به گزارش شهرآرانیوز، همه ما دوران کودکی را تجربه کردهایم، دورانی که برای هر کسی بهترین است و وقتی میخواهد از مسئولیتهای بزرگسالی فرار کند برای یک بار هم که شده با خودش میگوید «کاش برگردم به دوران کودکی». اگرچه این، آرزوی محالی است، اما راهکاری وجود دارد که بزرگسالان میتوانند هیاهو و فشارهای زندگی را برای خود آسان کنند؛ راهی به نام «کودک درون». کودک درون در هر فرد بزرگسالی وجود دارد، اما کمّ و کیف آن، بستگی به این دارد که چقدر آن را جدّی بگیریم و در مواقع لزوم به آن بها بدهیم؛ با کودک درون میتوان شادی، آرامش و موفقیت بیشتری در زندگی را تجربه کرد و روابط سالمتری با خود، خانواده، طبیعت و خدا داشت. گویی «کودک درون»، در زندگی پر فشار بزرگسالی، عصای معجزهگری است که او را از آتش سختیها و مصائب، عبور میدهد و اجازه نمیدهد در مقابل هر مانعی، به راحتی بشکند. اینکه «کودک درون» به چه معناست و در زندگی به چه کار میآید و راهکارهای زنده نگهداشتنش چیست و عدم توجه به آن، چه مشکلاتی به وجود میآورد محل بحث ما در این گزارش است که به بهانه روز جهانی کودک، سعی کردیم نگاهی به این کودک مغفول مانده در دنیای بزرگسالی داشته باشیم.
در همین ابتدا باید بگوییم مفهوم «کودک درون»، یک مفهوم قدرتمند و تاثیرگذار در علم روانشناسی است که روانشناسان بزرگی، چون فروید، اریک برن و یونگ در نظریات و مفاهیم خود به آن اشاره کردند. غلامحسین حسینی دشتبیاض، مشاور کودک و نوجوان با تصریح این مفهوم در نظریات روانشناسان در تعریف «کودک درون» میگوید: «این مفهوم در نظریه فروید به ناخوداگاه تعبیر شده، کارل یونگ آن را یک کهنالگو دانسته و نخستین کسی است که اصطلاح «کودک درون» را استفاده کرده است. اریک برن نیز آن را به یک مدل عملیاتی رساند و از آن به عنوان «منِ کودک» یاد کرده و امروزه در قالبهای علمیتر مانند طرحواره درمانی و ذهنآگاهی ادامه حیات میدهد. کودک درون (Inner Child) از نظر علم روانشناسی، یک مفهوم بالینی و تخصصی است که حالِ بد و خوب آن، به صورت مستقیم بر لایههای روانی، ذهنی و عملکرد انسان در بزرگسالی اثرگذار است.»
حسینی دشتبیاض ادامه میدهد: «مفهوم کودک درون به آن بخش از شخصیت، روان و دنیای عاطفی فرد اشاره دارد که خاطرات، تجربیات، احساسات و باورهای دوران کودکی را در خود نگه میدارد. الگوهای رفتاری و عاطفی که در پاسخ به محیط کودکی شکل گرفتهاند را حفظ میکند و میتواند منبع خلاقیت، شادی درونی و کنجکاوی باشد. همچنین میتواند حاوی زخمهای عاطفی درماننشده، ترسها، شرمساریها و نیازهای برآوردهنشده دوران کودکی باشد و در یک کلام باید گفت، کودک درون در بزرگسالی تابع دوران واقعی کودکی است، اما خوب است بدانید اگر کودکی خوبی نداشتید میتوانید با آموزش، یادگیری و گاهی درمان و مشاوره، کودک درونتان را احیا کنید و آن را فعال و پویا نگهدارید.»
