محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ بازنویسی آثار بزرگان ادب فارسی برای نسل امروز، به ویژه کودکان و نوجوانان، از مهمترین دغدغههای فرهنگی سالهای اخیر بوده است. در میان این بزرگان، مولانا جلال الدین محمد بلخی جایگاهی ویژه دارد؛ شاعری که حکایتها و اندیشه هایش، نه تنها در جهان فارسی زبانان که در سراسر دنیا الهام بخش بوده است. حال، پرسش اساسی این است که چگونه میتوان جهان پر رمز و راز «مثنوی» و دیگر آثار او را به زبانی بیان کرد که برای ذهن و دل کودک و نوجوان امروز لمس شدنی و شیرین باشد؟
گفتوگو با نویسندگانی که تجربه بازنویسی حکایتهای مولانا را برای مخاطب کودک و نوجوان داشتهاند نشان میدهد که در این مسیر با چندین پرسش بنیادین روبه رو میشویم: کدام ویژگیهای آثار مولانا اقتباس از آنها و بازنویسی شان را جذاب و ضروری میکند؟ آیا کوششهای انجام شده توانستهاند پیامهای ژرف مولانا را در قالبی ساده و دل نشین به نسل جدید منتقل کنند؟ حکایتها برای کودکان و نوجوانان را بر چه مبنایی باید انتخاب کرد؟ مرز میان ساده سازی مفاهیم عرفانی و فلسفی و بیان ساده آنها کجاست؟ خطر تحریف یا سطحی سازی این میراث گران سنگ تا چه اندازه جدی است؟
این پرسش ها، نه تنها دغدغه نویسندگان کودک و نوجوان، بلکه مسئله همه دوستداران ادبیات و فرهنگ است. ۸ مهر که در تقویم فرهنگی ایران روز بزرگداشت مولوی نام گذاری شده است، فرصتی برای پرداختن به این پرسشها و بازاندیشی در شیوههای معرفی این شاعر جاودان به نسلهای آینده نیز هست.
برای همین، این پرسشها را محور گفتوگو با نرگس برهمند، محبوبه بزم آرا و عزت صدیقی لویه قرار دادهایم؛ شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان و کارشناسان کانون پرورش فکری خراسان که بازنویسی مشترک دوازده داستان از «مثنوی معنوی» را با عنوان «شکرخانه»، نیز در کارنامه دارند. معصومه موسویان، نویسنده دیگر این اثر است که سال ۱۳۹۸ با تصویرگری مریم قصابیان و از طریق انتشارات «بروسان» چاپ و منتشر شده است.
یکی از مهمترین آثار عرفانی در ادبیات فارسی ما «مثنوی معنوی» مولاناست که سرشار است از حکایات و تمثیل ها. زبان داستان و حکایت همیشه یکی از جذابترین شیوهها برای انتقال مفاهیم، به ویژه به کودک و نوجوان است. به این وسیله میشود بسیاری از موضوعها را به شکل غیرمستقیم برای آنها بیان کرد. در همه داستانهای مولانا، چه آنها که برگرفته از قرآناند و چه داستانهایی که خود او در ذهن دارد و آنها را در قالب شعر بیان میکند، به نوعی، روش زندگی به ما آموزش داده میشود.
کودکان و نوجوانان بازه زمانی حساسی را میگذرانند، و چه خوب است که این پیامها از طریق متون کهن و ادبیات فارسی به آنها منتقل شود تا هم از زیبایی آن متون لذت ببرند و هم پیامی که در آنها نهفته است را درک کنند. این داستانها به شدت در روح بچهها تأثیرگذار است و باعث میشود سبک زندگی آنها تغییر کند، یا دست کم راه را به آنها نشان دهد.
بازنویسیهایی که از داستانهای مولانا صورت گرفته، چه برای کودکان و چه برای نوجوانان، آثار خوبی هستند. بخشی از آنها تکراری است و شامل داستانهای معروفی از مثنوی معنوی میشود، مثل حکایت طوطی و بازرگان، بقال و طوطی، یا نحوی و کشتی بان. در سالهای اخیر هم مجموعههای خوبی چاپ شده است. یکی از آنها مجموعه ۱۰ جلدی کانون پرورش فکری است که چندین نویسنده در نوشتن و بازنویسی آن دخیل بودهاند.
