به گزارش شهرآرانیوز؛ رضوانه دباغ میگوید: تمام کسانی که امروز در موزه عبرت (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری سابق) برای مراجعان روایتگری میکنند، افرادی هستند که در این زندان مخوف توسط بازجویان ساواک شکنجه شدند. آثار آن شکنجههای بیرحمانه هنوز روی بدن بعضی از آنها باقی مانده.
او ادامه میدهد: ۱۴ساله بودم که دستگیر شدم. آن روزها برای اینکه حرفهای امام خمینی به گوش همکلاسیهایم برسد، لای کاغذهای سفید، کاربن میگذاشتم و متن اعلامیههای ایشان را مینوشتم و تکثیر میکردم. بعد هم آن اعلامیهها را داخل جامیزی بچهها میگذاشتم. بعد از دستگیری مادرم، وقتی عوامل ساواک به خانهمان ریختند، کلاسور مرا هم پیدا کردند... هرچه پدرم اصرار کرد او را به جای من ببرند، بیفایده بود. تنها کاری که قبل از رفتن توانستم انجام بدهم، این بود که برای حفظ حجاب، چند تا از پیراهنهای پدرم را روی هم پوشیدم، چون فکر میکردم اجازه نخواهند داد چادر سر کنم؛ و همان شد.
این زندانی ساواک میافزاید: اول که وارد زندان میشدیم، حجابمان را میدریدند تا عکسهای کذایی بگیرند. مرا به سلول مادرم بردند تا او را از نظر روحی تحت فشار بگذارند. مادرم، اما زنی هدفمند بود... پتوهای موجود در سلول، آلوده و متعفن بود، اما ما از همان پتوها بهعنوان حجاب استفاده میکردیم! منوچهری و تهرانی که بازجویان من و مادرم بودند، با تمسخر به ما میگفتند: مادر و دختر پتویی ... در زندان ساواک، مدام شکنجهام میکردند. بعد از آن شکنجهها، روزی ۱۸ قرص میخوردم و مجبور شدم قلبم را عمل کنم...
این، گوشهای از روایت دردناک «رضوانه دباغ» است از آنچه در زندان ساواک بر سرش آمد.
منبع: فارس