رضوانی| سیامین نشست جمعههای پردیس کتاب به نقد و بررسی جدیدترین اثر فرانسیس فوکویاما تعلق داشت. این اندیشمند ژاپنیتبار آمریکایی، با کتابهای «پایان تاریخ و انسان واپسین» و «نظم و زوال سیاسی» به شهرتی جهانی رسید. «هویت» تازهترین اثر این متفکر است که نشر روزنه به تازگی آن را با ترجمه رحمان قهرمانپور منتشر کرده است. قهرمانپور پیش از این کتاب نظم و زوال سیاسی فوکویاما را نیز ترجمه کرده بود و از آنجا که به گفته خودش از سال 80 روی مسئله هویت کار میکرده و رساله دکتریاش هم در این مورد بوده، با کنجکاوی و علاقه سراغ ترجمه این اثر رفته است. او دکتری علوم سیاسیاش را از دانشگاه شهید بهشتی گرفته و علاوه بر این ترجمهها، تألیفاتی هم داشته است که عبارتاند از «هویت و سیاست خارجی در ایران و خاورمیانه»، «سیاست خارجی و دیپلماسی هستهای ایران»، «بازی انتخابات ریاست جمهوری» و «بررسی چهار دهه تحولخواهی در ایران». او همچنین سابقه کارهایی اجرایی مانند حضور در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری به عنوان کارشناس در سالهای 80 تا 84 و مدیریت گروه خلع سلاح مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در سالهای 84 و 90 را نیز در کارنامه خود دارد. دیگر میهمان این نشست دکتر هادی خانیکی، استاد سرشناس علوم ارتباطات، بود. او عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است و کتابهای «در جهان گفتوگو»، «چالشهای دانشگاه در ایران»، «قدرت، جامعه مدنی و مطبوعات» و «امید اجتماعی» از تألیفات اوست. خانیکی همچنین مشاور رئیس جمهور در دولت اصلاحات در 2 حوزه امور رسانه و مطبوعات و امور فرهنگی بوده و فعالیتهایی مطبوعاتی مانند سردبیری مجلات آیین و گفتوگو را به عهده داشته است.
علیقدیری، دبیر این نشست، ضمن معرفی میهمانان، به بیان خلاصهای از کتاب هویت پرداخت. آنچه در ادامه میآید، بخشهایی از سخنان 2 میهمان سیامین نشست جمعههای پردیس کتاب است.
مسئله هویت در دنیا به شکلهای مختلف بازتولید میشود
دکتر رحمان قهرمانپور، مترجم کتاب هویت: درست است که مسئله هویت از زبان فوکویاما مطرح شده، اما مسئلهای است که در همه جوامع و از جمله ایران مطرح است. جامعه ما هم امروز با این مسئله درگیر است و آخرین مورد آن گواهی موتورسیکلت خانمهاست، یا اینکه خانمها به ورزشگاه بروند یا نروند، بحث تحصیل اقلیتهای دینی و مانند اینها. از ایران که برویم آنطرفتر داستان کشمیر را در هند داریم. در ترکیه مسئله کردها، در عراق مسئله کردها و شیعه و سنی، در اسرائیل مسئله یهودیان افراطی و سکولارها و اینها همه دعواهای هویتی است. به نظر میرسد مسئله هویت دارد به اشکال مختلف در دنیا بازتولید میشود. در اروپا هم به شکل مخالفت با مهاجرت و احزاب راست خود را نشان میدهد. آخرین سنگری که مسئله هویت در آنجا مطرح شد آمریکا بود و کتاب «هویت» برای من جالب بود، چراکه میخواستم ببینم فوکویاما چه گفته است. برای لیبرالها هیچوقت مسئله هویت جدی نبود. آنها میگفتند راه حل این است که فرصتهای اقتصادی برابر ایجاد کنید؛ وقتی همه ملت در رفاه اقتصادی باشند دیگر مسئله قومیت و زبان و مذهب برایشان مسئله ثانویه است.
سیاست پرورش حامی بود که یونان را به فلاکت رساند
فوکویاما در کتاب نظم و زوال سیاسی مثالی میزند که خیلی مهم است؛ میگوید وقتی در کشوری دموکراسی هست اما حاکمیت قانون وجود ندارد، سیاسیون برای اینکه به قدرت برسند از منابع عمومی برداشت میکنند. داستان فلاکت و ورشکستگی یونان همین است. وقتی یکی از احزاب در یونان به قدرت رسید، همه آدمهای خودش را به بانک مرکزی برد. بعد چون آدمهای خودش بودند حقوقشان را 2 بار افزایش داد، بعد وقتی کار خراب میشد، نمیتوانست چیزی بگوید، چون آنها خودی بودند. به تدریج نظام اداری یونان دچار زوال شد.