مجموعه خوب دیگری را خانم ناهید عسگری نوشته است به نام «گوش گوشی ها» و برگرفته از داستان «شیر و خرگوش» در مثنوی است. کتاب دیگری به نام «مرد جوان و خیاط حیله گر» داریم که باز هم برگرفته از مثنوی است و تصویرگریهای بسیار جذابی دارد. میتوان گفت به این موضوع به خوبی پرداخته شده است و میتوان کتابهای موفقی را در بازار پیدا کرد، از کتابهای مهدی آذر یزدی گرفته که جلد چهارم آن به مثنوی اختصاص پیدا کرده تا همین امروز که نویسندهها همچنان به این موضوع فکر میکنند.
طبیعتا همه حکایتهای مثنوی برای بازنویسی یا بازآفرینی برای کودکان و نوجوانان مناسب نیستند. انتخاب داستان باید بر اساس جذابیت، خلاقیت و شخصیت پردازی قوی صورت بگیرد. به ویژه در زمینه شخصیت سازی، شخصیتهای داستان باید به گونهای باشند که کودکان بتوانند با آنها هم ذات پنداری کنند تا در فضای داستان زندگی کنند. نباید خیلی شعاری باشد یا مستقیم گویی وجود داشته باشد. مهم است که نویسنده بتواند در انتخاب داستانها به مخاطب شناسی دقیق بپردازد و بررسی کند که آیا شخصیتهای داستان با روحیه و علایق کودکان و نوجوانان سازگار هستند یا نه.
این هم مهم است که پیامهای داستان با نیازهای روز هم خوانی داشته باشد و برای نسل جدید باورپذیر باشد. پس شناخت کامل از نسل کودک و نوجوان و تطابق پیامهای داستان با نیازهای آنها از معیارهای اصلی در انتخاب داستان است. مابقی هم مهارت نویسنده است در ایجاد ساختار داستان که باید بتواند فرازونشیبهای داستان را به درستی کنار هم قرار بدهد و عناصر داستان را به گونهای بچیند که قوت و جذابیت آن حفظ شود.
داستانهای فلسفی و ادبی مانند داستانهای «مثنوی» مولوی نقش مهمی در پرورش تفکر کودکان دارند. این روزها مفهومی به نام «فلسفه برای کودک» یا «فبک» رایج شده، جا افتاده و به صورت علمی و منسجم از طریق کارگاههای تخصصی به کودکان آموزش داده میشود. کتابهای متعددی هم در این حوزه تدوین شده است، به ویژه در ترجمه میتوان از آثار «کلر ژوبرت» نام برد.
این کتابها موضوعهایی مانند «خودشناسی» و «خداشناسی» را مطرح میکنند و به ایجاد تفکر و پرسشگری در کودکان کمک میکنند. نقش این نوع آموزشها در پرورش ذهن پرسشگر و تفکر انتقادی کودکان بسیار مهم است، چراکه نسل امروز دیگر پذیرای بی، چون وچرای مسائل نیست و همیشه سؤالاتی در ذهن دارد. ورود فلسفه و چالشهای فکری، در قالب کارگاهها و بحثهای گروهی، باعث میشود کودکان تجربیات جدید، احساسات نو و درک عمیق تری از جهان پیدا کنند.
داستانهایی همچون «شناختن فیل» -که بارها بازنویسی شده- نمونههایی از ابزارهای آموزشی فلسفی برای کودکان هستند. این داستانها باید با توجه به سطح سنی و میزان رشد درک کودکان، هنرمندانه بازنویسی شوند تا مفاهیم فلسفی به شکل قابل فهم و جذاب به آنان منتقل شود.
اما، متأسفانه، برخی کتاب ها، که با برداشتهای سطحی و آزاد از داستانهای مولوی و دیگرمتون قدیمی نوشته شدهاند، میتوانند آسیبهای جدی به ادبیات کهن وارد کنند. این نوع برداشت ها، نه تنها بر کیفیت ادبیات کودکان تأثیر منفی میگذارد، بلکه در آینده باعث بی توجهی نسل جوان به این متون و ناآشنایی با آنها میشود. نکته مهم دیگر ضرورت نظارت دقیق بر چاپ و نشر این نوع کتاب هاست: باید متخصصان در این حوزه نقش فعال تری ایفا کنند تا کتابهای خوب و معتبر در زمینه متون کهن اجازه انتشار پیدا کنند.
