به گزارش شهرآرانیوز؛ همه چیز از آن روزی شروع شد که خودرو کلانتری زنگ واحدمان را زد. درست همان زمان، همسایه طبقه سوم در حال بدرقه مهمان هایش بود و طبقه اولی پلاستیک پر شیرابه زباله اش را میخواست بیرون از خانه بگذارد. هیچ جور نمیشد کتمان کرد که طلبکارها با حکم جلب آمدهاند تا شوهرم را با دستبند به کلانتری ببرند. از درون گر گرفته بودم و صورتم از شدت استرس و اضطراب قرمز شده بود، اما برخلاف تصورم، همسایهها برای کمک و دلجویی به سمتم آمدند. لیوان آبی دستم دادند و تا خانه مرا مشایعت کردند.
حکایت چنین افرادی یکی دوتا نیست. قطعا در همسایگی ما نیز هستند کسانی که در نبود سرپرست خانواده صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند تا مبادا خدشهای به شخصیتشان وارد شود. در این بین از همراهی و در مقابل سنگ اندازی بسیاری از همسایگان نمیتوان چشم پوشی کرد. در ادامه نمونهای از این رفتارها را با هم میخوانیم.
همسایه واحد روبه روست. بیشتر از اینکه حواسش به حال و هوای گرفته همسایهای باشد که سرپرست خانواده اش را ماه هاست در کنار خود ندارد، مدام در حال جستوجو و تجسس است تا به خیال اشتباه خودش حقیقت را کشف کند.
بهترین رفتار انسان دوستانه این است که از منفی بافی و کارآگاه بازی دست بکشیم و تمام توانمان را صرف پیدا کردن جواب ابهامات ذهنمان نکنیم.
کینه از همسایهای که این روزها در بند و زندان است شاید به سالها قبل سر جای پارک در پارکینگ باز میگردد، اما برای خیلیها قرار گرفتن در چنین شرایطی بهترین موقع تلافی کردن با خانواده اوست.
بهتر است به جای آنکه گوش همسایه دیگری را مفت گیر بیاوریم و مدام زیر لب زمزمه کنیم که حقش بود که چنین شد، ثانیهای خودمان را جای خانواده او که هر روز با دیگر همسایگان چشم تو چشم میشوند، بگذاریم.
گاهی خواسته یا ناخواسته در عالم همسایگی دست به اقداماتی میزنیم که عواقب روحی جبران ناپذیری دارد. به عنوان نمونه از همسایهای که یکی از اعضای خانواده اش در زندان است و دل خوشی نداریم یک داستان غیرواقعی میسازیم و دیگران را با هر ترفندی مجاب میکنیم تا حرفهای صد من یک غازمان را گوش دهند.
با این کار نه تنها ذهن دیگران را خراب میکنیم بلکه با یارکشی پشت آن همسایه آسیب دیده را خالی میکنیم.
طرف به خاطر نداشتن گواهی نامه راهنمایی و رانندگی مرتکب قتل غیرعمد شده است. موتورسیکلت پدرش را برداشته و بر اثر بی احتیاطی با عابر پیادهای برخورد کرده است و او در دم جان باخته است.
در شرایطی که مادر بی تاب است و پدر نگران و کلافه، بهتر است قبل از هر اقدام یا صحبتی اصل ماجرا را از زبان آنها بشنویم. بهترین کار این است که در یک ساعت مناسب به اتفاق دیگر همسایگان به دل جویی همسایه مان برویم. نه آنکه برچسب قاتل را بر پیشانی فرزندشان بزنیم.
شاید تا دیروز که فرزندانتان در یک مدرسه درس میخوانند خیلی به این نکته توجه نداشتید که میتوان به جای آنکه هر روز با خانم همسایه از خانه تا مدرسه پیاده روی کنید، نوبتی به دنبال بچهها بروید. حالا که خانم همسایه درگیر جلسات دادگاه همسرش است بد نیست به عنوان همسایه حواستان به موضوعاتی باشد. به عنوان نمونه در زمانهایی که درگیریهای اداری دارد به دنبال فرزندش در مدرسه بروید، اشکالات درسی شان را رفع کنید، ساعتی آنها را به پارک ببرید و...
البته هستند همسایگانی که چنین شرایطی را غنیمت میشمارند و باعث ایجاد مزاحمت برای همسایه آسیب دیده خود میشوند. به عنوان نمونه وقت و بی وقت برایشان مزاحمت ایجاد میکنند و از شرایط بحرانی آنها نهایت سوءاستفاده را دارند.
تا دیروز که شوهرش به خاطر برگشت چک هایش زندان نبود، با همسایه طبقه پایین هرازگاهی دورهمی خانوادگی داشتند و گاهی با یکدیگر به بیرون از شهر پیک نیک میرفتند، اما به محض آنکه همسرش به زندان میافتد، آن همسایه در خانه اش را هم نمیزند. انگار خیلی تمایل ندارد با چنین افرادی در ارتباط باشد. بهتر است اگر در چنین شرایطی اتفاقی یکدیگر را دیدید با گوشه کنایه با هم سخن نگویید و کار اشتباه همسرش را مثل یک پتک بر سر او نکوبید. تجربه نشان داده است خانواده یک فرد زندانی بیشتر از هر زمان دیگری به یک هم صحبت نیاز دارند. فردی که از زندگی آنها باخبر باشد و با همراهی تسکین دردهایشان باشد.
قبول کنیم برخی مواقع با یک رفتار یا گفتار اشتباه باعث رنجش همسایه مان میشویم. اعتماد به نفس او را پایین میآوریم، چون با خودمان فکر کردهایم که بهترین کار را در نبود همسرش که در زندان است انجام دادهایم. به عنوان نمونه لباسهای کهنه مان را به آنها دادهایم یا بعد از ساعت صرف غذا، غذایی با ظاهر به هم ریخته را تعارفشان کردهایم.
گاهی میتوانید به بهانه نبود همسرتان که به عنوان نمونه سرکار و شیفت است یک غذای خوشمزه بپزید و میزبان یک وعده غذایی همسایهای باشید که مدت هاست همسرش در زندان است و با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته است. با این کار از او دلجویی کردهاید و غیرمستقیم به او فهماندهاید که در جایگاه یک همسایه حواستان به او و فرزندانش هست.
سروصدا از خانهای که دو پسربچه شیطان و یک دختر خردسال دارد، در همه آپارتمانها طبیعی است به خصوص در زمان استراحت دیگر همسایگان! حالا یک خانه را در نظر بگیرید که مادر در یک درگیری خیابانی بر سر جای پارک یک نفر را هل داده است و طرف سرش به جدول برخورد کرده و در دم جان باخته است. پدر در این شرایط مستأصل است و چارهای جز گذراندن زندگی ندارد.
به جای آنکه گوشی تلفن را بر دارید و هر چیزی به دهنتان میآید به او بگویید گهگاهی برای ساعتی فرزندان همسایه تان را پیش خودتان بیاورید تا او بتواند به بخشی از کارهای عقب افتاده اش برسد. به عنوان نمونه میتوانید فرزندان همسایه تان را به پارکینگ بیاورید، برایشان کتاب بخوانید و بازیهای گروهی انجام دهید.