یک و نیم میلیون نفر در ادارات نبودند، اما حقوق میگرفتند. مسئله فوکویاما یک مسئله منحصر به آمریکا نیست و مسئلهای جهانی است. همین داستان حامیپروری و غارت منابع عمومی یک مسئله جهانی است. همینطور مسئله هویت صرفا محدود به یک کشور نیست اما در هر کشور، ترجمان و شکل مخصوص به خودش را دارد. ما الان انبوهی از مسائل هویتی را در جامعه خودمان داریم. بههرحال کدام قرائت از اسلام باید مبنا قرار بگیرد و کدام یک مشروعیت دارد؛ قرائتی که اصلاحطلبان میگویند یا قرائتی که اصولگرایان میگویند. از آنطرف گروههای اجتماعی هم هستند. اینجا داستان هویت گره میخورد به دموکراسی. در انگلیس پس از انقلاب 1688، بیش از 200سال طول کشید تا زنان حق رأی پیدا کنند؛ یعنی داستان دموکراسی تمامش همین است که برای مردمی که به قول آقای محمود دولتآبادی میگویند «ما نیز مردمی هستیم» فرمولی درست کنیم که آنها هم در تصمیمگیری مشارکت کنند. زمانی سیستم فئودالی و پادشاهی بود و مشکلی نبود، یک پادشاه بود و بقیه رعیت بودند و هرچه پادشاه میگفت همان بود. اما بعدها صورت مسئله عوض میشود. به نوعی میشود گفت مسئله هویت با مسئله آگاهی انسانها در ارتباط است. زمانی زنان در جامعه ما مشارکت نداشتند، اما وقتی آگاهی سیاسی بهوجود میآید این مطالبه هم به وجود میآید. برای اینها چه کار میخواهید بکنید؟ این مسئله هویتی است.
انسانها میخواهند به آنها احترام گذاشته شود
بنابراین مسئله هویت مسئلهای است که جوامع باید مدام به آن جواب دهند و مسئلهای نیست که یکبار برای همیشه آن را حل کنید. لیبرالدموکراسی میگفت شما اگر بتوانید فرصتهای اقتصادی برای همه ایجاد کنید مسئله دعوا میشود مسئله پول و تولید ثروت، و دیگر هویت مسئله نمیشود، اما دیدیم که در خود لیبرالدموکراسیها مانند بریتانیا، هلند و دانمارک که الگوهای ایدهآل توسعه بودند، همهچیز از نظر اقتصادی سر جایش بود، ولی یکباره مسئله مهاجرستیزی و مسلمانستیزی به وجود آمد. چرا؟ آنجا که دیگر دغدغه نان ندارند. آنجا چرا این مسئله پیش میآید؟ اینجاست که فوکویاما سؤال میکند. قبل از آن، خیلی از چپها چندفرهنگگرا بودند و متفکرانی مانند چارلز تیلور مطرح کرده بودند که مسئله هویت را جدی بگیرید، انسانها میخواهند مورد احترام قرار بگیرند، انسانها را آنگونه که هستند به رسمیت بشناسید. ولی لیبرالها معتقد بودند که مسئله هویت، مسئلهای خصوصی است. میبینیم که نسخهای که لیبرالدموکراسی برای هویت تجویز میکرد، دیگر جواب نمیدهد.
دموکراسی نظامی است که خودش را اصلاح میکند
حتی دموکراسیهای تثبیتشده هم دچار مشکل هویتی شدهاند. اینجا فوکویاما به هگل اشاره میکند و میگوید انسان دوباره به این فکر میکند که من یک روح الهی دارم، پس چرا دولت و حکومت به من احترام نمیگذارند. اگر من از جنس خداوند هستم، چرا افکار من مورد احترام قرار نمیگیرد و اینجاست که مسئله بهرسمیت شناخته شدن، میشود موتور پیشبرنده تاریخ. همان انسانهایی که زمانی به تعبیر ما رعیت بودند و صدایشان شنیده نمیشد، الان میگویند ما هم هستیم و عقاید و باورهایی داریم. اما مسئله به این راحتی نیست. شما باید فرمول داشته باشید. در یک طرف افراد جامعه را دارید که میگویند فکر و شیوه پوشش و شیوه زندگی مرا به رسمیت بشناس، از طرف دیگر دولتی داریم که نظمی درست کرده و مانده است که چطور این را تغییر دهد. بنابراین داستان دموکراسی و هویت یک داستان پیشرونده است و من معتقدم دموکراسی نظامی است که خودش را اصلاح میکند. نگرانی فوکویاما مسئله لیبرالدموکراسی است، نه خود دموکراسی، چون دموکراسی خیلی با هویت مسئلهای ندارد. مانند آنچه در هند است.