هرچند کتابهای باکیفیت جایگاه خود را پیدا میکنند و شناخته میشوند، فراهم کردن بستر مناسب در جامعه برای رشد و توسعه این آثار اهمیت زیادی دارد. این بستر میتواند شامل حمایتهای فرهنگی، آموزشی و نشر صحیح باشد. بازنویسی و بازآفرینی داستانهای کهن مانند حکایتهای «گلستان» سعدی، «شاهنامه»، «مثنوی» مولوی و دیگرآثار، به یک شکل درست، باعث میشود منابع دسترس پذیر و جذابی برای کودکان و نوجوانان ایجاد شود و آنها انگیزه بیشتری برای آشنایی با متون اصلی و مطالعه آنها پیدا کنند.
این آشنایی در سنین کودکی و نوجوانی زمینه ساز علاقه مندی و رجوع به متنهای اصلی در بزرگ سالی میشود؛ مثلا، فردی که در کودکی با شعر و داستانهای «شاهنامه» و «مثنوی» آشنا شده باشد، در بزرگ سالی به راحتی میتواند این متون را مطالعه و از آنها استفاده کند و لذت ببرد.
نگاه مولانا یک نگاه انسانی است که متعلق به قوم و نژاد خاص یا دوره زمانی محدودی نیست. نگاه او آشتی جویانه است و صلح دوستانه و سرشار از همدلی و انعطاف. معرفت عمیقی دارد و معناگراست. مخاطب را، از طریق نقل داستانها و روایات تمثیلی و پرداختن به ارزشهای بلند انسانی، به پرهیز از نگاهها و قضاوتهای سطحی و پی جویی ژرفای پدیدهها و رویدادهای زندگی تشویق میکند. همه این ویژگیها در کنار ذوق سرشار ادبی و تصویرآفرینیهای بدیع و استفاده هنرمندانه از ظرایف زبان فارسی، زمینه ساز فرازمان و فرامکان شدن آثار مولاناست و جاودانه و جهانی شدن شخصیت او.
با این اوصاف، باید گفت قطعا بازنویسی آثار مولانا، افزون بر معرفی شخصیت او به عنوان یکی از گنجینههای شعر و ادب پارسی به نسل امروز، با انتقال مفاهیم بلند و اندیشههای سازندهای همراه خواهد بود که نیاز جامعه ما و به ویژه کودکان و نوجوانان است. ساده و نو کردن آثار کهن، همیشه راهی است برای بهرهمند کردن نسل جدید از سرمایههای فکری و فرهنگی پیشینیانی که اگر از آنها غفلت کنیم، گم گشتگی هویتی و فاصله افتادن میان نسل امروز و ریشههای فرهنگی سرزمینمان را در پی خواهد داشت.
بااین حال، با توجه به مطالعه تعداد محدودی از بازنویسیهای صورت گرفته، میتوانم به این نکته اشاره کنم که اگرچه نفس کار -یعنی آشنا کردن کودکان و نوجوانان با پیشینه کهن این سرزمین که به شکل گیری هویت فرهنگی و ملی در آنها منجر میشود- بسیار ارزشمند است، گاهی تنها شاهد برگردان داستانها و بازنویسی رویدادها و اتفاقات داستان به زبان کودکانه و ساده هستیم، درحالی که هنر اصلی مولانا در انتقال پیامها نادیده گرفته شده است. خود مولانا در اشعارش به عمق معنای داستانها اشاره دارد، وقتی میگوید:
ای برادر قصه چـون پیمانـهای اسـت/ معنـی انـدر وی مثـال دانـهای اســت
دانــه معنــی بگیــرد مــرد عقــل/ ننگــرد پیمانــه را گــر گشــت نقــل
گاهی هم متأسفانه شاهد تحمیل تفاسیر و تعابیر شخصیِ بازنویس هستیم که حتی به صورت مستقیم و در قالب پند و نصیحت در پایان اثر ارائه شده است. به عنوان نمونه، در داستانی از دفتر دوم مثنوی، نقل شده که یکی از روستاییانْ گاو خود را در طویله به آخوری میبندد و میرود.
