صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از زندگی شهید سردار مسعود شانه‌ئی که در حملات رژیم صهیونی به شهادت رسید

  • کد خبر: ۳۴۸۴۶۹
  • ۰۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۹
و فقط یک افسر ارشد نبود، نماد مردانگی و معرفت در سپاه بود. سال‌ها در دفتر فرمانده کل، با نظم، دقت، صداقت و بی‌ادعایی، مسئولیت سنگینی را بر دوش کشید، اما هیچ‌گاه نخواست دیده شود.

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ بعضی آدم‌ها بی‌صدا می‌آیند، بی‌ادعا زندگی می‌کنند و به‌ندرت توجه کسی را به ویژگی‌های منحصربه‌فردشان جلب می‌کنند. مسعود شانه‌ئی از همین آدم‌هاست. نه دنبال ثروت است و نه به دنبال دیده شدن. مردی ساکت، مؤدب، با نگاهی مهربان و رفتاری که بیش از یک مسئول بلندپایه، شبیه به یک خادم ساده است.

به‌تازگی خادم حرم امام رضا (ع) هم شده و بالاخره به آرزوی سال‌های دور زندگی‌اش رسیده‌است. سرتیپ است و مسئولیت دفترداری شهید سپهبد حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هم دارد. شانه‌ئی هجده‌سال تمام در کنار حاج حسین نفس می‌کشد، کار می‌کند، شب و روز را با او می‌گذراند و بیش از هرکس به او نزدیک می‌شود.

اهل هیاهو نیست. اهل انجام کار است. در همان دوران جوانی‌اش، پایگاهی ساده را اداره می‌کند، اما دل‌سوزی‌اش مثال‌زدنی است. وقتی مسئولیت فرهنگی پایگاه را به‌عهده دارد، یک روز همه اقلام سهمیه‌بندی شده پایگاه را زیر بغلش می‌زند و در میان پایگاه‌های دیگر تقسیم می‌کند. وظیفه‌ای ندارد، اما دل‌سوز همه پایگاه‌های شهر است.

همیشه همدل

مسعود شانه‌ئی دانش‌آموخته کارشناسی‌ارشد مدیریت بحران از دانشگاه امام حسین (ع) است. سال‌۱۴۰۱ از پایان‌نامه‌اش دفاع می‌کند، اما مدرک برایش معنایی ندارد، به تخصص آن نیازمند است. تخصصش را در خدمت مردم می‌خواهد، نه برای رزومه‌سازی و ترفیع گرفتن. چهره‌اش متین است، صدایش آرام است، رفتارش پر از تواضع است و اطرافیانش درباره یک چیز توافق دارند و آن هم لبخند همیشگی روی لب‌های مسعود است؛ لبخندی که حتی در سخت‌ترین روز‌ها هم محو نمی‌شود. او همدل است.

آن‌قدر که میثم، رفیق قدیمی‌اش، همیشه مسعود را با یک خاطره مرور می‌کند. وقتی که میثم باید فورا خانه‌اش را تخلیه می‌کرد و دیگر تحمل بی‌انصافی‌های صاحب‌خانه‌اش را نداشت، مسعود خانه سازمانی‌اش را به میثم می‌دهد. مسعود به او می‌گوید می‌تواند خانه‌اش را بگیرد و هر زمان نوبت به خود او رسید، خانه‌اش را به مسعود بدهد. کاری که کمتر کسی حاضر به انجامش بود.

شهادت به‌مثابه سبک زندگی

او فقط یک افسر ارشد نبود، نماد مردانگی و معرفت در سپاه بود. سال‌ها در دفتر فرمانده کل، با نظم، دقت، صداقت و بی‌ادعایی، مسئولیت سنگینی را بر دوش کشید، اما هیچ‌گاه نخواست دیده شود. پشت صحنه ماند، بی‌سروصدا، اما نقش اول بسیاری از صحنه‌های مهم بود. همسر شهید مسعود شانه‌ئی در مراسم تشییع او گفت: «نه تنها من، بلکه همسر و چهار فرزندم فدای لبخند رهبری.» کلماتش، همچون وصیت‌نامه‌ای کوتاه از یک خانواده وفادار به آرمان‌ها بود. خانواده‌ای که شهادت را فقط مرگ نمی‌داند، بلکه به‌عنوان یک سبک زندگی از آن یاد می‌کند.

در ۲۳‌خرداد ۱۴۰۴، مسعود شانه‌ئی و حاج حسین سلامی، دو یار همدل، در جریان حملات تروریستی رژیم صهیون به دیدار حق شتافتند. یکی فرمانده سپاه و یکی همراه بی‌ادعایش. پیکر سردار شانه‌ئی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) آرام گرفت. مکانی که گویی در شأن مردی بود که هیچ‌گاه خودش را بزرگ نمی‌دید، اما بزرگی‌اش در دل همه ماند. این روزها، از شهدا که حرف می‌زنیم، معمولا تصاویر رزم و جهاد می‌آید، اما بعضی شهدا، در دل اتاق‌های بی‌نام، در سکوت پرونده‌ها، در هم‌صحبتی‌های شبانه، در خنده‌های مهربان و در بخشیدن حق شخصی‌شان شهید شدند. 

مسعود شانه‌ئی از همین جنس بود. شاید سال‌ها بگذرد و کسی نامش را در کتاب‌های درسی نبیند، اما آنها که روزی با او نماز خواندند، چای خوردند، خندیدند یا غمشان را با او قسمت کردند، خوب می‌دانند مسعود شانه‌ئی، یک «شهید بی‌نشان» نبود، بلکه نشانه‌ای بود برای کسانی که می‌خواهند بی‌ادعا، مؤثر و خالصانه زندگی کنند. در روزگار ما، آدم‌هایی مثل شانه‌ئی کم‌اند. آدم‌هایی که وقتی می‌روند، جای خالی‌شان را فقط دل آدم‌ها پر می‌کند، نه سازمان‌ها و تشکیلات. برای همین هم حالا که رفته‌است، هنوز همکارانش می‌گویند «آدم بی‌حاشیه‌ای بود، ولی دل همه باهاش بود».

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.