اگر بخواهید خیلی ملموس، ابعاد کودک درون خود را احساس کنید باید بگوییم نیاز است به ۳۰، ۲۰، ۴۰ یا ۵۰ و ۶۰ سال پیش برگردید و به دوران کودکی خود توجه کنید. حالا بعد از این، قدم بعدی چیست؟ حسینی پاسخ میدهد: «کودک درون میتواند هم شاد و سالم باشد و هم زخمی که هر کدام ویژگیهایی دارد و اثر خود را در بزرگسالی نشان میدهد. کودک درون سالم و شاد توانایی لذت بردن و بازی کردن در شرایط مختلف را دارد، قوه خیالش قوی و فعال است، احساس امنیت میکند، نسبت به دنیای پیرامون خود کنجکاو است و از یادگیری خسته نمیشود، احساساتش را آزادانه بیان میکند و بر عواطف خود مسلط است، هیجانات خود را به خوبی میشناسد و مهمتر از همه این است که اعتماد بنفس و عزت نفس خوبی دارد که تمامی اینها بسته به چگونگی دوران کودکی افراد، متفاوت است.»
این مشاور کودک و نوجوان «کودک درون زخمی» را نیز بخش دیگری از کودک درون میداند و درباره نشانههای این بخش میگوید: «این وجه خودش را به شکل یک کودک ترسو با عزت نفس پایین نشان میدهد. فرد در چنین حالتی بیش از حد حساس است، از یک انتقاد کوچک، به هم میریزد و احساس میکند دنیا به آخر رسیده است دقیقا مانند بچهای که به او گفتهاند «بچه بد»، اگر کسی با فرد تماس نگیرد، فکر میکند دوست داشتنی نیست و طرد شده است. از تنهایی میترسد، به دنبال تایید دیگران است، مدام از دیگران میپرسد «آیا این کار را درست انجام دادم؟» و با این کار به دنبال تشویق دیگران به ویژه نزدیکانش است. تصمیمگیری برایش سخت است و میترسد اشتباه کند. گاهی سر موضوعات ساده به سادگی خشمگین یا غمگین میشود و یک اتفاق کوچک فرد را به شدت عصبانی میکند، زودرنج میشود و بعد از هر مشاجرهای گوشهگیری دارد.»
حسینی ادامه میدهد: «حال سوال این است ما چگونه به این کودک توجه کنیم تا زندگی شادابی داشته باشیم. همیشه بزرگترها آنطور که باید و شاید به کودک درون خود توجه نمیکنند و ما شاهد بزرگسالانی در جامعه هستیم که عبوس یا بدخلق هستند که در روابطشان دچار مشکل میشوند یا دیگران از بودن با چنین افرادی، حس ناخوشایندی دارند؛ لذا برای اینکه کودک درون خود را در آغوش بگیریم و با او دوست شویم تا به پویایی زندگی کمک کند راهکارهایی وجود دارد که از جمله آنها، لذت بردن از چیزهای ساده است، مثل بستنی خوردن، تاب بازی، گردش در طبیعت و پارک و فضای سبز، تماشای فیلم و سریال و کارتونهای قدیمی، رقصیدن، نقاشی کردن، گاهی آواز خواندن و به طور کلی انجام هر کاری که فرد با آن احساس خوبی دارد میتواند کودک درون را شاد، فعال و پویا نگهدارد.»
به گفته حسینی ما قرار نیست رفتارهای کودکانه در بزرگسالی داشته باشیم تا بگوییم «کودک درون» در ما زنده است بلکه باید «والد خوب» خودمان باشیم و از بچه درونمان مراقبت کنیم؛ مراقبت به این معنا که باید حالات خود را در شرایط مختلف بشناسیم. وقتی احساس ناراحتی یا عصبانیت شدیدی داریم بعد از آنکه خود را آرام کردیم از خود بپرسیم کودک درونم الان چه حسی دارد؟ آن را بفهمیم و در جهت حل آن گام برداریم. گاهی همین فهم اولیه، نخستین قدم برای آرام کردن کودک درون است و بعد از آن نیازش را باید شناخت و اقدامی برای آن انجام داد. مثلا ممکن است با تفریحی ساده، گفتوگو با یک دوست، همسر، پدر، مادر یا فرزند، تفکر، تنهایی، رجوع به خود، مطالعه یا هر کاری که با آن حس خوبی دارید کودک درون را زنده کنید. این مدرس و مشاور کودک تاکید میکند: «کودک درون همه به یک شکل نیست. کودک درون گاهی بازیگوش و شاد و گاهی لوس و ناامید و ترسوست لذا والد خوب باید به این موضوع توجه کند و آنجا که نیاز است ترسها و زخمهای کودک درونش را بشناسد باید او را در مسیر درستی قرار دهد و آنجا که نیاز به حمایت و بازی و شادی دارد دستش را بگیرد و با او لذت ببرد.»
