مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ ستوان «آلکس بارنز» افسری انگلیسی بود که در سال ۱۸۳۱ میلادی به مأموریت شناسایی در غرب آسیا فرستاده شد. او در مرحله نخست، به آسیای میانه سفر کرد و در ادامه آن، به خراسان و مشهد رسید. بارنز روز ۱۴ سپتامبر سال ۱۸۳۲ میلادی (۲۳ شهریور ۱۲۱۱ خورشیدی) وارد مشهد شد.
او بعدها از این سفر گزارش مفصلی تهیه کرد که در قالب خاطراتش انتشار یافت. خاطرات بارنز تصویری از مشهد در دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار را پیش روی مخاطب قرار میدهد؛ دورهای که از نظر مطالعات پیشینه این شهر، شواهد تاریخی گستردهای ندارد، به خصوص در حوزه مطالعات تاریخ اجتماعی. همین مسئله باعث میشود خاطرات آلکس بارنز را مهم و بررسی اجزای آن را دارای اهمیت بدانیم.
فرازهایی از این خاطرات در برگیرنده بخشهایی از روایتهای فراموش شده تاریخ اجتماعی شهر مشهد است؛ روایاتی مانند شمایل شهر، چگونگی و ساختار برگزاری جشنها و مانند آن. در این گزارش تاریخی قصد دارم زوایای خاصی را که این افسر انگلیسی در گزارش خود از شهر مشهد موردتوجه قرار داده است، بررسی کنم. امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
مشهدی که الکس بارنز اواخر تابستان ۱۲۱۱ خورشیدی (۱۹۳ سال پیش) به چشم دید، شهری آسیب دیده از وقایع روزگار بود. بعد از اشغال مشهد توسط آغامحمدخان و سرکوبی شورش نادرمیرزا در دوره فتحعلی شاه، مشهد دیگر آن شکوه دوره افشاریه را نداشت و دچار آسیبهای جدی شده بود.
بارنز در بخشی از گزارش خود با اذعان به وضعیت نامطلوب شهر، تنها محدوده اطراف حرم رضوی را آباد میداند و مینویسد: «در فاصله صد یاردی حرم، زنجیری در عرض خیابانها کشیده شده که بازار و قسمتهای ثروتمند شهر را در میان میگیرد و حیوانات را از مکان مقدس دور نگه میدارد. بخش پرجمعیت مشهد در اینجاست. زیرا گرچه باروهایی به طول تقریبا هفت مایل حصاری به دور آن کشیده، ولی سایر نقاط شهر مخروبه است.»
بارنز به وضعیت نابسامان شهر در دیگر مناطق نیز واکنش نشان داده است. او درباره وضعیت آرامگاه نادرشاه در بالاخیابان مشهد مینویسد: «گور نادر که الان چندان مورداحترام نیست و با بنای مخروبه بزرگی که روزگاری آن را در مقابل عوامل جوی حفظ میکرد، مشخص شده، از نظر مسافر یکی از جالبترین مناظر است... عجب عرصه تفکربرانگیزی است این محل! فوارهها و گلهایی که آن را در میان گرفته بودند، ناپدید شدهاند.
درخت هلویی که هر بهار شکوفه میکرد، گرفتار جفای تبر شده است و درختان بید و سرو نیز قطعه قطعه شده بودند و در محل این ها، شهروند پرتلاشی انبوهی از شلغم کاشته بود.» گزارش بارنز از آرامگاه نادرشاه و وضعیت وخیم آن، ۸۵ سال بعد از مرگ نادرشاه (در خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی)، افزون بر فرجام غم انگیز یک بنای فاخر در مشهد، نشان میدهد که محوطه این آرامگاه با چه درختان و پوشش گیاهی پوشانده شده بوده است.
بارنز، طبق روایت خودش، از دروازه پایین خیابان وارد مشهد شد و ابتدا در طبقه دوم کاروان سرای ازبکان اتاقی گرفت، اما شرایط شلوغ و پرازدحام حاکم بر کاروان سرا او را مجبور کرد خانهای اجاره کند. طبق گزارش بارنز، میزبان او و دوستانش در مشهد، بانویی گرجی نژاد بود که شرایط درست پذیرایی از میهمان خارجی را پس از ماهها سفر در ولایات کثیف و ناامن ماوراءالنهر، به یاد انگلیسیها آورد.
او مینویسد: «[در این خانه]با خرسندی رسم نامطلوب غذاخوردن با دست را ترک گفتیم [و از قاشق و چنگال استفاده کردیم.]با اینکه خانم زیبایی که میزبانی ما را برعهده داشت، گرجی بود و فقط به زبان فارسی صحبت میکرد، تصور میکردیم در میان مردم کشورمان هستیم.»
به نظر میرسد که آداب میزبانی در پایتخت ایرانِ دوره نادرشاه، یعنی شهر مشهد که در واقع میراثی از پایتخت صفویه (اصفهان) محسوب میشد، با وجود گذشت هشت دهه از دوران طلایی اقتصاد و دیپلماسی شهر در عصر حکومت نادرشاه، شاخصهای مربوط به خود را حفظ کرده بود، آن چنان که اروپاییها میتوانستند در آن، نشانی از آداب ورسوم خودشان بیابند.
