوران جنگ، ریاست ستاد جنگهای نامنظم را بر عهده داشت، در دوران چهارساله ریاست جمهوری آیتا... خامنهای در سالهای۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ مسئولیت وزارت دفاع را عهدهدار شد و خرداد سال۱۳۷۹، به فرماندهی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. پس از آن تا شهریور۱۳۸۴ به عنوان یکی از مشاوران ارشد فرمانده معظم کل قوا در امور نظامی، خدمت کرد و سرانجام در دهمین روز از بهمن سال۱۳۹۴ پس از تحمل یک دوره بیماری، درگذشت.
تصاویری از سرلشکر سلیمی به همراه رهبر معظم انقلاب در دوران دفاع مقدس
در نخستین سالگرد درگذشت امیرسرلشکر محمدسلیمی، از کتاب «یاردوست» با حضور جمعی از فرماندهان ارتش و خانواده سرلشکر سلیمی رونمایی شد. اثری مشتمل بر زندگی نامه، خاطرات و سرگذشت این فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران به روایت هم رزمان او.
برای نوشتن این مطلب از پایگاه خبرگزاری دفاع مقدس و خبرگزاری ایسنا استفاده شده است.