حسینی دشتبیاض تاکید میکند «یکی از ویژگیهای بارز کودک درون این است که کودک در لحظه زندگی میکند. نگران دیروز و فردایش نیست و از موقعیتی که در آن قرار دارد سعی میکند بهترین استفاده را ببرد. زندگی در گذشته، افسردگی و در آینده، اضطراب به دنبال دارد و اگر کسی به ذهن حاضر خود مسلط و آگاه باشد دچار این فرسودگی روانی نمیشود. زندگی در لحظه، در واقع یک روش درمانی و ایجاد حالِخوب در زندگی است، به این معنا که هر آنچه انجام میدهید بر روی آن تمرکز کنید و فکرتان را درگیر مسئلهای دیگر نکنید؛ اگر بازی میکنید، اگر فیلم میبینید، اگر غذا میخورید، اگر در خیابان قدم میزنید یا با کسی گفتوگو میکنید، تمام حواستان را به همان کار بدهید.»
البته حسینی این را هم اضافه میکند که «زندگی در لحظه» برای بزرگسالان منافاتی با برنامهریزی برای آینده و زندگی خود و فرزندان ندارد و این موضوع، بخشی از زندگی بزرگسالی است که به دنبال رفاه و آسایش خود و خانوادهاش باشد، اما مسئله این است که نباید یکی، فدای دیگری شود.
یک تمرین ساده و سریع برای دوستی و آشنایی با کودک درون را همین حالا به پیشنهاد دکتر حسینی انجام دهید؛ چشمانتان را برای یک دقیقه ببندید. یک کودک ۵ ساله را تصور کنید که مقابل شما نشسته است. این کودک، خود شماست. از او بپرسید «حالت چطوره؟ دوست داری امروز با هم چکار کنیم؟» پاسخش هرچه بود قول بدهید در این هفته، یک کار کوچک برای برآوردن خواستهاش انجام دهید، مثلاً بستنی بخورید یا یک آهنگ شاد گوش بدهید. اگر غمگین و افسرده است باید علت ناراحتیاش را دریابید. یکی از ویژگیهای بزرگسالان سرکوب کردن و تذکر دادن است، شاید شما آنقدر کودک درونتان را سرکوب کردهاید که موجب افسردگی و ناراحتی او شدهاید. فردی که کودک درونش سرکوب شده باشد نمیتواند شادی کند، خوش باشد، آرامش داشته باشد و در کل نمیتواند زندگی کند.
کودک درون شما، همان «قلب» احساسی شماست که اگر او را نادیده بگیرید، بیمار و زخمی میشود و با رفتارهای بچگانه زندگیاتان را مختل میسازد، اما اگر با او دوست شوید، به حرفش گوش کنید و گاهی با او بازی کنید، تبدیل به منبع شادی، انرژی و خلاقیت در زندگیتان میشود. شروع این دوستی، فقط به یک سؤال ساده نیاز دارد: «حال تو خوب است؟».
خوب است بدانید هدف نهایی از کار بر روی کودک درون، ادغام و یکپارچهسازی این بخش از شخصیت است؛ نه اینکه مانند یک کودک رفتار کنیم، بلکه بتوانیم عقل و منطق بزرگسالی خود را با خلاقیت، شادی و آسیبپذیری اصیل کودک درونمان تلفیق کنیم تا به انسانی کاملتر و سالمتر تبدیل شویم.