جامعه توجیه انجام ندادن وعدهها را نمیپذیرد
آینده سیاسی ایران بستگی دارد به اینکه کدام نوع هویت میتواند به مسائل جامعه جواب بدهد. مسئله سختی است. باید ببینیم 2 طیف هویتی صداهای اقلیتها را چگونه میخواهند در سیاست جا بدهند. جامعه توجیهها را برای انجام ندادن وعدهها نمیپذیرد. میگوید تو صدای منی و من به تو رأی دادهام که بروی آن بالا حرف مرا بزنی، رأی مرا گرفتی، رفتی بالا و حالا میگویی ممکن نیست؟ مسئله این میشود که جامعه میگوید برویم رأی بدهیم یا نه؟ یک عده هر 4 سال یکبار میآیند و شعارهای خوب میدهند و بعد که قدرت را به دست میگیرند میگویند نشد، شما بیایید دوباره رأی بدهید، این دفعه زورمان را میزنیم ببینیم میشود یا نه. بنابراین سرخوردگی از دموکراسی مسئلهای است که به اشکال مختلف دیده میشود. مسئله هویت مسئلهای نیست که به سادگی حل شود، باید برای آن راه حل پیدا کنیم و دموکراسی دنبال این است که برای مسائل جدید، راه حل جدید پیدا کند و من به آن بدبینانه نگاه نمیکنم، کارآمدی یک نظام سیاسی به این است که بتواند به این مسائل جواب بدهد.
در سال 76 بحث جامعه مدنی جای اقتصاد را گرفت
دکتر هادی خانیکی، منتقد: کاری که آقای فوکویاما کرده فهمی درونی است از آنچه قبلا مطرح کرده بوده است. اولین مسئلهای که مطرح میکند این است که اگر ترامپ نبود، این کتاب هم نوشته نمیشد. کسانی که همسنوسال من هستند جابهجایی مفهومی و برجسته شدن هویت یا فراتررفتن چیزی را (بالاتر از اقتصاد) در ایران دیدهاند. در سال 76 مردم به کسی رأی دادند که وعده اقتصادی نداده بود. یعنی یک طرف آقای ناطق نوری بود که خیلی مشخص روی اقتصاد بحث میکرد و در طرف مقابل رئیس دولت اصلاحات جامعه مدنی را مطرح میکرد. توصیهای که همه در عرصه سیاست آن زمان میکردند، این بود که مسئله اول جامعه ما اقتصاد است. چه باعث میشود جامعه و شهروندانی که مسئلهشان اقتصاد است، به اقتصاد قانع نمیشوند. آقای فوکویاما در این کتاب مثالهایی میزند و میگوید چرا در آمریکا آنهایی که در نابرابری اقتصادی قرار داشتند به کسی رأی دادند که از بالاترین وضعیت اقتصادی برخوردار بود. زاپاتا یا کسی که مسئلهاش شوریدن بر نظام بروکراتیک باشد که به میدان نیامده بود.
هویتهایی که مرگبار میشوند
کاستلز در کتاب عصر اطلاعات و ظهور جامعه شبکهای میگوید که هویت عنصر معنابخش است. منتها از 3 هویت یاد میکند: هویت مشروعیت بخش، هویت مقاومت و هویت برنامهدار. هویت مشروعیت بخش یعنی اینکه چه چیزی را به رسمیت میشناسیم. او میگوید به میزانی که این هویت متصلب میشود، بخشهایی که بیرون از نظم سیاسی قرار گرفتهاند و آنهایی که دیده نشدهاند به دنبال هویت مقاومت میگردند که این هویت مقاومت سر از خشونت در میآورد. یا به گفته امین معلوف هویتها مرگبار میشود. هویتهایی که باید نتیجه آنها را در عملیاتهای انتحاری دید.
باید به هویت ترکیبی و تلفیقی توجه کنیم
به اختصار به چند نقد و طرح مسئله میپردازم. به نظر من مهمترین نقدی که میتوان داشت این است که در سیاستِ هویتی، اقتصاد و هویت در برابر هم دیده شده است، درحالیکه باید آنها را در عرض هم دید. نکته دوم این است که هویت را باید در ساختارهای اجتماعی و بنیانهای مادی و عینی دید. موضوع دیگر اینکه سیاست هویتی که فوکویاما میگوید باید با سیاست اجتماعی ما در ایران پیوند بخورد. اگر این را بخواهم به عرصه سیاست ترجمه کنم، میگویم که اصلاحطلب و اصولگرا یا هر جریان سیاسی دیگری باید عدالت را بیشتر از گذشته ترجمه کند. به اعتبار برجستهشدن هویت که فوکویاما به آن اشاره میکند، ما نیازمند این هستیم که در ایران به سیاست ترکیبی یا تلفیقی (از هویت) توجه کنیم. جامعه ما جامعهای است که هم دانش گفتوگو و هم مهارت گفتوگو کم دارد، به خصوص آنجایی که هویتها چندتکه میشوند.
اگر بتوانیم در سیاستگذاریهای اجتماعی به این توجه کنیم که به جای عرصه عمومی از عرصههای عمومی صحبت کنیم که در هریک از این عرصهها هویتهای متکثر و متنوع وجود دارند و در کنار آن بتوانیم عقلانیت مد نظر را پیش ببریم، در واقع به جای تکیه بر ایرانی بودنی که یک سرشت و گذشته دارد -و هویتهای دیگر نادیده گرفته میشود- اجازه دادهایم که گروههای دیگر حاضر شوند.