به گزارش شهرآرانیوز؛ هر سوی کربلا را فارغ از مصیبت عظمایی که بر جان و دل انسانی مینشیند نگاه کنی، درسهای فراوانی دارد. از گریه کردن بر این داغ عظیم بگیرید تا نحوه برخورد امام حسین (ع) با حرّ، پسرانش، خواهرش و اعجابهای تصویری که امثال امّ وهب نصرانی و حبیببنمظاهر خلق کردند. درسهایی که هر کدام میتواند راه و روش درست و سالم زیستن را به ما بیاموزد.
اینکه میگویند امام کشتی نجات است تنها در عالم معنا این جمله صدق نمیکند بلکه در معاشرت و همزیستی و ارتباطهای جمعی که هر کدام ناگزیریم از وجود آن نیز یاری رسان است.
برای شروع و گذری به این درسوارههای زندگی اجتماعی بگذارید از اهمیت اشک و ماتم بر مصیبت کربلا بگویم. گریه، در مقابل رنجهای معنوی و مادی، سپری دفاعی برای حفظ سلامت جسم و روان آدمی است که باعث بهبود خلق و تسکین درد میشود، حال هرچه اهمیت موضوع بیشتر باشد این گریه به همان اندازه روح انسان را بارور میکند. لابد تا بحال حس آزادی و رهایی و نشاط درونی را بعد از آنکه از مجلس روضه به منزل میآیید را احساس کردید و اینکه نسبت به اطرافیانتان مهربانتر شدهاید.
از گریه مهمتر، آن صحنههایی است که کربلا به خود دیده است که یکی از نمونههای بارز آن حرکت تاریخی مادر وهب نصرانی است که میگوید "در مرام ما زیبنده نیست چیزی را که در راه خدا دادهایم باز پس ستانیم. ". این جمله از زبان مادری که با رنج و سختی، فرزندش را بزرگ کرده و راه تربیت او کوشیده است بعد از آنکه ایمان این زن را به ما نشان میدهد گویای عدم وابستگی یک مادر به فرزندش در راه هدفی والاست. مادری که فرزندش را برای خودخواهی و امیال درونی و به قول قدیمیها، عصای پیری و کوری خود بزرگ نکرده است و تنها و تنها، او را در جهت آنچه میخواسته همراهی کرده است. همراهی در راهی که هم پسر و هم مادر، آن را به بهترین شکل انتخاب کردهاند که این انتخاب پسر نیز حاصل بذرهای سالم ایمانی است که مادر در دوران کودکی و نوجوانی و حتی شیردهی بر زمین حاصلخیز پسرش پاشیده است. این صحنه و رفتار و افکار را اگر با حال و هوای تنشهای امروز مادران و فرزندان قیاس کنیم به راحتی مسئله اصلی را متوجه میشویم که تربیت اگر در مسیر ولایت باشد نتیجهای جز سرافرازی و تصمیمگیری به موقع برای والدین و فرزندان ندارد. ایجاد وابستگی والدین به ویژه از سوی مادران در فرزندان، غل و زنجیرهایی نامرئی به دست و پای آنان میاندازد که مانع تصمیم درست از سوی فرزندانشان میشود و، چون والدین، ظرفیت پذیرش ندارند آن را بی احترامی به خود میدانند؛ از انتخاب لباس و دوست و رشته تحصیلی بگیرید تا انتخاب همسر و حتی نحوه برگزاری مراسم ازدواج هم محل بحث و دعواهای خانوادگی است.
رابطه امام حسین (ع) و اصحاب و یارانش با کودکان نیز در این صفحه تاریخ، دیدنی است. ما تماما احترام و تکریم شخصیت فرزندان عاشورا را میبینیم. اگرچه این موضوع در تمامی روایات و روایتهای تاریخی زندگی ائمه معصومین (ع) روشن است، اما شما ببینید که امام با حضرت علی اکبر (ع)، با قاسمبنالحسن (ع) و رقیه خاتون (س) و بی شک کودکان دیگر در آن زمان بحرانی، چگونه رفتار میکرد و خواسته این فرزندان شجاعش را برای شرکت در جنگ چگونه پاسخ داد. این رابطه همراه با احترام و محبت را در تعامل با زنان عاشورا هم از سوی امام میتوان دید که از کلمات و ادبیات و رفتاری پرمحتوا استفاده میکنند. دلداری دادنهایشان به همسر و خواهرشان بعد از شهادت حضرت علی اصغر (ع) جای تامل برای ما دارد و نشان از همدلی و مسئولیت پذیری و تاب آوری بالای امام دارد که هر کدام از اینها، زندگی را شیرین میکند.
ادب، رمز بزرگ شدن و دستیابی به ارزشهاست. ادب، رمز انسان شدن و انسان ماندن است. ادب رمز بزرگ شدن و بزرگ ماندن است و سقای کربلا، سقای آب و ادب بود و هست. اما کدام ادب؟ گاهی ما ادب را با چشم و بله قربان گویی اشتباه میگیریم، اما ادب در کلام، در رفتار و در آداب و افکار است. گاهی میبینیم فردی از کلمات قلمبه سلمبه استفاده میکند، اما هوای گفتارش خارج از معنای ادب است. ادب به فرموده امام علی (ع)، انسان را قیمتی و ارزشمند میکند که برخی نشانههای آن در کلام الهی "قولا سدیدا"، "قولا سلیما"، "قولا لیّنا"، "قولا معروفا" و "قولا میسورا" است. ادب، عصاره بسیاری ویژگیهای والای انسانی است که داشتن هر کدام از آنها، آدمی را ارزشمند میسازد. هم در نظر خودش و هم در نظر دیگران و امیدوارم هربار که محرم از راه میرسد تلاش کنیم برای دستاویز شدن به یکی از مفاهیم کربلا.