نگار راد | شهرآرانیوز؛ پرداختن به زندگی و حال واحوال جانبازان کشور در آثار سینمایی یک ضرورت فرهنگی است که نه تنها یاد و خاطره ایثارگریهای دوران جنگ ایران و عراق را در ذهن نگه میدارد، بلکه میتواند بستری را برای تحلیل وضعیت اجتماعی و روانی جانبازان و تقدیر از فداکاریهای آنها فراهم کند.
درواقع سینما به عنوان ابزاری مهم در ثبت تاریخ، کمک میکند نسلهای بعد با جانبازان و ایثارگری هایشان بیشتر آشنا شوند، از همین رو در سینمای ایران هم در طول چهار دهه گذشته، آثار مختلفی برای ارائه تصویر ماندگاری از جانبازان تولید شده است؛ آثاری، چون «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشهای» و «میم مثل مادر» که با وجود گذشت سالها از زمان تولیدشان، هنوز هم به دل مینشینند. هم زمان با فرارسیدن ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز، مروری کردهایم برخی فیلمهای مهمی را که مستقیم یا غیرمستقیم روایتی از زندگی و حال واحوال جانبازان در آنها به تصویر کشیده شده است.
«از کرخه تا راین»، به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا، را میتوانیم یکی از بهترین فیلمهایی بدانیم که در سینمای ایران با محوریت جانبازان ساخته شده است؛ فیلمی که روایتی انسانی و متفاوت از جنگ، ارائه میکند و شخصیت پردازیهای عمیق و پیچیدهای دارد.
«از کرخه تا راین» به سرنوشت قربانیان بمبهای شیمیایی در جنگ ایران و عراق میپردازد و علی دهکردی بازیگر اصلی آن است. او نقش یک مجروح شیمیایی نابینا به نام سعید را بازی میکند که برای معالجه به آلمان اعزام میشود. با کوششهای پزشکان متخصص یکی از چشمهای سعید معالجه میشود، اما سرانجام او براساس جراحت ناشی از گازهای شیمیایی، مبتلا به نوعی سرطان خون میشود و به شهادت میرسد.
«از کرخه تا راین» که همواره در فهرست بهترین فیلمهای جنگی ایران قرار دارد، در یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد هفت جایزه شد و درنهایت دو سیمرغ بهترین فیلم و بهترین چهره پردازی را از آن خود کرد.
«گیلانه»، به کارگردانی رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب، نگاهی متفاوت به جنگ دارد و برخلاف بسیاری از آثار دفاع مقدسی که بر میدان نبرد متمرکز هستند، سرنوشت خانوادههایی را به تصویر میکشد که بعد از بازگشت همسر یا فرزند جانبازشان از جبهه، باید با مشکلات فراوانی دست وپنجه نرم کنند؛ فیلمی که نشان میدهد جنگ چگونه نه تنها بر مردان بلکه بر زندگی زنان و خانوادهها هم تأثیر عمیق و طولانی مدت میگذارد. «گیلانه»، داستان عشق بی پایان مادری را روایت میکند که دربرابر سختیهای زندگی تسلیم نمیشود و همچنان برای زنده نگه داشتن امید تلاش میکند.
درواقع در این فیلم، قهرمان داستان، شخصیت جانباز نیست، بلکه مادر اوست؛ مادری (با بازی تأثیرگذار فاطمه معتمدآریا) که پس از بازگشت فرزند مجروحش از جنگ (با بازی بهرام رادان) از او نگهداری میکند. این فیلم در بیست ودومین جشنواره فیلم فجر کاندیدای سه سیمرغ بلورین و درنهایت برنده سیمرغ بهترین چهره پردازی و جایزه ویژه هیئت داوران شد.
فیلم «میم مثل مادر»، به کارگردانی رسول ملاقلی پور، یکی دیگر از آثار برجسته سینمای ایران است که به تأثیرات جنگ بر زندگی فردی و خانوادگی میپردازد. داستان فیلم درباره زنی به نام سپیده است که در دوران جنگ ایران و عراق در بیمارستانی به عنوان پرستار فعالیت میکند. او در این دوران، در معرض گازهای شیمیایی قرار میگیرد و پس از سالها متوجه میشود که فرزندش دچار بیماریهای ناشی از این آلودگی شده است، درحالی که پدر کودک سعی میکند از پذیرش حقیقت فرار کند، سپیده تمام توان خود را برای مراقبت از فرزند بیمار خود به کار میگیرد.
«میم مثل مادر» که بنیاد فارابی آن را به عنوان نماینده ایران در هشتادمین دوره جوایز اسکار انتخاب کرد، اثری احساسی و تکان دهنده است که تماشایش برای درک عمیق تری از فداکاری مادران و رنجهای بازماندگان جنگ توصیه میشود.
«آژانس شیشهای»، ساخته ابراهیم حاتمی کیا، نگاهی عمیق و انتقادی به وضعیت جانبازان و رزمندگان دارد و نشان میدهد که چگونه این قهرمانان، در جامعهای که درگیر تغییرات پس از جنگ است، نادیده گرفته شدهاند. داستان فیلم درباره عباس، بسیجی خراسانی است که از سالهای حضورش در جنگ ایران و عراق، ترکش خمپارهای درکنار شاهرگ گردنش، باقی مانده است.
