صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

راوی عاشقانه‌های مردم | درباره فهیمه رحیمی، نویسنده پرکار و محبوب دهه ۷۰ و ۸۰

  • کد خبر: ۳۳۷۷۱۸
  • ۲۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۲
وقتی که جنگ تمام شد، کتاب‌های فهیمه رحیمی یک‌به‌یک راهی بازار شدند و مردمانی که زندگی‌شان تحت‌تأثیر جنگ قرار گرفته بود، با ورق‌زدن کتاب‌هایش دوباره امید را پیدا می‌کردند.

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ رمان‌های عامه‌پسند بازتاب رؤیا‌ها و تخیلات جمعی‌اند. تصویر آنها از روابط ایده‌آل و عشق‌های نجات‌بخش، به بخش‌هایی از ناخودآگاه جمعی وضوح می‌دهد. آنها عرصه‌ای برای خیال‌پردازی‌اند. جایی که ریتم داستان به سرعت پیش می‌رود، شخصیت‌ها ساده‌اند و داستان‌ها تا حد بسیاری، قابل پیش‌بینی. خواندن رمان‌های عامه‌پسند، فرصتی برای استراحت ذهن و فرار موقت از واقعیت‌های موجودند. به‌راحتی حس هم‌ذات‌پنداری را برانگیخته می‌کنند.

راوی ارزش‌های متفاوتی‌اند و تعریفی از فداکاری، عشق، شجاعت، ثروت و... را ارائه می‌دهند. ویژگی‌های قهرمان داستان، اغلب با خواننده یکی می‌شود. آدم‌ها با ورق زدن این رمان‌ها، آرزو‌های محقق‌نشده‌شان را مرور می‌کنند. برای بعضی‌ها، از جمله نوجوانان لمس یک رابطه محبت‌آمیز بدون هزینه‌های واقعی و پیامد‌های مخاطره‌آمیزند. جایی که همیشه عشق پیروز است و بدی طرد و تنبیه می‌شود. 

روایت، منظم و عادلانه شکل می‌گیرد و این در واقعیت زندگی همیشه ممکن نیست. آنها فرصتی برای ترمیم درد‌های واقعی‌اند و هرازگاهی به نیرو‌های تحول‌آفرین زندگی آدم‌ها بدل می‌شوند. فهیمه رحیمی فقط ۹‌سال دارد که «دلم برای پروانه می‌سوزد» را می‌نویسد. «دلم برای پروانه می‌سوزد» عنوان اولین داستان او و در قالب یک انشای کلاسی است. متولد و بزرگ شده دروازه دولاب است. 

پدرش توی یک کارخانه صابون‌سازی کار می‌کند و مادرش کسی است که همیشه انشاهایش را می‌نویسد. یک روز فهیمه به او اعتراض می‌کند که چرا همیشه با جمله «واضح و مبرهن است» شروع می‌کند و مادر به او تشر می‌زند که «خودت بنویس!». بعد از آن فهیمه بیشتر و بیشتر می‌نویسد. توی سیزده‌سالگی و زمانی که «جنگ و صلح» را تمام می‌کند، دلش می‌خواهد نویسنده شود. می‌خواهد مثل لئوتولستوی، به خلق عاشقانه‌ها بپردازد.

نامه‌های تلنبارشده

در هفده‌سالگی ازدواج می‌کند. صاحب دو فرزند می‌شود و به‌خاطر سخت‌گیری‌های همسرش، تحصیلات دانشگاهی را نیمه‌تمام رها می‌کند. همیشه دلش می‌خواست ادبیات بخواند و بعد همین ادبیات هم برایش به حسرت تبدیل شد. قلم پخته و روانش، او را به سمت روزنامه‌نگاری می‌کشاند.

برای روزنامه‌ها و مجلات مختلف می‌نویسد و وقتی در «زن روز» گزارش‌هایی از زندگی خصوصی زنان شکست‌خورده منتشر می‌کند، ایده اولیه رمان‌هایش را از دل حرف‌های آنها بیرون می‌کشد. زمان می‌گذرد و فهیمه همچنان با رؤیای نوشتن سر می‌کند. در سی‌وهشت‌سالگی، بالاخره اولین رمان بلندش را زیر بغل می‌زند و به سراغ ناشر‌های مختلف می‌رود. 

هیچ‌کس فهیمه را نمی‌شناسد. هیچ‌کس حاضر نیست، ناشر نوشته‌های کسی باشد که نام و نشانی ندارد. بعد از بار‌ها و بار‌ها «نه» شنیدن، با برادران شهبازی ملاقات می‌کند. آنها چاپ کتاب را می‌پذیرند و وقتی اولین رمان او سر از کتاب‌فروشی‌ها درمی‌آورد، به‌سرعت تمام نسخه‌های «بازگشت به خوشبختی» به‌فروش می‌رسد. چند هفته بعد برادران شهبازی از او می‌خواهند به دفتر انتشارات بیاید. 

فهیمه دل توی دلش نیست. نمی‌داند قرار است با چه چیزی روبه‌رو شود و اصلا چرا از او خواسته‌اند به دفتر نشر بیاید. وقتی وارد دفتر می‌شود، همه‌چیز مثل قبل است. به اطرافش نگاهی می‌اندازد و ناگهان چشمش به کوهی از نامه‌های تلنبار شده می‌افتد. وقتی از او می‌خواهند نامه‌های مخاطبانش را تحویل بگیرد، با حیرت و پشت سرهم تکرار می‌کند «این‌ها مال منه؟». بعد در حالی‌که کوه نامه‌ها را به آغوش کشیده است، گریه می‌کند.

بیرون کشیدن رؤیا از دل روزمرگی

نام «فهیمه رحیمی»، نامی آشناست. مگر می‌شود نام کسی را که کتاب‌هایش جزو پرفروش‌ترین‌های بازار کتاب بود، نشنید. طرف‌داران او هیچ‌گاه متعلق به طبقه اجتماعی خاصی نبودند اگرچه طرف‌داران نوجوانش بیش از سایر گروه‌های سنی بودند. وقتی که جنگ تمام شد، کتاب‌های فهیمه یک‌به‌یک راهی بازار شدند و مردمانی که زندگی‌شان تحت‌تأثیر جنگ قرار گرفته بود، با ورق زدن کتاب‌هایش دوباره امید را پیدا می‌کردند.

او بیش از هرچیز از ترس‌ها، مشکلات، آمال، آرزو‌ها و هیجان‌های زنانه می‌نوشت. بسیاری از کتاب‌هایش بیش از ۱۰ بار تجدید چاپ شد. در عمر کوتاه خود، ۲۳‌عنوان رمان منتشر کرد. گاهی برای پیدا کردن قصه‌هایش راهی دادگاه‌های خانواده می‌شد. 

سعی می‌کرد با زنان بیشتری هم‌کلام شود و به‌خاطر مجموع این تلاش‌هاست که به او لقب «دنیل استیل» ایران را می‌دهند. تک‌تک نامه‌هایی را که برایش ارسال می‌شد با دقت می‌خواند. در طول زندگی‌اش به بیش از ۶۰ هزار نامه از طرف هوادارانش پاسخ داد. او چهره‌ای محبوب، اما شهرت‌گریز بود که امروز کمتر مصاحبه‌ای از او موجود است. فهیمه رحیمی در سال ۱۳۹۲ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان معده در تهران درگذشت. امروز زادروز این نویسنده محبوب و به یادماندنی است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.