شبانگاهان، شیری به طویله میآید و گاو را میکشد و در جای او میخوابد. آن روستایی، بی خبر از همه جا، شبانه، برای سرزدن به گاوش به طویله میرود و بی خبر از آنکه شیر در جای گاو آرمیده، طبق عادت همیشگی، به نوازش گاو مشغول میشود، غافل از اینکه ...؛ و در بازنویسی این داستان برای مخاطب کودک و نوجوان شاهد این بودهایم که بازنویس نتیجه گرفته آدم عاقل هیچ گاه بدون چراغ و روشنایی وارد جایی نمیشود، درحالی که، با توجه به ابیات پایانی، متوجه میشویم مولانا در مذمت تقلید این داستان را نقل میکند و باز به طور شگفت انگیزی، در یکی از بازنویسیهای صورت گرفته از داستانهای «شاهنامه»، در نقل ماجرای تولد زال، شاهد این هستیم که بازنویس از نگرانی سام نریمان، پدر زال، درباره اینکه مبادا فرزندش دختر باشد یاد میکند، درحالی که در اصل اثر در «شاهنامه» فردوسی، شاهد چنین موضوعی نیستیم و مواردی از این دست بسیار آسیب زننده است.
ازسوی دیگر، باید در نظر داشته باشیم که در آثار اقتباسی برای کودکان و نوجوانان تنها وظیفه نویسنده انتقال مفاهیم و پیام موجود در اثر نیست، بلکه باید زبان و ساختار و فرم ارائه هم با توجه به شرایط و نیاز مخاطب و توان عقلانی و عاطفی و سطح زبانی و دایره واژگانی او و سایر مؤلفهها مناسب سازی شود.
درون مایه بسیاری از داستانهای مثنوی معنوی، برای کودکان و به ویژه نوجوانان، شیرین و جذاب و آموزنده است. ازسوی دیگر، بخشی از داستانها میتواند بر شخصیت امروز کودکان و نوجوانان تأثیرگذار باشد. لایههای زیرین و درونی روایت، که قطعا در ذهن کودک ماندگار و نهادینه میشود، بر شخصیت آینده او تأثیرگذار خواهد بود. ممکن است کودکْ امروز با شنیدن داستان فهمی را که مورد توقع خالق اثر است نداشته باشد، اما آن مفاهیم در ناخودآگاه او نقش میبندد و او در بزرگ سالی به عمق معنای آنها پی میبرد.
نکته مهم آخر اینکه از تفاوت بازنویسی و بازآفرینی نباید غافل شد: آثار کهن میتواند دست مایه بسیار خوبی برای بازآفرینی باشد. در بازنویسی، ما با حفظ ساختار متن و درون مایه و تنها تغییر دادن الفاظ یک متن و نوشتن دوباره آن به شکل سادهتر و فهم پذیر برای کودک و نوجوان مواجهیم، اما در بازآفرینی، اقتباس کننده اثری را مبنا قرار میدهد و با دخل وتصرف در عناصر ادبی و داستانی و بر اساس ذهنیات و تخیل و ذوق ادبی خود آن را دوباره میآفریند. درواقع، نگاه خلاقانه به آثار کهن باعث ایجاد تنوع و جذابیت در تولید آثار میشود.
مولانا با زبان معمول و از زندگی معمول انسانها حرف میزند و در پایان نتایج و پندهای عرفانی میگیرد. مولوی جذاب است، چون از کودکی و بازیگوشی همان قدر حرف میزند که از شیدایی جوان و پند پیران و تجربه میان سالان. مولوی توانمندی و خطاها را در کنار هم میبیند.
شخصیتهای او آشنا هستند، مانند آن کودک حلوافروش که گریه میکند که دستمزدش را ندادهاند، همچنان که طنز تقلید کردن «خر برفت و خر برفت» هنوز هم برای همه ما آشناست. قصههای مولانا از دل زندگی است و برای تمام روزها و زمان هاست. خوشبختانه، اقتباس از آثار مولوی و بازنویسی و بازآفرینی آثار او در حال افزایش است و نویسندگان توانمندی در این حوزه کتاب دارند.