او به اصرار همسرش، نرگس، برای معاینه به تهران میآید و در خیابان، به شکل اتفاقی با هم رزم سابقش، حاج کاظم، روبه رو میشود که مشغول مسافرکشی است. پزشک، وضعیت عباس را بحرانی تشخیص میدهد و توصیه میکند هرچه زودتر برای بیرون آوردن ترکش به لندن برود.
در این بین، حاج کاظم مجبور میشود برای نجات دوست جانبازش، دست به اقدامی اعتراضی بزند. درواقع میتوان گفت «آژانس شیشهای» فیلمی است که علاوه بر به تصویر کشیدن مشکلات جسمی و روحی جانبازان، درک نشدن مشکلات آنها ازسوی جامعه و مسئولان را نیز یادآوری میکند.
«دستهای خالی»، به کارگردانی ابوالقاسم طالبی، درباره رزمندهای با بازی زنده یاد خسرو شکیبایی است که سالها پس از جنگ با مشکلات موج گرفتگی شدید به خانه اش بازمی گردد و با خانواده و زندگی جدیدش روبه رو میشود. درواقع طالبی در این اثر، بر زندگی روزمره رزمندگان بازگشته از جنگ، تمرکز کرده است و نشان میدهد که جنگ، حتی پس از پایان درگیری ها، همچنان در زندگی این افراد جریان دارد.
او همچنین در فیلم «دستهای خالی»، مفهوم انتظار را به شکل برجستهای نشان داده و به سراغ خانوادههایی رفته است که سالها در انتظار بازگشت عزیزان خود از جنگ بودهاند، اما درنهایت با چهرهای جدیدی از آنها روبه رو میشوند. «دستهای خالی» شاید به لحاظ سینمایی و فنی فیلم خوبی نباشد، اما باتوجه به مضمون متفاوتش همچنان برای علاقهمندان به سینمای دفاع مقدس، فیلمی ارزشمند و تماشایی محسوب میشود.
فیلم «پاداش سکوت»، به کارگردانی مازیار میری، اثری درباره حقیقت، عدالت و مسئولیت پذیری در برابر گذشته است. این فیلم درباره شخصیتی به نام اکبر منافی (با بازی پرویر پرستویی) است که سابقه بستری شدن در آسایشگاه جانبازان موج گرفته را دارد.
او یک شب با دیدن چهره هم رزم شهیدش (یحیی) در تلویزیون، حالش بد میشود و به سراغ پدر این شهید میرود و ادعا میکند یحیی را نه عراقیها که او کشته است، اما جزئیات آن را به یاد ندارد. آن دو به اتفاق هم به سراغ کسانی میروند که در جبهه هم رزم یحیی و اکبر بودهاند و از نحوه شهادت یحیی آگاه هستند.
درواقع میری در «پاداش سکوت»، به جای ترسیم تصویری قهرمانانه از جنگ، به سرنوشت تلخ بازماندگان میپردازد و تنهایی، عذاب وجدان و حسرتهایی را که بسیاری از رزمندگان پس از جنگ تجربه کردهاند، روایت میکند. درمجموع میتوان گفت این فیلم، داستانی گیرا و تکان دهنده دارد، اما به باور عدهای، شخصیت پردازی ضعیف آن باعث شده است آن چنان که باید، دیده نشود.
علاوه بر نمونههایی که به آنها در بالا اشاره کردیم، فیلمهای مختلف دیگری هم هستند که مستقیم و غیرمستقیم به زندگی جانبازان و خانواده هایشان پرداختهاند؛ برای مثال احمدرضا معتمدی «در دیوانهای از قفس پرید» به سراغ داستانی رفته است که شخصیت محوری آن، جانباز دفاع مقدس است. این شخصیت که روزبه نام دارد، به دلیل شدت گرفتن بیماری اش، باید مدتی در یک آسایشگاه تحت مراقبت باشد. همین اتفاق هم زندگی مشترکش را دچار چالش میکند. فیلم «سیزده ۵۹»، به کارگردانی سامان سالور، نیز یکی از آثار متفاوت دفاع مقدسی است و زندگی رزمندهای را به تصویر میکشد که پس از سالها از کما خارج و با دنیایی متفاوت روبه رو میشود.
«شیدا»، به کارگردانی کمال تبریزی، هم از آثار شاخص سینمای دفاع مقدس با رویکردی عاشقانه است. این فیلم درباره رزمندهای به نام فرهاد است که در جنگ مجروح شده است و موقتا بینایی اش را از دست میدهد. در این بین، مراقبتهای پرستاری به نام شیدا و تلاوت قرآن توسط او باعث بهبود وضعیتش میشود.
از دیگر آثاری که به نوعی به زندگی جانبازان پرداختهاند، میتوان به فیلمهای «مردی شبیه باران»، به کارگردانی سعید سهیلی، «بوی پیراهن یوسف»، ساخته ابراهیم حاتمی کیا، «نجات یافتگان» و «قارچ سمی»، از ساختههای رسول ملاقلی پور، «سجده بر آب»، به کارگردانی حمید خیرالدین، «گاهی به آسمان نگاه کن»، ساخته کمال تبریزی، «دلبری» به کارگردانی سیدجلال دهقانی اشکذری و... اشاره کرد.