آلکس بارنز رسیدن به حرم رضوی را از سه طریق ممکن میداند: بالاخیابان، پایین خیابان و بازار. منظور وی از بازار، همان بازار قدیمی است که از جنوب مشهد با نام بازار سرشور تا ضلع غربی مسجد گوهرشاد و حرم رضوی امتداد داشت و در نهایت به صحن عتیق میرسید. او در نوشته هایش موضوع اجازه ورود نداشتن غیرمسلمانان به حرم را واقعی نمیداند و به نقد گزارش «فریزر» در این زمینه میپردازد.
به ظاهر بارنز توانسته است وارد حرم شود و بازدیدی از صحن عتیق داشته باشد. در آن زمان هنوز کار صحن نو به مرحله درخورتوجهی نرسیده بود. بارنز درباره دیدارش از حرم رضوی مینویسد: «آدمی که به زیارت میآید، باید ابتدا از بازار عبور کند، از زنجیر بگذرد تا وارد بست، یعنی جایی شود که در آن هیچ مجرمی قابل تعقیب نیست و بعد از گذرگاه طاق دار بلندی (منظور ایوان ورودی صحن است) عبور کند و به محوطه وسیع چهارگوشی که از آثار شاه عباس است، برسد.»
او اشاره مستقیمی به فضای داخل رواقها دارد که نشان میدهد احتمالا توانسته است به این مکانها نیز راه یابد. بارنز مینویسد: «تعداد بی شماری چراغ طلا (قندیل) بر فراز آرامگاه به صورت آویز قرار گرفته است که آنها را در اعیاد و ایام متبرکه مربوط به ولادت اولیای دین، به خاطر حرمت جشن، روشن میکنند و روحانیون با بهره جستن از این روشنایی، جواهرات و اشیای گران بهایی را که از سوی افراد متقی وقف حرم مطهر شده است، به نمایش میگذارند.»
نمایش جواهرات که امروزه در قالب خوانچهها (شامل چهار خوانچه و هشت ترنج) از دوره ناصرالدین شاه به این سو در اطراف ضریح مطهر اجرا شده، طبق گزارش بارنز، بی سابقه نبوده است و پیشتر نیز در برخی ایام و شاید هنگام ورود اشخاص مهم، آنها را از خزانه بیرون میآوردهاند و در معرض دید مردم قرار میدادهاند.
میدانیم که مقارن ورود بارنز، عباس میرزا نایب السلطنه نیز وارد مشهد شد. یک هفته قبل از ورود این افسر انگلیسی و همراهانش، عباس میرزا توانسته بود با شجاعت شایسته تقدیری، قلعه خبوشان (قوچان) را مسخّر کند و به همین دلیل، در مشهد جشنی بزرگ به مناسبت ورود پیروزمندانه وی برپا کردهبودند.
یکی از مهمترین بخشهای گزارش بارنز درباره شرایط مشهدِ عهدِ فتحعلی شاه که شاید در دیگر منابع نتوان اثری از آن یافت، به جشن پیروزی عباس میرزا مربوط میشود. بارنز از نزدیک شاهد برگزاری جشن پیروزی در جنگ بوده است؛ جشنی که در آن نمایشهایی با هدف تحقیر دشمنان و شادی عموم مردم اجرا میشد.
جنازه تعدادی از شورشیان را که اعدام شده بودند، برای عبرت دیگران، در میدان شهر روی زمین میکشیدند. در همان حال، بارنز با صحنه خاص و منحصربه فردی روبه رو شد: «ما با یک نمایش واقعی روبه رو شدیم و آن صحنه عبارت بود از مردی که از چوبه دار [به صورت نمایشی]آویخته شده بود؛ مردی که او را وسط خیابان و زیر درخشش نور چراغ ها، از چوبی آویزان کرده بودند.
من متوجه نشدم که چه ابتکاری به خرج داده بودند [که او بتواند با این وضع دوام بیاورد]، زیرا مرد موردبحث طنابی به گردن داشت و برای اینکه صحنه واقعی جلوه کند، دائما به اطراف لگد میپراند، درحالی که مردم به این نمایش خیره شده بودند، آدم شوخی هشت تا ۱۰ شمع را روشن کرد و بر سر یک قوچ چسبانید و آن را در بین مردم رها کرد و حیوان درحالی که تاجی از شمعهای روشن بر سر داشت، راهش را با شاخ در میان جمعیت میگشود.»
تردیدی نیست که این نمایش از سوی یک گروه هنرمند در مشهد اجرا میشده است؛ گروهی که به یقین اروپایی نبودند وگرنه بارنز به این قضیه اشاره میکرد. به نظر میرسد که نمایشهای خیابانی در مشهد ۱۹۳ سال پیش، یکی از انواع روشهای سرگرم کردن مردم در جشنها بوده است. نمایشهایی که آمیختهای از عملیات آکروباتیک و نمایشهای فکاهی برای خنداندن مردم بود. این نمایشها از دوره صفویه کم و بیش در جشنهای مختلف مورد استفاده قرار میگرفت، اما احتمالا گزارش استفاده از آنها در معابر عمومی مشهد، نخستین بار در خاطرات بارنز ثبت شده است.