نویسندگان و هنرمندان و کتابهای نام آشنای کودک و نوجوان، ازجمله مهدی آذریزدی با کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب»، مجید ملامحمدی با کتاب «آرزوی بزرگ، خیلی بزرگ» با تصویرگری علی شکاری، «روزی روزگاری» به نویسندگی افسانه شعبان نژاد و تصویرگری مرجان وفاییان و عطیه بزرگ سهرابی، «نقاشان چینی و رومی» نوشته مرجان فولادوند با تصویرگری مانلی منوچهری، «راز» نوشته زهره پریرخ با تصویرگری پژمان رحیمی زاده و «راز آن درخت» نوشته مصطفی رحماندوست با تصویرگری عطیه مرکزی بخشی از اینها هستند.
اما آیا پیوندی بین مخاطب و ادبیات ما برقرار شده است؟ به نظر من متأسفانه، نه، چون کتاب بخشی از رسانه است و بخش دیگر رسانه باید به فعالیتهای ویژه دیگری بپردازد، فعالیتهایی ازجمله چاپ آثاری با همین محتوا در مجلات و نشریات و ساخت پویانماییهای جذاب و فیلمهای سینمایی و اسباب بازی و بازیهای رایانهای. در دنیای جذاب دیجیتال و در دنیای پر از رنگ پویانماییها و بازیهای شرکتهای بزرگ، توقع نابجایی است که بی هنرِ فناوری بتوان کودکان و نوجوانان را فقط با کتاب آگاه یا سرگرم کرد، اما آنچه رسالت کتاب است، بیش از بازنویسی، بازآفرینی است.
باز آفرینی یکی از کارهای خلاقانه ادبیات است. نویسنده، تفکرِ اثر را در بیان تازهای دوباره خلق میکند. بازآفرینی، به خاطر پرداختن به جزئیات و زنده کردن اتفاقات داستان با زبان و نگاه روز برای مخاطبان، مخصوصا کودکان و نوجوانان، تأثیر بالایی دارد و میزان ماندگاری آثار را زیاد میکند.
حالا، در انتخاب حکایتهای مناسب باید به چه نکاتی توجه کرد؟ به همان خطوط و بایدهای اثر برای کودک و نوجوان. کودک باید با هم نوعان و محیط زیست مهربان باشد و دور از دیگرآزاری و حیوان آزاری و مسخره یا تحقیر کردن. بالاخره، حکایات در یک عصر خاص و برای مردمان زمان خود نوشته شدهاند و ممکن است با فضایل عصر ما منافات داشته باشند، یا اساسا حکایتی مناسب گروه سنی کودک و نوجوان نباشد. باید توجه داشت که مولویِ بزرگ «مثنوی» را برای کودک خلق نکرده است و نویسنده باید در نوشتن آثار ملاحظاتی را رعایت کند و به روان شناسی و جامعه شناسی روز توجه داشته باشد.
مفاهیم عرفانی و فلسفی شاید در نگاه اول سخت و پیچیده به نظر برسند، اما واقعا این طور نیست. مولوی شاعر تفکر و اندیشه است؛ توجه به فکر کردن و پرسشگری و عدالت خواهی و تأکید بر آنها از اندیشههای مولاناست که در هر زمان و مکان و برای هر گروه سنی قابل بیان است.
بنابراین، میتوان از اندیشههای عرفانی و فلسفی مولانا برای کودک و نوجوان گفت. اما مرزِ آن همان توجه به روان شناسی کودک و نوجوان و توجه به ساحت درک و زبان آن هاست. برخی از مفاهیم انتزاعی را باید برای نوجوان گفت و کودک در حد درک آن نیست، مثل داستان «کلوخ انداختن مرد تشنه از سر دیوار» که اشاره به معاد دارد.
بدیهی است که در میان آثار خلق شده، آثاری سطحی یا تحریف شده هم باشد، کمااینکه دیدهایم و خواندهایم. اما، به عقیده من نباید براثرِ این ترسْ کسب تجربه و دیگر دیدنِ آثار مولوی را محدود کنیم. اگر اثر با دنیای کودکی و نوجوانی در تعارض نباشد یا دنیای آنها را مغشوش نکند، نباید در خلق آثار متفاوت سخت گیری داشته باشیم. با تضاد آرا و اندیشه هاست که آثار شاخص خلق میشوند.
* خانم مریم قصابیان، تصویرگر کتاب، بیدریغ، تعدادی از تصاویر آن را در اختیار ما گذاشتند. از ایشان سپاسگزاریم.