در حرم حضرت ابوالفضلالعباس، انگار زمان از حرکت میافتد.
حالا دو روز است که وارد عراق شدیم تا به نجف برسیم. بعد از کاظمین راهمان به کربلا باز شده است، اما حرم حضرت عباس عجب صفایی دارد.
در حرم حضرت ابوالفضلالعباس، انگار زمان از حرکت میافتد. صدای زمزمه زائران با باد گرم کربلا درهم میآمیزد و بوی گلاب و تربت، فضا را معطر کرده است. ضریح، چون خورشیدی در میان انبوه دستان بالا رفته، میدرخشد؛ بعضیها آرام اشک میریزند، بعضی چنان بیتاب که ضریح را در آغوش گرفتهاند، و برخی در سکوتی سنگین، فقط نگاه میکنند.
زن و مرد، کودک و پیر، از هر زبان و ملیتی آمدهاند، اما زبان دلشان یکیست؛ همه آمدهاند تا از غیرت و وفای قمر بنیهاشم بگویند، از آن دستی که در راه ولایت داده شد و دلی که هنوز لب تشنه حسین میتپد.
اینجا نه فقط محل زیارت، که پناهگاه دلهای شکسته است.
لحظهای اگر گوش بسپاری، انگار صدایی از عمق تاریخ میرسد: صدای فداکاری، صدای وفا... صدای “ لبیک یا عباس” که لبها را میلرزاند و دلها را روشن میکند.
حالا آماده میشویم تا رهسپار نجف شویم. به همراه پاکبانان مشهدی که دل در گرو حسین (ع) دارند راهی نجف میشویم تا مسیر زائران پیاده اش را پیش از ورود به کربلا، جلا دهند.